دانلود و خرید کتاب خشکسالی جین هارپر ترجمه آزاده رمضانی
تصویر جلد کتاب خشکسالی

کتاب خشکسالی

معرفی کتاب خشکسالی

چنین نبود که مزرعه پیش‌ازاین مرگ را تجربه نکرده باشد و مگس‌های گوشت‌خوار آن را تشخیص نداده باشند. برای آنها، فرق چندانی میان لاشهٔ حیوان و جسد انسان وجود نداشت. در آن تابستان، خشکسالی حق انتخاب زیادی به مگس‌های گوشت‌خوار داده بود. هنگامی‌که کشاورزان کییِوارا دام‌های نحیفشان را هدف گلوله قرار می‌دادند، مگس‌ها بی‌وقفه به‌دنبال چشم‌های بی‌حرکت و زخم‌های لزج آنها بودند. کاهش بارندگی به‌معنای کمبود مواد غذایی بود و در شرایطی که آن شهر کوچک در گرمای طاقت‌فرسا در حال جان‌دادن بود، هیچ تصمیمی برای شرایط دشوار در نظر گرفته نشده بود.» ماجرای رمان «خشکسالی» این‌گونه آغاز می‌شود. استرالیا، بدترین خشکسالیِ قرن را تجربه کرده و دو سالِ پی‌درپی در کییِوارا، شهر کوچکی واقع در پنج‌مایلیِ ملبورن، هیچ بارانی نباریده است. پیامدهای این خشکسالی، زمانی تحمل‌ناپذیر می‌شود که سه نفر از اعضای خانوادهٔ هادلر به‌قتل می‌رسند. همه تصور می‌کنند لوک که پس از کشتن همسر و پسر شش‌ساله‌اش اقدام به خودکشی کرده، گناهکار است. آرون فالک، پلیس فدرال، با دریافت نامه‌ای، پس از بیست سال به زادگاهش بازمی‌گردد تا در مراسم خاک‌سپاریِ بهترین دوست دوران کودکی‌ و نوجوانی‌اش، لوک، شرکت کند. او برخلاف میلش و‌ به درخواست خانوادهٔ مقتول، در جریانِ رسیدگی به پرونده قرار می‌گیرد و به‌ناچار با مردمی رو‌به‌رو می‌شود که بیست سال پیش او را طرد کردند، چرا که فالک و لوک آن زمان رازی را پنهان کرده بودند که ممکن است اکنون با مرگ لوک برملا شود. با تحقیقات گسترده‌ای که فالک روی پروندهٔ هادلرها انجام می‌دهد، پرده از اسرار دیگری برداشته می‌شود و سرانجام به این نتیجه می‌رسد که در شهرهای کوچک، همواره رازهای بزرگی نهفته است. جین هارپر، نویسنده و روزنامه‌نگار بریتانیایی، رمان‌نویسی‌اش را با «خشکسالی» در سال ۲۰۱۶ شروع کرد. این کتاب به انتخاب سایت آمازون، بهترین رمان جنایی سال ۲۰۱۷ شد و جایزهٔ خنجر طلاییِ انجمن جنایی‌نویسان انگلستان، جایزهٔ ادبی ویکتورین پریمیِر و جایزهٔ کتاب ناشران مستقل استرالیا را از آن خود کرد. هارپر در سال ۲۰۱۸ نیز موفق به کسب جایزهٔ بهترین رمان جنایی- تریلر بریتانیا شد.
shayestehbanoo
۱۳۹۸/۱۲/۱۶

آرون فالک مامور پلیس فدرال بخش جرایم مالی که بخاطر مظنون بودن به قتلی که هیچوقت اثبات نشده ، سالها از زادگاهش دور بوده، حالا بخاطر دوست صمیمیش که خودکشی کرده و مظنون به کشتن همسر و پسرش هم هست

- بیشتر
maryam_z
۱۳۹۸/۱۰/۰۵

اصلا سراغ این کتاب نیاید. 😒😐 در کمال تعجب جین هارپر با اولین کتابش نشون داد که در ادبیات جنایی حرفی برای گفتن داره. تا ۱۰۰ صفحه ی آخر شما رو منتظر نگه میداره، اعصابتون رو خرد می کنه و بعد

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۸/۱۲/۱۲

کتاب ۲۴۳ از کتابخانه همگانی، داستانی پرکشش و جذاب البته با ترجمه ای نه چندان خوب. کتاب به یک‌ ویرایش کلی هم احتیاج دارد. در فهرست کتاب تعداد فصول ۳۵ ذکر شده در صورتی که کتاب ۴۲ فصل دارد !

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۸/۰۶/۱۹

داستان مرموزی داشت که نشانگرهوش بالای نویسنده بود درکل خوب بودولی نمیشه گفت عالی... زمانی که سه نفر از اعضای یک خانواده به شکل بی رحمانه ای به قتل می رسند، کشاورزان و مزرعه داران منطقه ی «کیوارا» مجبور می شوند

- بیشتر
farez
۱۴۰۲/۰۸/۰۱

معمولا خیلی کم پیش میاد که کتابی رو با حسی متناقض تموم کنم. بلا تکلیف بمونم که بار مثبت کدوم قسمتها بیشتر بوده یا کجاها باعث شده تردید کنم. در این اثر انگار پختگی در شخصیتها وجود نداشت با وجودیکه کتاب

- بیشتر
zohreh
۱۴۰۰/۰۹/۰۲

۶۶. اوضاع کییوا شهری که داره با خشکسالی و گرمای شدید دست و پنجه نرم می‌کنه، با خبر قتل ۳ نفر از اعضای یک خانواده وخیم‌تر می‌شه و اتفاقات و خاطرات گذشته به این وخامت این اوضاع دامن می‌زنن. آرون فالک مامور

- بیشتر
Mono
۱۴۰۲/۰۱/۱۵

خشکسالی داستان آدم‌هاست با همه‌ی مشکلات، دردها، اشتباهات، سهل‌انگاری‌ها، ناامیدی‌ها، قضاوت‌ها و احساسات پیچیده‌شون‌. به نظر می‌رسه که داستان با یک جنایت (قتل کارن و بیلی و خودکشی لوک) آغاز میشه؛ ولی بعد داستان با گذشته گره می‌خوره. زخمی که بعد

- بیشتر
لیلاخانوم
۱۳۹۸/۰۸/۳۰

کتاب قشنگی بود.یه خوبی که داشت اصلا نمیشد حدس زد که ماجرا چیه!؟ البته که باز میتونست بهتر پرداخته بشه ولی در کل من که به ژانر معمایی جنایی علاقمند از خوندنش راضی هستم

Maryam R
۱۴۰۰/۰۳/۰۲

آرون، لوک، الی و گرچن ۴ تا دوست خوب بودن که روزهای خوب نوجوانی رو تو شهر کوچیکشون کییوار کنار هم سپری میکردن تا اینکه اتفاقی اون ها رو از هم جدا میکنه و آرون رو از شهر فراری میده.

- بیشتر
معصوم
۱۴۰۰/۰۱/۰۴

یکی از خصوصیات نوشته های جین هارپر اینه که حدس ماجرا مشکله ، این کتاب هم روایت یک جنایت با داستانی مرموزه، جنایتی که به نظر میرسه به اتفاقی در بیست سال قبل گره خورده یک داستان پرکشش و جذاب.

- بیشتر
طوری به گذشته زل زدی که داره کورت می‌کنه.
Aysan
گذشته مانند لایهٔ چرکی روی بدنش نشسته بود.
Book
داریم تلاش می‌کنیم تا به اوضاعِ اینجا سروسامون بدیم، بدترین شرایط آب‌وهوایی رو توی صد سال گذشته تجربه کرده‌یم و اونا خیلی وقته که از قطع‌کردن یارانه‌ها حرف می‌زنن
n re
آیا این دوست‌داشتن باعث می‌شه که آدم به کسی آسیب نزنه؟
zohreh
وقتی آدم یه مدت طولانی دربارهٔ چیزی دروغ می‌گه، بخشی از وجودش می‌شه.
Narges
مرگ احساس ما رو نسبت به افراد عوض نمی‌کنه. حتی بیشتر هم می‌کنه.
Negin
مرگ احساس ما رو نسبت به افراد عوض نمی‌کنه. حتی بیشتر هم می‌کنه.
zohreh
«نوشتن نوعی مهارت است که بهتر است همچون مهارت‌های دیگر نظیر شنا یا نقاشی، آموخته شود و آموزش داده شود. برخی افراد ذاتاً استعداد خوبی در انجام بعضی کارها دارند، اما اکثر مردم می‌توانند از مزایای آموزش حرفه‌ای بهره‌مند شوند و این مهارت را در خود بهبود بخشند.»
zohreh
مرگ احساس ما رو نسبت به افراد عوض نمی‌کنه. حتی بیشتر هم می‌کنه.
Narges
این می‌تونه یه مشکل بزرگ باشه. البته مشکل فقط تنهایی نیست. حس محروم‌شدنه که گاهی آزارم می‌ده. دیگه به اینترنتِ پُرسرعت دسترسی ندارم، حتی تلفن هم اونجا خوب آنتن نمی‌ده، گرچه من کسی رو ندارم که بهم زنگ بزنه.
Mina
فالک بعد از بیست سال صدای او را می‌شنید. بی‌آنکه جمله‌اش لحن پرسشی داشته باشد، گفته بود «منتظرت هستیم.» فالک به‌بهانهٔ مشغلهٔ کاری، به گری پاسخ قطعی نداده بود. در واقع، کمی مردد بود. دو روز بعد یک نامه به دستش رسید. قطعاً گری اندکی پس از تماس تلفنی با فالک آن را پست کرده بود. تو دروغ گفتی. در مراسم باش.
الهام حمیدی
«و اونجا بود که صدای گریه شنیدم ـ چیزی شبیه ضجّه ـ وبدون اینکه بدونم چه‌چیزی در انتظارمه، صدا رو دنبال کردم و به اتاق کودک رفتم و اون دخترکوچولو رو توی گهواره دیدم. گریه می‌کرد و راستش رو بخوای، هیچ‌وقت تا اون لحظه از شنیدن صدای گریهٔ یه بچه خوشحال نشده بودم.»
الهام حمیدی
آن رودخانهٔ بزرگ شبیه ردّ یک زخم کهنه شده بود. بستر خالی و طولانی‌اش از هر طرف امتداد داشت و انحنای مارپیچش به مسیری ختم می‌شد که زمانی آب در آن جریان داشت. رودخانه‌ای که طی قرن‌ها شکل گرفته بود، اکنون شبیه لحاف چهل‌تکهٔ ترک‌خورده‌ای از سنگ و علف هرز بود. اطراف رودخانه، ریشه‌های خاکستریِ پیچ‌خوردهٔ درختان مانند تار عنکبوت به‌نمایش درآمده بود. وحشتناک بود.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
با رسیدن به مرز، قدم‌هایش را آهسته‌تر کرد و سپس ایستاد. نمی‌دانست چه‌چیزی باعث تردیدش شده بود. درختان کاملاً بی‌حرکت بودند. هیچ‌چیز تکان نمی‌خورد. نگرانی و اضطراب، شانه‌ها و گردنش را مورمور کرد. حتی پرندگان نیز ناگهان ساکت شدند. با نگرانی پشت سرش را نگاه کرد. زمین‌ها تهی بودند. مزرعهٔ هادلر از آن فاصله خشک و مُرده به‌نظر می‌رسید. تمام مسیر را پیاده طی کرد. کسی آنجا نبود. کسی آنجا نمانده بود.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
منزل هادلر معمولاً شلوغ بود و نورگیر خوبی داشت. همیشه خوراکی‌های خوشمزه‌ای در آشپزخانه پیدا می‌شد و قوانین خاصی برای انجام‌دادن تکالیف، وقت خواب و خاموش‌کردن تلویزیون وجود داشت. خانهٔ آنها همیشه جای امنی بود؛ البته تا دو هفته پیش که تبدیل به یک صحنهٔ قتل شد، آن هم به فجیع‌ترین شکل!
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«با این مدل موهاش حتی حاضر نیستم برای زدن پشمِ گوسفندام هم بهش اعتماد کنم.»
Book
گرمای بعدازظهر مانند لحافی پشمی او را احاطه کرده بود.
Book
خوشحال از اینکه کسی به‌نظرش آشنا نمی‌آمد، از ماشین پیاده شد.
Book
در جامعه‌ای که مردم برای زنده‌ماندن می‌جنگیدند، مجبور بودند نوع نبردشان را نیز انتخاب کنند
🍂❄️MaRisa🍁☂️
دو نفر را در زندگی‌اش پیدا کرده بود که به‌جای اینکه بگویند چه کاری برایش بهتر است، هرچه او می‌گفت انجام می‌دادند.
zohreh

حجم

۳۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۳۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
۳۹,۹۰۰
۳۰%
تومان