کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم
۴٫۱
(۳۷۰)
خواندن نظراتمعرفی کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم
سلست اینگ، نویسنده امریکایی است.
«تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم» نخستین رمان سلست اینگ است که در ۲۰۱۴ به عنوان کتاب سال آمازون برگزیده شد و همچنین در رأس فهرست صد کتاب برتر گودریدز قرار گرفت.
در سوم می ۱۹۷۷، لیدیا لی، فرزند خانواده لی، گم میشود. بعد از چند روز جسدش را در حالی که در دریاچه شهرغرق شده مییابند. والدین لیدیا، جیمز و مارلین، از مرگ دخترشان وحشتزده شدهاند.
حین تحقیقاتی که پلیس انجام میدهد، هر دوی والدین حقایقی را در مورد فرزندشان میفهمند. از جمله اینکه بر خلاف چیزی که فکر میکردند، دخترشان در مدرسه فرد محبوبی نبوده، و در واقع بیشتر شخصیتی گوشهگیر و منزوی داشته، ضمن اینکه در درسها هم چندان موفق نبوده است.
مرگ فرزند، جیمز و مارلین را برآن میدارد که بار دیگر زندگیشان را مرور کنند.
جیمز که فرزند مهاجران چینی بود، تمام زندگیاش را وقف این آرزو کرد که روزی استاد دانشگاه شود، تا اینکه در ۱۹۵۷ مارلین را سر یکی از کلاسهای تاریخ فرهنگ امریکا در دانشگاه هاروارد میبیند.
مارلین هم از مادر خانهدارش بیزار بود و آرزو داشت پزشک شود. او بعد از آشنایی با جیمز، وقتی میفهمد خیلیها با او رفتار نژادپرستانه دارند، بلافاصله احساس نزدیکیای با جیمز میکند و رابطه آنها آغاز میشود.
مارلین بعد از بارداری، ازدواج و به دنیا آوردن پسرش همچنان میخواهد به تحصیل ادامه دهد و پزشک شود، اما بعد از دومین بارداری و به دنیا آمدن لیدیا مجبور میشود به مدت هشت سال خانهداری کند.
او بعد از مرگ مادر به خانه پدری میرود و میفهمد که او هم چون مادرش به چیزی جز یک زن خانهدار تبدیل نشده است. برای همین به خانه برمیگردد و خانوادهاش را ترک میکند تا به تحصیلش ادامه دهد.
جیمز اما فکر میکند دلیل این کار مارلین آسیایی بودن او و بچههاست. مارلین چند هفته بعد از ترک خانوادهاش متوجه میشود که برای بار سوم باردار است و... .
رمز و رازی که خواننده رمان دنبال میکند این نیست که آیا دختر گمشده زنده است یا کجا رفته و چطور گم شده است – درواقع ما در صفحه ابتدایی کتاب میفهمیم که او مرده است.
وقتی پلیس از والدین و از خواهر و برادر دختر گمشده یک سری سوال میپرسد، (اینکه آیا او در مدرسه دختر محبوبی بود؟ آیا او افسرده بود؟ آیا تا به حال در مورد آسیب زدن به خود صحبت کرده بود؟) و اعضای خانواده متوجه میشوند که نمیتوانند به این سوالها جواب صادقانه بدهند، تازه معما آغاز میشود.
جایی که عاشق بودیم
جنیفر نیون
دختر گمشدهآرش خیروی
ماه عسل در پاریسجوجو مویز
دختری در قطارپائولا هاوکینز
دختری با کت آبیمونیکا هسی
پشت درهای بستهبی.ای پاریس
همهجا آتشهای خُردسلست اینگ
زمین بر پشت لاکپشت هاجان گرین
ما دروغگو بودیمایمیلی لاکهارت
درون آبعلی قانع
خورشید هم یک ستاره استپگاه ملکیان
جایی که خرچنگ ها آواز می خوانندمحمدامین جندقیان بیدگلی
ستون دنیایم باشفرانک معنوی
احتمال عشق در نگاه اولجنیفر. ای اسمیت
توی آبپائولا هاوکینز
دروغ های کوچک بزرگلیان موریاتی
و کسی نماند جز ماساناز کریمی
شگفتیاما داناهیو
رهایت میکنمکلر مکینتاش
بعد از منامیلی بلیکر
رهایی از اضطراب برای نوجوانان
رجین گلنتی
خانه سپتامبرکاریسا اورلاندو
سامی کیز و ملکه کیتی روانیوندلین وان درانن
تکه های گم شدهملانی کانکلین
تقصیر هر دوی ماستجان کیم
به نجاتش می ارزدپیتر سوانسون
هر روز یک صفحهآدام جی. کورتز
پسر شایستهفریدا مک فادن
قصه هایی برای هر جا و هر زمانیوگنی واسیلیویچ کلویف
روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکیساتوشی یاگی ساوا
حجم
۲۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۲۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰۳۰%
تومان
نظرات کاربران
موضوع داستان در مورد دختری است به اسم "لیدیا"که یک هفته بعد از تولد شانزده سالگیش میمیرد. لیدیا با مرگ خودش حقایق زیادی رو برای خانواده اش روشن میکند. این دختر در خانواده ای به ظاهر آرام همراه یک برادر
من پدر دو فرزند هستم این کتاب چند نکته به من آموخت فرزندان ما حق دارند آینده خودشون رو بر اساس علاقه هاشون رقم بزنن و من و مادرشون فقط باید کنارشون باشیم و حامی اونا و البته مراقب مسیرهای غلط احتمالی
بقول جبران خلیل جبران: "فرزندان شما، فرزندان شما نیستند. آن ها پسران و دختران اشتیاق زندگی اند. آن ها از طریق شما آمده اند و نه از شما. و اگر چه آن ها با شما هستند، متعلق به شما نیستند. شما می توانید عشق خود
اپرای صابون؟؟؟؟؟ واقعا مترجم نمیدونسته soap opera یعنی چی؟!؟! کتاب خوبیه ولی کم دانی مترجمها حیرت انگیزه، من توی خیلی از ترجمهها ایراداتی دیدم که ناشی از مطالعه کمه مترجمهاست.
«تسک»؟؟😐 اصلا یه لحظه مغزم هنگید که تسک چیه بعد فهمیدم منظورش tsk ه همون نچ نچ خودمون 😂ترجمه عالی اصلا 😂😂 اپدیت: کتاب رو تموم کردم و جز اون سوتی کوچیک هیچ مشکل دیگه از نظر ترجمه نداشت داستان خیلی
واقعا والدین این توانایی رو دارن که زندگی فرزندانشون رو بسازن یا نابودش کنن!کاش همه ی زوج ها قبل بچه دار شدن آموزش ببینن،قرار نیست فرزندان ما مسئول برآوردن آرزوهای از دست رفته ی ما باشن...کاش همه ی والدین این
در میان هیاهوی احساساتم چه احساسی نسبت به این کتاب دارم؟ نمیدانم... چطور باید تأثیر عمیقی که روحم از این کتاب پذیرفته و ردی که مثل جای یک زخم کهنه روی قلبم به جا گذاشته را برایتان توصیف کنم؟ نمیدانم... تا چه
داستان برای بار چندم سؤال "آیا مهاجرت صحیح است؟" رو در ذهنم ایجاد کرد. اینکه هر چقدر هم به رنگ جامعه دوم در بیای, باز هم یه خارجی محسوب میشی ... داستان قشنگ و نثر گیرایی داشت. ارزش خوندن رو داره
🐉_ نگاهی به داستان: لیدیای شانزده ساله گم، و در نهایت کف دریاچه پیدا میشه. علتش رو خودکشی ثبت میکنن. اما برای پدر و مادرش این غیرممکنه، لیدیای نابغه، درسخون، کوشا.... عزیز دل و دردانهی مادرش، لیدیای اجتماعی و خندان پدرش... چطور
داستان کتاب در دهه های هفتاد وهشتاد میلادی در آمریکا میگذره درباره ی خانواده ای چینی _آمریکایی هست پدر خانواده که از کودکی به آمریکا مهاجرت کرده فرد منزوی است و درآمریکا به خاطر ملیتش مورد تمسخر قرار میگیرد مادر