دانلود و خرید کتاب وقتی که او رفت لیزا جوئل ترجمه علی شاهمرادی
تصویر جلد کتاب وقتی که او رفت

کتاب وقتی که او رفت

نویسنده:لیزا جوئل
انتشارات:نشر خزه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۹۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب وقتی که او رفت

وقتی که او رفت یک رمان پلیسی مهیج نوشته لیزا جوئل است که داستان گم شدن دختری به اسم الی را روایت می کند. این اثر رتبه نخست پرفروش‌های نیویورک‌تایمز را هم در سال ۲۰۱۸ به دست آورد، از ریل ریدرز امتیاز پنج را دریافت کرد و  در بین ‏نامزدهای نهایی گودریدز ٢٠١٨ نیز قرار گرفت.

خلاصه کتاب وقتی که او رفت

الی و تئو دو هم‌کلاسی هستند. تئو پسری جذاب با چهره‌ای زیبا است که الی بی نهایت عاشقش می‌شود. آنها کم‌کم به هم نزدیک و با هم دوست می‌وشند و رابطه عاشقانه پیدا می‌کنند اما یک اشتباه این رابطه عاشقانه ایده‌آل را خراب می‌کند. الی به دنبال بحرانی عاطفی خانه را ترک می‌کند و پای پلیس به ماجرا باز می‌شود و این اتفاق سرآغاز ویرانی خانواده است.

وقتی که او رفت رمانی تریلر با آدم‌هایی است که عشق و نفرت را همزمان به نمایش می‌گذارند. ‏آدم‌هایی رازآلود در فضایی آمیخته با غم و حسرت و عشق و تلاش برای دوباره ساختن زندگی‎.‎

 کتاب وقتی که او رفت برای چه کسانی مناسب است

این رمان برای علاقه‌مندان به داستان‌های پلیسی و تریلر جذاب است.

درباره لیزا جوئل

لیزا جوئل نویسنده انگلیسی پنجاه ساله پیش از این با رمان خانه‌ای که در آن بزرگ شدیم به مخاطبان فارسی‌زبان معرفی شده‎ است. مهمانی رالف، سی هیچ و بعد از مهمانی که دنباله داستان مهمانی رالف است، از معروف‌ترین آثار این نویسنده است. مهمانی رالف در سال۱۹۹۹ منتشر و پرفروش‌ترین رمان یک نویسنده اولی در بریتانیا شد. جوئل در سال۲۰۰۸ برای رمان شماره ۳۱ خیابان رویایی که یک کمدی رمانتیک بود، جایزه ملیسا ناتان را برد.

جملاتی از کتاب وقتی که او رفت

«اتاق خواب الی به طرز ماهرانه‌ای توسط دو پلیس که آستین‌های‌شان را بالا زده بودند کاوش شد. الی انگار چیز غیرمعمولی نداشت. برای لورل این امکان وجود نداشت تا بفهمد که چیزی از کشوهایش گم شده است یا نه. ممکن بود که یکی از لباس‌هایش گم شده باشد، اما الی هم مانند بیشتر دخترهای پانزده ساله لباس‌های زیادی داشت، آن‌قدر زیاد که لورل نمی‌توانست فهرستی از آن‌ها داشته باشد. اما در قلک خوک‌شکلش هنوز چند ده پوندی تا شده که مجبورشان کرده بود بعد از هر تولدش در آن بیندازند، وجود داشت. مسواکش هنوز در دستشویی بود، همین‌طور خوشبوکننده‌اش.»





هنگامه محمدی
۱۳۹۸/۱۲/۰۸

داستان کتاب درمورد یه دختر نوجوون خوشکل و باهوشه؛ که یه روز که میره کتابخونه دیگه بر نمیگرده خونه. اونم وسط سال تحصیلی که کلی هم برا امتحاناتش زحمت کشیده بوده. خیلی دردناک و غمگین بود. از شدت جنایت و

- بیشتر
آلیس در سرزمین نجایب
۱۴۰۰/۰۵/۲۴

تصور کنید یک روز از خانه بیرون می‌رید و تصادف می‌کنید. بعد با خودتون می‌گویید اگر کفش‌های بنددارم رو می‌پوشیدم تصادف نمیکردم. اگه سر راه برای خونه نون می‌خریدم، تصادف نمی‌کردم. حالا این حسرت‌ها و پشیمونی‌ها رو بیارید در غالب مرگ

- بیشتر
غزاله بادپا
۱۳۹۹/۱۱/۰۴

همه‌ی ما اخباری درباره‌ی گم شدن کودکان شنیده‌ایم،ناراحت شدیم‌،همذات‌پنداری کرده‌ایم،اما خیلی از ما هیچ وقت این حس رو از نزدیک لمس نکرده‌.من وقتی کتاب "وقتی که او رفت" را خواندم، این حس را بیشتر درک کردم. ده سال از ناپدید شدن

- بیشتر
shayestehbanoo
۱۳۹۹/۰۴/۲۲

الی مک ، دختر بلوند، زیبا و باهوش و دوست داشتنی مفقود میشه با پیدا شدن جنازه اش بعد از ده سال بالخره مادر اون لورل به آرامش میرسه و آشنا شدنش با فلوید اون رو به زندگی برمیگردونه ...

- بیشتر
ارتمیس
۱۳۹۹/۰۲/۰۴

بسیار کتاب جذاب ایه و البته درد ناک. نویسنده شخصیت پردازی خوبی رو به نمایش گذاشته. پیرنگ داستان هم جذابه. خلاصه واسه خوندش تردید نکنید

ali.ameri.e
۱۴۰۲/۰۵/۲۵

داستان پلسی سیاهی که کلی غم به همراه داره به شخصه کاملا توانستم با شخصیت ها ارتباط بگیرم و غم و شادی درونشان را احساس کنم اگر دنبال یک رمان جنایی که روی عشق مادرانه و غم از دست دادن

- بیشتر
ایمی
۱۴۰۱/۰۲/۲۸

این کتاب جذاب بود؛ شروع جذابی داشت و داستانش گیرا بود و مکان‌هایی که درباره‌ش صحبت می‌کرد خیلی راحت تو ذهن میومد. اواسطش خیلی غم‌انگیز بود و دوباره آخرش قشنگ شد. بعد از خوندن این کتاب به این نتیجه رسیدم

- بیشتر
Tna
۱۴۰۰/۰۱/۲۸

رمان خوبی بود ‌و موضوعش جدید بود.یه جاهاییش تلخ و ناراحت کننده میشد و یه جاهاییش چندش آور با این حال پیشنهاد میکنم بخونید. ‌‌‌ ❌در ضمن کاربر "Aa" قسمت مهمی از کتاب رو اسپویل کرده،اگر هنوز کتاب رو مطالعه رو نکردید،نظرها

- بیشتر
کاربر ۴۲۱۹۳۵۷
۱۴۰۱/۰۱/۱۷

کتاب خوبی بود و به شدت غمگین خصوصا پایانش که خیلی غمگین تر بود اما معمای چندانی نداشت و موضوع رو کاملا میشد از اوایل کتاب فهمید ولی باز هم هیجان ‌کافی برای خوندن داشتم

تارا طاهر
۱۴۰۱/۰۳/۲۷

یه دختر ۱۵ ساله بدون هیچ دلیلی گم میشه ! حالا چرا گم میشه، چه اتفاقی براش افتاده که برنگشته! سرنوشتش چی مشه؟ و خانواده و مادر این دختر چه سختی هایی رو تحمل میکنن؟ آدم منفی داستان و دلایلش

- بیشتر
هر چیزی گفتنی نیست، و نمی‌شود با بقیه تقسیمش کرد.
Parinaz
«وقتی کتاب می‌خونم احساس می‌کنم توی یه دنیای واقعی هستم و وقتی کتاب رو می‌بندم انگار به رؤیا برگشتم.
Tna
یادم می‌آد وقتی بیست‌ویک سالم بود فکر می‌کردم که شخصیت محکمی دارم. می‌گفتم مثل سنگ می‌مونم. که هرچیزی رو بخوام حس کنم می‌کنم، و به هرچی باور داشته باشم همون درسته. اما الان می‌دونم که مثل مایع می‌مونم و شکل عوض می‌کنم
Aa
اینکه دلت بخواهد بمیری، با اینکه در حال مرگ باشی با هم فرق می‌کنند
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
مردی که نمی‌تونه کسی رو دوست داشته باشه اما نیاز داره که دیگران دوستش داشته باشن واقعاً خطرناکه
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«وقتی کتاب می‌خونم احساس می‌کنم توی یه دنیای واقعی هستم و وقتی کتاب رو می‌بندم انگار به رؤیا برگشتم.»
میم ___ لام
به‌عنوان یک آدم خوب شناخته شده بود و وقتی یک نفر به خوب بودن مشهور می‌شود دیگر نمی‌تواند بد رفتار کند)
n re
به خودش یادآوری کرد که آشپزی تنها برای خوب کردن حال کسی که می‌خورد خوب نیست، بلکه حال کسی را هم که آشپزی می‌کند خوب می‌کند.
hamtaf
وقتی بچه‌هایش کوچک بودند بعضی وقت‌ها می‌گفتند: «اگه من بمیرم تو چکار می‌کنی؟» و او جواب می‌داد: «منم حتماً می‌میرم. چون نمی‌تونم بدون تو زندگی کنم.» و آن‌وقت بچه‌اش مرده بود و او به شکل باورنکردنی‌ای متوجه شده بود که می‌تواند بدون او زندگی کند، که صدها روز بعد از او از خواب بیدار شده است، هزاران روز، انگار سه هزار سال گذشته و بدون او زندگی کرده.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
یه روز یاد می‌گیری که چطوری به دنیا نگاه کنی، یه روزی هم از اینکه معنایی براش پیدا کنی دست برمی‌داری، کاملاً مشخصه.»
Raya
روزهای الی بیشتر از بیست‌وچهار ساعت بود. انگار که هر ساعتش بیست‌وچهار ساعت بود. هر دقیقه‌اش انگار سی دقیقه بود.
n re
مادر و پدرم به‌خاطر محدود کردن بچه‌های‌شان قابل بخشش نبودند
نیومون
هیچ‌کس دربارهٔ هیچ‌چیز این‌روزا فکر نمی‌کنه. همه فقط چیزایی که توییتر به‌شون میگه رو باور کنن. همه‌چی تبلیغاتیه، اما بهش یه تفکر لیبرالی درست می‌پوشونن. ما یه ملت گوسفندیم
نیومون
وقتی یک نفر به خوب بودن مشهور می‌شود دیگر نمی‌تواند بد رفتار کند
نیومون
وقتی بیست‌ویک سالم بود فکر می‌کردم که شخصیت محکمی دارم. می‌گفتم مثل سنگ می‌مونم. که هرچیزی رو بخوام حس کنم می‌کنم، و به هرچی باور داشته باشم همون درسته. اما الان می‌دونم که مثل مایع می‌مونم و شکل عوض می‌کنم. برای همین هرچیزی که الان حس می‌کنی، موقتیه.
n re
همیشه از آدم‌هایی بود که نیمهٔ خالی لیوان را می‌دید. او می‌توانست در ماجراهای لذتبخش هم موردی برای شکایت کردن پیدا کند و لذت خبرهای خوب را در یک لحظهٔ کوتاه، به‌سرعت با نگرانی‌های آزاردهندهٔ جدیدی خراب کند
Aa
وقتی بچه‌هایش کوچک بودند بعضی وقت‌ها می‌گفتند: «اگه من بمیرم تو چکار می‌کنی؟» و او جواب می‌داد: «منم حتماً می‌میرم. چون نمی‌تونم بدون تو زندگی کنم.» و آن‌وقت بچه‌اش مرده بود و او به شکل باورنکردنی‌ای متوجه شده بود که می‌تواند بدون او زندگی کند، که صدها روز بعد از او از خواب بیدار شده است، هزاران روز، انگار سه هزار سال گذشته و بدون او زندگی کرده.
میم ___ لام
او هیچ‌وقت خودش را ول نمی‌کرد. خودش تنها چیزی بود که در آن روزها برایش باقی مانده بود.
میم ___ لام
مردی که نمی‌تونه کسی رو دوست داشته باشه، اما نیاز داره که دوستش داشته باشن
نیومون
«وقتی کتاب می‌خونم احساس می‌کنم توی یه دنیای واقعی هستم و وقتی کتاب رو می‌بندم انگار به رؤیا برگشتم.»
نیومون

حجم

۲۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
تومان