بریدههایی از کتاب کاش کنارم بودی
نویسنده:رنه کارلینو
مترجم:بهاره نوبهار
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۹ رأی
۳٫۸
(۲۹)
"لعنتی، به اندازهٔ کافی نیست" گفتم "چی؟" گفتی “تعداد ستارههایی که اون بالاست به اندازهٔ تعداد دلایلی که باعث شده دوستت داشته باشم نیست."
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«ازت پرسیدم که با من ازدواج میکنی؟» دوباره برگشتم به زمان حال.
جواب دادم «حاضری بازهم این رو ازم بپرسی؟»
«خب...»
«اگه بهت بگم نه...»
نامفهوم گفت «چرا؟» و به خواب رفت.
مطمئنم وقتی جوابش را دادم و گفتم «برای اینکه همیشه بپرسی.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
چرا هر کس که سنش بالاتر از شصت است، هر چیز مربوط به اینترنت را «ماسماسک کامپیوتری» خطاب میکند؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
عین نظریهٔ فروید که میگوید، شما همیشه در ذهن خود کودکید.
Mary gholami
او زیادی خوشقلب بود و خیلیها از این قضیه سوءاستفاده میکردند. چون میتوانست زیباییهای دیگران را ببیند، زیبا بود. او دل به دریا میزد، سخت عاشق میشد، گاهی سخت میجنگید و در پایان سخت گریه میکرد
farahani
هلن زندگیاش را زندگی میکرد و لذت میبرد، و من همیشه سعی میکردم در حاشیهٔ امن زندگی کنم.
farahani
این شرایط را تجربه کردهاید که به کسی نگاه میکنید و غیر از لبخند زدن به او برای ناآگاهیاش از جذابیتش کاری از دستتان برنمیآید؟ برای من چنین اتفاقی افتاد و مرا... خوشحال میکرد. به وجد آمدم؛ حسی وصفناپذیر. انگار از قبل همدیگر را میشناختیم، انگار در دنیای دیگری همدیگر را دیده بودیم
Fatima
۱: پرچمهای کوچک
سهشنبهها در کافهٔ بلکبرد، روز سوپ ترتیلا بود. در ازای چهار دلار و نود و پنج سنت ناقابل بدون محدودیت کاسه را دوباره پر میکردند. برای عاشقان سوپ ترتیلا خیلی محشر بود. پیشخدمت بلکبرد بودن خیلی وحشتناک بود.
حقهٔ رستوران در این بود که از کاسههای دهانگشاد و کمعمق استفاده میکرد و باعث میشد مقدار سوپ درست و حسابی به نظر بیاید درحالیکه هر کاسه چند قاشق بیشتر نبود. مشکل این بشقابها ـ که بهجای کاسه جا میزدند ـ این بود که نمیشد روی سینی جابهجایشان کرد؛ چون سوپ لبپر میخورد و همانطور که انتظار میرفت هر بار که از آشپزخانه به میز مشتری میرسیدی، حتماً از لبههایش سر ریز میشد و اصلاً مهم نبود که دستانت بلرزد یا نه. جک، صاحب مغازه، و برادر چاق کوچکش که به جون ـ جون مشهور بود (میدانم، مسخره است)، اصرار داشتند که سینیها را بالا نگه داریم، مثل پیشخدمتهای رستورانهایی که کفش اسکیت میپوشند. میگفتند، اینطوری
r0akhtary
حجم
۲۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۲۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
قیمت:
۱۳۷,۰۰۰
۴۱,۱۰۰۷۰%
تومان