دانلود و خرید کتاب کاش کنارم بودی رنه کارلینو ترجمه بهاره نوبهار
تصویر جلد کتاب کاش کنارم بودی

کتاب کاش کنارم بودی

نویسنده:رنه کارلینو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کاش کنارم بودی

«کاش کنارم بودی» داستانی تکان دهنده و واقعی درباره عشق، اثر رنه کارلینو، فیلم‌نامه‌نویس و نویسنده آمریکایی است. کارلینو به نوشتن رمان‌ درباره زنان جامعه معاصر مشهور است و آثارش در فهرست برگزیدگان یو. اس تودی، این استایل، هافینگتون پست و مجلات دیگر قرار داشته است. شارلوت در یک کافه رستوران به اسم بلک‌برد در لوس‌آنجلس کار می‌کند. او که با همکارش هلن، دوست و همخانه است، در زندگی خیلی موفق نبوده و شغل‌ها و روابط خوشایندی نداشته است. شبی پس از کار سخت در رستوران، شارلوت و هلن که تازه با دوست پسرش بهم زده برای وقت گذرانی به یک بار نزدیک می‌روند. هلن که حسابی افسرده است در نوشیدن زیاده‌روی می‌کند و موقع برگشت سعی می‌کند با جوانی که در حال رفتن به خانه‌اش است، طرح دوستی بریزد اما چیزی که اتفاق می‌افتد، متفاوت است. جوان خوش‌تیپ که اسمش آدام و کارش نقاشی است، ظرف چند نگاه و چند کلمه حرف از شارلوت خوشش می‌آید و همان شب باهم قراری در بار «کنر»، همان بار نزدیک خانه، می‌گذارند. این آشنایی ناگهانی و رد و بدل شدن چند نگاه و سخن کوتاه به اتفاقی بزرگ تبدیل می‌شود. شارلوت در رابطه کوتاهش با آدام به دریافت‌های تازه‌ای از خودش و زندگی می‌رسد و آدام باعث می‌شود شارلوت پی ببرد اگر تا به حال رابطه موفقی نداشته به دلیلی تفکرات منفی خودش بوده است. چند ماه بعد وقتی سرو کله «سز» بازیکن جذاب بیس‌بال پیدا می‌شود، شارلوت با او وارد رابطه‌ای معنادار می‌شود اما هنوز نمی‌تواند از خیال آن شبِ شورانگیز با آدام رها شود. درواقع آدام در زندگی شارلوت منبع الهام و شور زندگی می‌شود حتی وقتی که دیگر وجود ندارد: «مراقبت از انسانی دیگر، آن‌گونه که شارلوت از من نگهداری کرد، لزوماً از سر تمایل نیست، ولی همه می‌دانند که در ازدواج، اغلب یکی درآخر از دیگری مراقبت می‌کند. خوشبختانه به این ترتیب است: در آخر، شما در بوکا راتون خواهید بود، در خانه‌ای پر از نور خورشید با سقفی شیبدار، که با گل‌های پلاستیکی با رنگ ملایم تزیین شده و هر هفته خدمتکاری گردگیری‌شان می‌کند. غذای مطبوع فراوان، فلامینگوهای صورتی، کوتوله چمن، شب‌های دبلنا، واکسن آنفلوآنزا، گاه به گاه رفتن بیرون از خانه، شام‌هایی با شمع سر میز و درخواست غذای کم‌نمک. شارلوت با یک لیوان شنگول می‌شود. بعد از کنترل قند خونتان، گازی به کلوچهٔ کرهٔ بادام‌زمینی می‌زنید و بعد تو دست او را می‌گیری و تا پای اتومبیل می‌بری. در خانه دربارهٔ فرزندانتان و اینکه خیلی خوب نیستند ولی دوستشان دارید، صحبت می‌کنید. دربارهٔ تمام سال‌های زندگی مشترکتان با هم صحبت می‌کنید، به وقتی که جوان بودید فکر می‌کنید و برای بار میلیونم کنارهم می‌نشینید.» «یو.اس.ای.تودی» درباره «کاش کنارم بودی» نوشته است: «کتابی که حتما باید آن را خواند؛ پر از حس‌های عمیق، از ابتدا تا انتها.» «بوک لیست» هم در تمجید از این کتاب نوشته است: «مخاطب از ملاقات با خانواده شارلوت لذت می‌برد، جذب دوستی هلن و شارلوت می‌شود و مشتاق است تا آنچه را میان شارلوت و آدامِ مرموز اتفاق می‌افتد کشف کند.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۸/۱۲/۰۹

کتاب یک داستان عاشقانه عجیب و غریب بود. داستان کمی بابقیه رمان های عاشقانه فرق داشت شخصیت رمان که خودش رو کاملا باخته و هیچ امیدی به زندگی نداره یک عشق عجیب اون رو متحول می کند اگر دنبال رمان

- بیشتر
کتاب باز
۱۳۹۹/۰۲/۲۴

چرت و افتضااااح! مگه میشه به کتاب این مدلی حق نشر داد؟ همه کتابهای معروف و تکه تکه کرده بود و چسبونده بود بهم!😖😖 تن نویسنده ها تو گور لرزید!

S. A. M
۱۳۹۸/۰۹/۱۳

من واقعا لذت بردم ، شاید اتفاقات برای همه قابل باور نباشه ولی در هر لحظه مخاطب رو باهاش همراه میکنه و مشتاقی که بدونی چه اتفاقی میوفته،

keep
۱۳۹۹/۰۶/۱۴

تکراری، محتواش خیلی شبیه کتاب من پیش از تو بود، بسیار آرمان گرایانه و تخیلی... ..

Maryam M
۱۳۹۸/۰۷/۰۵

زیباااا

fateme
۱۴۰۲/۰۳/۳۰

این کتاب تو سبک کتاب‌های جوجو مویزه، داستان فانتزی عاشقانه،دختره تصمیم‌های یهویی و عجیبی می‌گرفتو عاقلانه عمل نمی‌کرد و کمبود شدید اعتماد به نفس داشت ، در کل خیلی رویایی بود و آدما تحت تاثیر قرار نمیده

زهره
۱۳۹۸/۰۸/۱۸

به نظرم خیلی ابتدایی و سطحی بود.خوشم نیومد.نمیشد باورش کرد

maedeh
۱۴۰۱/۱۰/۱۱

کتاب خیلی قشنگی بود.می خواست بگه امید،عشق،وفاداری خیلی اهمیت داره.

raman
۱۴۰۰/۱۲/۲۱

خیلی بیشتر از یک رمان عاشقانست.به همه پیشنهاد میکنم

ati
۱۴۰۰/۰۹/۰۶

زیاد دوسش نداشتم. اوایل رمان خوب بود و بعد از اون خیلی زیاد شبیه کتاب من پیش از تو شد.

. عشق رازی خاموش است؛ شبیه جوکی که فقط چند نفر از آن سر درمی‌آورند. فقط شما دو نفر باید درکش کنید.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
من قول می‌دم تا همیشه عاشقت باشم. تا زمانی که عشق در این دنیا هست، ما هم جزوش هستیم.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«باورم اینه که بیش از هر چیز دیگه باید ارتباطت رو با خدا حفظ کنی، شارلوت. چه خدا رو باور داشته باشی و چه نه، در هر صورت رابطه با خدا مقدس‌ترین، مهم‌ترین و صمیمانه‌ترین رابطه‌ایه که تو زندگی‌مون داریم.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
"لعنتی، به اندازهٔ کافی نیست" گفتم "چی؟" گفتی “تعداد ستاره‌هایی که اون بالاست به اندازهٔ تعداد دلایلی که باعث شده دوستت داشته باشم نیست."
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«وقتی خوب زندگی کرده باشی، این اتفاق می‌افته، مگه نه؟ وقتی کسی رو داری که دوستش داشته باشی... زمان زود می‌گذره. چشم به هم بزنی تموم شده.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«اگر به من می‌گفتی که می‌توانم عمر دوباره داشته باشم، عمری طولانی‌تر، به شرط آنکه با تو نباشم، می‌گفتم، نه، ممنونم. من دوباره و دوباره تو و عمر کوتاهم را انتخاب می‌کردم.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«فکر می‌کنم همهٔ ما نیمهٔ گمشده داریم، ولی این نیمه می‌تونه بیشتر از یک نفر باشه، درست مثل اینکه می‌تونیم بیشتر از یک شغل داشته باشیم، یا بیشتر از یک سرگرمی، بیشتر از یک غذای موردعلاقه. آدم‌های مختلف به بخش‌های متفاوت وجود ما متصل می‌شن.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ظرف کمتر از یک هفته، هلن کسی را به زیبایی و شجاعت خودش پیدا کرده بود. ظرف چهار روز، از شغلش استعفا داد و شد همسفر زندگی یک نفر دیگر. قرار بود من تا ابد به‌تنهایی سوپ ترتیلا در کاسه‌ها بریزم. همه‌چیز سریع پیش رفت، حتی برای هلن. ولی اگر واقعاً خوب از آب دربیاید چه؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
عین نظریهٔ فروید که می‌گوید، شما همیشه در ذهن خود کودکید.
Mary gholami
وقتی کسی آمادهٔ عاشق‌شدن است، این اتفاق زود رخ می‌دهد. هیچ نگاهی به گذشته وجود ندارد یا فاصله‌ای بین‌تان نیست تا آب در آن نفوذ کند، یخ بزند و با ترک‌خوردنش شما دو نفر را از هم جدا کند. هیچ فضای تهی بین‌تان وجود ندارد. گزینه‌ها را ارزیابی نمی‌کنی یا بدی‌ها و خوبی‌ها را سبک و سنگین نمی‌کنی. دیگر همه‌چیز در احساسات، عواطف و کارهایی خلاصه می‌شود که به توضیح یا دلیلی موجه نیاز ندارد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
یکی از راه‌های معنا بخشیدن به زندگی این است که به دیگران یاد بدهیم به درون خودشان بنگرند و عشق بورزند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
همه چنان راه می‌روند و در مورد عشق و زندگی پرحرفی می‌کنند، انگار می‌دانیم واقعاً یعنی چه و چه حسی باید داشته باشیم. ما روابطمان را پر از محدودیت‌های احمقانه می‌کنیم... برای چه؟ طبق گفتهٔ کی؟ جامعه؟ این‌ها مهم نیست چون وقتی که تو خبری ناخوشایند در مورد مرگ زودرس‌ات داری، هیچ‌کدام این چیزها به دردت نمی‌خورد. قوانین برای مردمی است که اوقات خوشی دارند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«اگه یک دقیقهٔ دیگه زلزلهٔ ۹ ریشتری بیاد چی؟ اگه خورشید فردا منفجر بشه چی؟ اگه بهشت واقعیت داشته باشه چی؟ اگه سفر به ماه یک حقه باشه چی؟ اگه دونالد ترامپ آدم فضایی باشه چی؟»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
امروز همه به دنبال آینده‌ای عالی هستند و یک شریک زندگی عالی که همه‌چیز داره تا بتونن حس کنند زندگی‌ای که در رویاشون داشتند قابل تحققه، ولی وقتی در حال مرگی، همهٔ چیزی که می‌خواهی اینه که کسی باشه تا همین الان دوستش داشته باشی.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«من تو زندگی‌ام همه کاری کردم. کلی شغل عوض کردم و با آدم‌های عجیب و غریب آشنا شدم. دههٔ بیست زندگیم یک جوک تمام‌عیاره.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
این خاصیت خواهر و برادری است. در زمان کودکی توی سروکلهٔ هم می‌زنند. بارها تصور می‌کنند که می‌خواهند همدیگر را خفه کنند ولی وقتی بزرگ می‌شوند، حساسیت‌ها و مسخره‌بازی‌ها از بین می‌رود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
چرا هر کس که سنش بالاتر از شصت است، هر چیز مربوط به اینترنت را «ماسماسک کامپیوتری» خطاب می‌کند؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«ازت پرسیدم که با من ازدواج می‌کنی؟» دوباره برگشتم به زمان حال. جواب دادم «حاضری بازهم این رو ازم بپرسی؟» «خب...» «اگه بهت بگم نه...» نامفهوم گفت «چرا؟» و به خواب رفت. مطمئنم وقتی جوابش را دادم و گفتم «برای اینکه همیشه بپرسی.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱: پرچم‌های کوچک سه‌شنبه‌ها در کافهٔ بلک‌برد، روز سوپ ترتیلا بود. در ازای چهار دلار و نود و پنج سنت ناقابل بدون محدودیت کاسه را دوباره پر می‌کردند. برای عاشقان سوپ ترتیلا خیلی محشر بود. پیشخدمت بلک‌برد بودن خیلی وحشتناک بود. حقهٔ رستوران در این بود که از کاسه‌های دهان‌گشاد و کم‌عمق استفاده می‌کرد و باعث می‌شد مقدار سوپ درست و حسابی به نظر بیاید درحالی‌که هر کاسه چند قاشق بیشتر نبود. مشکل این بشقاب‌ها ـ که به‌جای کاسه جا می‌زدند ـ این بود که نمی‌شد روی سینی جابه‌جایشان کرد؛ چون سوپ لب‌پر می‌خورد و همان‌طور که انتظار می‌رفت هر بار که از آشپزخانه به میز مشتری می‌رسیدی، حتماً از لبه‌هایش سر ریز می‌شد و اصلاً مهم نبود که دستانت بلرزد یا نه. جک، صاحب مغازه، و برادر چاق کوچکش که به جون ـ جون مشهور بود (می‌دانم، مسخره است)، اصرار داشتند که سینی‌ها را بالا نگه داریم، مثل پیشخدمت‌های رستوران‌هایی که کفش اسکیت می‌پوشند. می‌گفتند، این‌طوری
r0akhtary
این شرایط را تجربه کرده‌اید که به کسی نگاه می‌کنید و غیر از لبخند زدن به او برای ناآگاهی‌اش از جذابیتش کاری از دستتان برنمی‌آید؟ برای من چنین اتفاقی افتاد و مرا... خوشحال می‌کرد. به وجد آمدم؛ حسی وصف‌ناپذیر. انگار از قبل همدیگر را می‌شناختیم، انگار در دنیای دیگری همدیگر را دیده بودیم
Fatima

حجم

۲۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۱۳۷,۰۰۰
تومان