دانلود و خرید کتاب زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس ترجمه محمود مصاحب

معرفی کتاب زوربای یونانی

کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس نویسنده‌ی یونانی است که در سال ۱۹۴۶ منتشر شده است. این کتاب درباره‌ی ملاقات تصادفی دو مرد کاملا متفاوت با یکدیگر است. یکی از این دو راوی داستان است و دیگری الکسیس زوربا. این ملاقات و در پی آن هم‌نشینی این دو نفر در نهایت منجر به تاثیر عمیقی می‌شود که زوربا با سبک زندگی خود بر روی راوی می‌گذارد.

این رمان با ترجمه محمود مصاحب توسط انتشارات نگاه منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است.

درباره کتاب زوربای یونانی

کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس نویسنده، شاعر و جهانگرد یونانی است. راوی این کتاب یک نویسنده و روشنفکر ۳۵ساله‌ی بسیار اهل مطالعه است که در میخانه‌ای در پیرئوس آلکسیس زوربای ۶۵ساله را ملاقات می‌کند. راوی که سراسر اروپا را گشته است، به دنبال کسب تجربه‌ای جدید برای حضور در یک معدن در کرت می‌خواهد به آنجا سفر کند. در این بین آلکسیس زوربا را می‌بیند و از آنجا که زوربا در کار معدن بی‌تجربه نیست به عنوان سرکارگر معدن با او در این سفر همراه می‌شود و به همراه یکدیگر به کرت می‌روند.

در حالی‌که استخراج مس پیش‌فرض این کلاسیک یونانی است، رمان زوربای یونانی بر شخصیت آلکسیس زوربا تمرکز دارد که تمام تجربیات و تفکرات خود را برای راوی بازگو می‌کند. این دو مرد که کاملا متضاد یکدیگر هستند، راوی فردی متفکر و متواضع و محجوب است و زوربا بی‌قیدوبند و پرانرژی، در یک کلبه کوچک در کنار ساحل مشترک هستند و زوربا غذاهای ساده اما دلچسبی از خورشت ماهی، تکه‌های گوشت، نان و شراب می‌پزد. با غذا، رقص، موسیقی و یک سنتور، زوربا به دوست جدیدش روش‌های زندگی کردن را نشان می‌دهد. او در مورد سفرهایش در سراسر اوراسیا داستان‌های جذابی تعریف می‌کند و سعی دارد دوستش را از کتاب‌ها دور کند و به دنیا واقعی بیاورد.

زوربا و راوی دو فرد کاملا متضاد هستند و تقابل این دو نفر تقابل احساس و منطق و تقابل تجربه و دانش است. فلسفه‌ی زندگی زوربا در لحظه زندگی کردن و زندگی را قدر دانستن و تجربه کردن است در حالی که راوی جوان در کتاب‌ها که یار همیشگی‌اش هستند به دنبال پیدا کردن شیوه حقیقی و معنای زندگی است. در نهایت این تضادها به اشتراکی می‌رسند و تجربه‌ی زیسته‌ی زوربا و شیوه‌ی زندگی اوست که راوی جوان به دنبال پیدا کردن حقیقت زندگی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در این بین تنها کسی هم که از سبک زندگی خاص زوربا اثر می‌گیرد راوی داستان نیست و حضور زوربا در کرت باعث تغییر احوال مردم این شهر نیز می‌شود و زوربا همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

شخصیت‌پردازی آلکسیس زوربا در کتاب زوربای یونانی به‌قدری دقیق و پخته است که خواننده‌ی کتاب نیز مانند راوی داستان و مردمان کرت از سبک زندگی زوربا و شخصیت این پیرمرد ۶۵ساله تحت تاثیر قرار می‌گیرد. در کنار این نقطه‌ی قوت درخشان، کتاب از نظر برخی منتقدین نگاهی مردانه و زن‌ستیزانه دارد و فضایی برای خواننده‌ی زن نمی‌گذارد و این از پررنگ‌ترین نقاط ضعف کتاب به حساب می‌آید که می‌تواند خواننده‌ی امروزی را مقداری دلسرد و یا خشمگین کند.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

اگر به خواندن کتاب‌های ادبیات کلاسیک علاقمندید، اگر داستان‌هایی در ستایش زندگی برایتان جذاب است و یا اگر مایل به خواندن کتاب‌هایی هستید که در دل داستان به مسائل فلسفی اشاره می‌شود و خواندن آن اثر عمیقی بر روی تفکرات شما می‌گذارد و شما را به فکر فرو می برد، این کتاب و خواندن داستان زوربای یونانی را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

چرا باید این کتاب با ترجمه محمود مصاحب را بخوانیم؟

زوربای یونانی به معنای واقعی کلمه عاشق زندگی کردن است و می‌تواند بهترین معلم برای فهمیدن معنای زندگی باشد، سبک زندگی او مورد ستایش منتقدین قرار می‌گیرد و به خواننده برای بهتر زندگی کردن کمک می‌کند. شخصیت آلکسیس زوربا یکی از خلاقانه‌ترین شخصیت‌پردازی‌های ادبیات کلاسیک جهان به حساب می‌آید. داستان آشنایی زوربا با فردی کاملا متفاوت و تضادهایی که در این بین مشاهده می‌شود و داستانی که در نهایت این دو تضاد را به یک نقطه‌ی اشتراک می‌رساند، کتاب را به کتابی پر کشش تبدیل کرده است که خواندن آن برای خواننده پر از جذابیت خواهد بود.

درباره نیکوس کازانتزاکیس؛ نویسنده کتاب

نیکوس کازانتزاکیس نویسنده و شاعر و جهانگرد یونانی در ۱۸ فوریه سال ۱۸۸۳ در جزیره‌ی کرت متولد شده است. وی تحصیلات آکادمیک خود در رشته‌ی حقوق را در سال ۱۹۰۶ با کسب مدرک دکترا به پایان رساند و یک سال بعد در سال ۱۹۰۷ در پاریس به شاگردی فیلسوف نامی هانری برگسون در آمد. علاوه بر هانری برگسون، نیکوس کازانتزاکیس در مراحل مختلف زندگی خود تحت تاثیر برخی فلاسفه و تفکرات دیگر مانند بودیسم، فریدریش نیچه و آرتور شوپنهاور بوده است.

کازانتزاکیس در کتاب «سیر و سلوک» (که در سال ۱۹۲۳ منتشر شده است) خلاصه‌ی تفکرات فلسفی خود را روایت می‌کند. از نظر تفکرات سیاسی کازانتزاکیس به مارکسیسم-لنینیسم گرایش داشته ولی هرگز به عضویت در حزب کمونیست در نیامده است. کازانتزاکیس که سال‌ها به انجام شغل‌های مدیریتی مشغول بوده و حتی مدتی نیز نماینده‌ی سازمان یونسکو در پاریس بوده است، در سال ۱۹۴۷ به ادامه‌ی فعالیت‌های ادبی خود می‌پردازد.

دو اثر مشهور نیکوس کازانتزاکیس، «زوربای یونانی» و «مسیح بازمصلوب»، به ترتیب در سال‌های ۱۹۴۶ و ۱۹۴۸ منتشر شده‌اند. او پس از انتشار کتاب «مسیح بازمصلوب» مورد انتقاد شدید کلیساهای کاتولیک و ارتدکس قرار گرفت و این بازخورد و خشم تا پس از مرگ او نیز ادامه داشت. وی علاوه بر نگارش آثار داستانی به تالیف مقالات و سفرنامه و همچنین ترجمه‌ی آثاری همچون کمدی الهی دانته مشغول بوده است.

نیکوس کازانتزاکیس در سال ۱۹۵۶ برای دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات معرفی شد ولی با اختلاف یک رای این جایزه را در سال ۱۹۵۷ به آلبر کاموی فرانسوی باخت. وی در ۲۸ ژوئن همان سال، ۱۹۵۶، جایزه‌ی بین‌المللی صلح را در وین دریافت کرد. چندی بعد در اثر بیماری سرطان خون در بیمارستان بستری شد و در ۲۶ اکتبر سال ۱۹۵۷ چشم بر جهان بست و در ۳ نوامبر در یونان به خاک سپرده شد. سنگ‌نوشته‌ی نیکوس کازانتزاکیس چنین است: «نه آرزویی دارم، نه می‌ترسم. من آزادم.»

از این رمان چه اقتباس‌هایی صورت گرفته است؟

از این رمان فیلمی با همین نام در سال ۱۹۶۴ به کارگردانی مایکل کاکویانیس و با بازی آنتونی کوئین در نقش آلکسیس زوربا اقتباس شده است. این فیلم برنده‌ی سه جایزه‌ی اسکار شده است. این کتاب پس از این فیلم‌ها بارها دیگر در سراسر جهان مورد اقتباس قرار گرفته است.

بهترین ترجمه زوربای یونانی

کتاب زوربای یونانی که به زبان یونانی نوشته شده است، در سال ۱۳۴۷ برای اولین بار توسط تیمور صفری به فارسی برگردانده شده است. پس از تیمور صفری این کتاب توسط مترجمین دیگری نیز به فارسی ترجمه شده است که از جمله این افراد می‌توان به محمود مصاحب، محمد قاضی و علی مالکی اشاره کرد. در بین این ترجمه‌ها ترجمه‌ی محمد قاضی را می‌توان بهترین برگردان این اثر به فارسی دانست. وی این اثر را از فرانسه به فارسی ترجمه کرده و با ترجمه انگلیسی کتاب نیز تطبیق داده است و این تلاش باعث کیفیت بالای ترجمه‌ی او شده است. ترجمه‌ی محمود مصاحب نیز از جمله‌ ترجمه‌های استقبال‌شده‌ی این اثر در ایران است.

نظر افراد و مجله‌های مشهور درباره کتاب

رمان زوربای یونانی کتابی است که مورد توجه افراد زیادی قرار گرفته است. ادموند فالر در نیویورک‌تایمز نوشته است:‌ «سال‌هاست که هیچ چیز قابل مقایسه با زوربای یونانی در صحنه ادبیات ظاهر نشده است. این تا حدی درست است، خواه یک امتیاز باشد یا نباشد. آقای کازانتزاکیس با صدایی کاملاً متفاوت از دیکشنری آشنای رمان آمریکایی صحبت می‌کند.».

پنی وود در گاردین می‌نویسد:‌ «وقتی آن را می‌خوانید، می‌توانید حس کنید که زوربا بر سر شما فریاد می‌زند: تمام تابستان خود را صرف مطالعه نکن! برو بیرون و زندگی کن رئیس!»

جملاتی از کتاب زوربای یونانی

ـ سنتور، مگر تو سنتور هم می‌زنی؟

ــ بله، هرگاه وضع خراب، و در مضیقه باشم دوره‌گردی پیشه کرده در کافه‌ها و رستوران‌ها سنتور می‌نوازم. آهنگ‌های کلفتی مقدونیه را می‌خوانم. سپس کلاهم را ــ همین کلاه بره که اکنون بر سر دارم ــ دست گرفته دوره می‌چرخم تا پر از پول شود.

ــ اسمت چیست؟

ــ آلکسیس زوربا. بعضی‌ها پاروی نانوا می‌خوانندم چون هیکلم دراز و لاغر و سر پهنم مانند کلوچه درشتی است؛ گروهی دیگر تخمه‌ای، چون موقعی دوره می‌گشتم و تخمه کدو می‌فروختم؛ کپک هم می‌نامندم چون می‌گویند هرجا بروم حقه می‌زنم و شری برپا می‌کنم. همه چیزم را از دست داده‌ام. القاب دیگری هم دارم، ولی باشد برای وقتی دیگر.

ــ چطور شد سنتور زدن یاد گرفتی؟

ــ بیست ساله بودم، در یکی از اعیاد در دهمان، که در دامنه کوه اولمپ است، برای اولین‌بار نوای سنتور را شنیدم. چنان به وجد آمدم که نفس را در سینه حبس کرده سراپا گوش شدم. مدت سه روز تمام لب به غذا نزدم. پدرم پرسید «چه دردی داری؟» ــ خاک برآن بزرگوار خوش باد. گفتم «می‌خواهم نواختن سنتور یاد بگیرم.» گفت «از خودت خجالت نمی‌کشی؟ مگر تو کولی هستی؟ می‌خواهی تقلید این مطرب‌های ناشی را دربیاوری؟» دوباره گفتم «می‌خواهم نواختن سنتور را یاد بگیرم.» مبلغی پول برای مخارج ازدواجم پس‌انداز کرده بودم: فکر کودکانه‌ای بود، من هم آن موقع خام و شاید خل بودم. خونم به جوش آمده بود. من احمق خیال داشتم زن بگیرم. به هرحال، هرچه اندوخته داشتم برداشتم، مبلغی دیگر هم روی آن گذاشتم و سنتوری خریدم ــ همین سنتور که الان در این بسته پیچیده است. با سنتور خود فرار کردم و به سالونیک رفته نزد استادی ترک، موسوم به رستپ افندی که نواختن سنتور تعلیم می‌داد رفته به پایش افتادم. پرسید:

ــ بچه کافر، چه کار داری؟ چه می‌خواهی؟

ــ من خواهم نواختن سنتور بیاموزم.

ــ مانعی ندارد، ولی چرا به پایم درافتاده‌ای؟

ــ زیرا پولی ندارم که به شما بدهم.

ــ یعنی تا این‌حد مشتاق و دیوانه نواختن‌سنتور هستی؟ ها، این‌طور است؟

ــ بله. مشتاق و دیوانه آن هستم.

ــ بسیار خوب پسرم. همین‌جا بمان. من به پول تو احتیاجی ندارم.

زوربا چنین افزود: یک سال تمام نزد وی ماندم و تعلیم گرفتم ــ تصور می‌کنم حالا دیگر مرده باشد. خداوند روحش را قرین رحمت کند. اگر خداوند سگ‌ها را به بهشت راه می‌دهد نه عجب که در بهشت را به روی رستپ افندی نیز بگشاید. از آن موقع که نواختن سنتور آموختم موجود دیگری شده‌ام. هنگامی که افسرده و غمگین هستم، یا هرگاه بی‌پول باشم سنتور می‌نوازم، شاد می‌شوم و تسلی می‌یابم. وقتی سنتور می‌زنم اگر با من صحبت کنند اصلاً نمی‌شنوم؛ حتی اگر هم بشنوم قادر به جواب دادن نیستم. بارها آزمایش کرده‌ام ولی فایده‌ای نداشته است.

ــ چرا زوربا؟

ــ مگر متوجه نیستی؟ این هم یک نوع هوس و عشق است.

azar
۱۳۹۹/۰۴/۳۱

هر کسی تو زندگیش برای خودش یه فلسفه ای داره، فلسفه زندگی زوربا ،یه زندگی بی پروا،پر شور و حرارت که از لحظه به لحظه اش لذت میبره.. هر چقد از زوربا و تفکراتش بگم کم گفتم باید خودتون بخونین و از سطر

- بیشتر
دیبا
۱۴۰۰/۰۲/۲۲

این کتاب یکی از آثار ادبی با ارزش هست، در این شکی نیست. ولی محتوای کتاب و فلسفه ای که مطرح میکنه به شدت زن ستیز و ضد زن هست. طرز فکر قهرمان داستان که در واقع بسیار هم شخصیت

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۸/۱۱/۲۸

شاهکاری از ادبیات مدرن یونان کتاب «زوربای یونانی» نوشته­‌ی «نیکوس کازانتْزاکیس» برای نخستین بار در سال 1946 به چاپ رسید. نیکوس کازانتْزاکیس ( 1957-1883) که از او به عنوان غول ادبیات مدرن یونانی یاد می­‌کنند در 9 سال مختلف نامزد دریافت جایزه‌­ی

- بیشتر
hashisa
۱۳۹۵/۰۶/۰۵

کتاب عالی. در نشر کاغذی این اثر، ترجمه های مختلفی در بازار هست که ترجمه مرحوم محمد قاضی بهترین است

wings
۱۳۹۹/۰۱/۱۶

با اینکه میدونیم چیو دوست داریم و چطوری میتونیم شاد باشیم ازش میترسیم و فراری هستیم و زندگی رو به فردا موکول کردیم.

malih banoo
۱۳۹۷/۰۸/۲۱

بنده ی شیطان صفت درگاه خداوند زوربای عزیز...یک شخصیت دوست داشتنی کسی که شور و شوق واقعی به زندگی داره و بدون هیچ تعصبی فکر و روحشو پرورش میده و به ریش همه فکرا و باورا می خنده... برام مظهر یک

- بیشتر
saeed
۱۴۰۰/۰۴/۲۲

من اصلا از این کتاب خوشم نیومد و حتی نتونستم تمومش کنم بزور تا حدود نصفش رو خوندم تا شاید در ادامه جذاب بشه ولی بی فایده بود نه داستان خوبی داشت، نه شخصیت زوربا شخصیت خوبی بود من زوربا رو

- بیشتر
یاسا
۱۳۹۶/۰۲/۲۵

نسخه چاپی کتاب رو خوندم .زوربا در عین عاشق بودن به زندگی و دیدن و شوق کودکانش به زندگی .شخصیتی بی ثباتی داره در عاشقی همونجور که زنی عاشقانه در آغوشش هست لقب هرزه و فاحشه بهش میده و

- بیشتر
بوبو
۱۳۹۹/۱۱/۱۰

خیلی خیلی کتاب خوبیه، واقعا توصیه میکنم بخونید، البته دو حالت داره، یا بعد خوندن این کتاب عاشق زوربا میشید، یا ازش متنفر میشید. ولی واقعا ارزشمند و خواندنیه.

Nasim
۱۳۹۵/۰۲/۲۵

یکی از بهترین هایی که خوندم، و عاشق شخصیت زوربا شدم! کسی که مفهوم واقعی زندگی رو می فهمید ، رسالتش در زندگی رو می دونست و به معنای واقعی در حال زندگی میکرد!

«زندگی سراسر دردسر است، ولی مرگ چنین نیست. اصلاً می‌دانی، زندگی کردن یعنی چه؟ یعنی اینکه کمرت را محکم ببندی و به دنبال دردسر بدوی.»
Hamed.a
هیچ توجه کرده‌اید که ریزش بارانی ملایم تا چه حد غم و اندوه انسان را شدیدتر و جانکاه‌تر می‌سازد؟ کلیه خاطرات تلخ مکنون در اعماق ذهن در برابر انسان مجسم می‌شود: دوری و هجران دوستان؛ لبخند محو شده زنان؛ امیدهای شیرینی که چون بید بال خود را از دست داده‌اند
سقف پاره کن!
نه هفت طبقه آسمان و نه هفت طبقه زمین برای جا دادن خداوند کافی نیست، ولی قلب انسان به‌تنهایی می‌تواند او را در خود جای دهد. پس، آلکسیس، خیلی مواظب باش تا هیچ‌گاه دل کسی را نشکنی
MoonRiver
هنگامی که پیر شدی و دندان‌هایت ریخت گفتن اینکه بچه‌ها چه کار می‌کنید؟ آدم که نباید گاز بگیرد آسان است. ولی وقتی سی و دو دندان سالم در دهان باشد... مخصوصا در جوانی، انسان به حیوانی بدل می‌شود! بله، ارباب، وحشی، جانوری آدمخوار.
سقف پاره کن!
«نه هفت طبقه آسمان و نه هفت طبقه زمین برای جا دادن خداوند کافی نیست، ولی قلب انسان به تنهایی می‌تواند او را در خود جای دهد. پس... خیلی مواظب باش هیچ‌گاه دل کسی را نشکنی!»
سپهر چالاکی
وقتی از همه‌سو بد آید و همه‌چیز سر ناسازگاری داشته باشد چه شادی و مسرتی از این بالاتر که انسان روح خود را بیازماید و طاقت و شهامتش را در بوته آزمایش بسنجد.
کاربر ۳۳۳۳۴۸۰
الان هم شراب می‌خورم و هم سیگار می‌کشم، ولی اسیر و بنده آن نیستم. هر لحظه که دلم بخواهد آنها را کنار می‌گذارم. دیگر اسیر این شهوات نیستم. در مورد وطنم هم همین وضع را دارم. آن‌قدر بدان فکر کردم که سراپا انباشته شدم و حالت استفراغ به من دست داد. از آن پس دیگر اسیر و بنده آن هم نیستم و دیگر ناراحتم نمی‌کند.
سقف پاره کن!
شکرگذاری نسبت به خداوندی که همه چیز دارد ولی ما از گرسنی با مرگ دست به گریبانیم، دیوانگی صرف است.
MGharaje
پیله باز شد، پروانه به‌آهستگی از آن بیرون آمد. ولی هیچ‌گاه وحشت خود را از این‌که بال‌هایش چین خورده و چروکیده شده است فراموش نمی‌کنم. پروانه بینوا با بدن لرزان خود می‌کوشید تا مگر بال‌های خود را صاف کند. بار دیگر، روی آن خم شدم و کوشیدم تا مگر، با نفس گرم خود، منظور حشره را برآورم، ولی سعی‌ام بیهوده بود ــ اصولاً هم کارم از ابتدا غلط بوده است. حشره می‌بایست سر فرصت و در موقع معین از محفظه خود خارج شود. در چنین صورتی صاف شدن بال‌هایش هم در برابر حرارت مطبوع و لطیف آفتاب به‌تدریج انجام می‌گرفت؛ ولی حالا دیگر خیلی دیر شده بود. نفس گرم من موجب شده بود که حشره زودتر از موقع ازپیله خارج شود ولی با بال‌های تا خورده و چروکیده. ثانیه‌ای چند نومیدانه، کوشید تا خود را به وضع طبیعی درآورد ولی همان‌جا، بر کف دستم، جان داد. همواره فکر می‌کنم آن جسد کوچک سنگین‌ترین باری است که بر وجدان من سنگینی می‌کند.
azar
راهب نفس نفس می‌زد. مکث کرد، چشمانش از حرارت آتش درونی شعله‌ور بود صلیبی بر خود کشید و غرش‌کنان چنین ادامه داد: «اللّه‌اکبر!
yazdaan

حجم

۴۳۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

حجم

۴۳۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
تومان