دانلود و خرید کتاب صوتی زندگی اسرار آمیز
معرفی کتاب صوتی زندگی اسرار آمیز
کتاب صوتی زندگی اسرار آمیز نوشته سومانک کید و ترجمه عباس زارعی، داستان جذابی از زندگی زنان است که برای رهایی، پذیرش و بخشش میجنگند. داستان زندگی لیلی که برای نجات جان رزالین، زن سیاهپوستی که برایشان کار میکند، زندگیاش را به خطر میاندازد.
این کتاب در سال ۲۰۰۴ جایزه بوک سنس را از آن خود کرده است. نسخه صوتی این داستان زیبا را میتوانید با صدای سحر بیرانوند بشنوید.
درباره کتاب صوتی زندگی اسرار آمیز
زندگی اسرار آمیز، داستان زندگی لیلی اوونز و زرالین است که در کارولینای جنوبی میگذرد. لیلی از کشته شدن مادرش، فقط خاطره مبهمی به یاد میآورد و حالا همراه با رزالین که نقش مادرخواندهاش را دارد، زندگی میکند. زن سیاهپوستی که همیشه به خانه آنها میآید تا کارهایشان را انجام بدهد. اما روزی رزالین به دردسر میافتد چون با تعدادی از نژادپرست ترین آدمهای محله درگیر شده است.
لیلی که متوجه این وضعیت میشود، سخت تلاش میکند تا رزالین را از این وضعیت نجات دهد و بنابراین، همراه با او به تیبوران در کارولینای جنوبی میرود. در آنجا لیلی متوجه میشود که این شهر، رازی را درباره گذشته مادرش در خود پنهان کرده است.
کتاب صوتی زندگی اسرار آمیز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
زندگی اسرار آمیز، داستانی جذاب دارد که هم از دنیای کودکانه لیلی و زنبورها میگوید و هم تلاش برای مبارزه با نژادپرستی را نشان میدهد.
درباره سومانک کید
سومانک کید ۱۲ آگوست ۱۹۴۸ در ایالت جرجیا به دنیا آمد. در دانشگاه تگزاس در رشته پرستاری تحصیل کرد و حالا در کالج پزشکی جرجیا به تدریس پرستاری مشغول است. سومانک کید در دهه سوم زندگیاش تصمیم گرفت تا در کلاسهای نویسندگی دانشگاه اموری و کالج اندرسون در کارولینای جنوبی شرکت کند و نتیجه آن، نوشتن کتاب موفقیت آمیز زندگی اسرار آمیز است. او حالا به همراه همسر و فرزندانش در فلوریدا زندگی میکند.
درباره سحر بیرانوند
سحر بیرانوند در سال ۱۳۶۶ متولد شد. او بازیگر، گوينده كتاب صوتی، صداپيشه و دوبلور است و به عنوان گوینده کتاب کودک و نوجوان و کتاب بزرگسال فعالیت میکند. سحر بیراوند از بهمن ۱۳۹۷ تا حالا در انتشارات كودک مهرک (سوره مهر) و از مهر ۱۳۹۷ با انتشارات صوتی آوانامه و از مرداد ۱۳۹۸ با مجموعه کتابهای صوتی نوار همکاری میکند.
بخشی از کتاب صوتی زندگی اسرار آمیز
ملکه، به نوبه خود، عامل اتحاد جامعه است. اگر ملکه را از کندو خارج کنند، زنبورهای کارگر خیلی زود به عدم حضور او پی می برند. بعد از چند ساعت یا حتی کمتر، آن ها به خاطر نبودن ملکه رفتارهای مشخصی را از خود نشان میدهند.
انسان و حشرات
شب توی رختخوابم دراز میکشیدم و نمایش را تماشا میکردم: این که زنبورها چطور از شکافهای دیوار اتاق خوابم با فشار بیرون آمده و توی اتاق دور میزنند. آنها صدای وِزوِز تیزی مثل صدای ملخ هواپیما ایجاد می کردند که پوستم را می لرزاند. بال های آن ها را می دیدم که مثل تکه های کروم در تاریکی می درخشیدند؛ در سینه ام اشتیاق ناشی از حضور آن ها را حس می کردم. نوع پرواز آن ها که برای یافتن گُل نبود و فقط می خواستند باد ناشی از بال زدنشان را حس کنند، قلبم را میشکافت.
در طول روز صدای آن ها را می شنیدم که در دیوارهای اتاقم تونل میزدند: صدایی شبیه به پارازیت رادیویی که از اتاق بغلی می آمد و آنها را مجسم می کردم که دارند دیوارها را تبدیل به شانههای عسل میکنند و از آن جا عسل تراوش میکند تا من آن را بچشم.
سر و کله زنبورها از تابستان ۱۹۶۴ پیدا شد، تابستانی که من چهارده ساله شدم و مسیر زندگی ام کاملاً تغییر کرد، منظورم این است که مسیر زندگی ام واقعا و به طور کامل تغییر کرد. حالا که به گذشته نگاه می کنم، باید بگویم که زنبورها را برای من فرستاده بودند. میخواهم بگویم آن ها همان طور که جبرئیل، فرشته الهی، بر مریم پاکدامن نازل شد، بر من آشکار شدند و وقایع چنان رقم خورد که اصلاً انتظار نداشتم. میدانم که نباید زندگی کوچکم را با او مقایسه کنم؛ اما باور دارم که این مسئله برای او اهمیت چندانی ندارد؛ بعدا دلیلش را خواهم گفت. فعلاً همین قدر بگویم که با وجود تمام اتفاقات تابستان آن سال، هنوز هم حس خوبی نسبت به زنبورها دارم.
اول جولای ۱۹۶۴، توی رختخوابم خوابیده بودم و منتظر بودم زنبورها پیدایشان شود، به چیزی فکر می کردم که روزالین درباره ملاقات های شبانه با زنبورها گفته بود.
او گفته بود: «زنبورها قبل از مرگ جمع میشوند.»
روزالین از وقتی که مادرم فوت کرد، برای ما کار می کرد. پدرم، به او به او تی. رِی میگویم، چون لیاقت کلمه «پدر» را ندارد، روزالین را از باغ هلویش به خانه آورده بود، او در آن جا برای پدرم میوه چینی میکرد.
روزالین صورت گردی داشت و بدنش از گردن به پایین مثل یک خیمه بیرون زده بود و آن قدر سیاه بود که انگار سیاهی شب از پوست او تراوش میکرد. او به تنهایی در خانه کوچکی در جنگل زندگی میکرد و از ما خیلی دور نبود. روزالین هر روز برای پخت و پز، تمیز کردن خانه و رسیدگی به من به خانه ما میآمد. او خودش بچهای نداشت؛ بنابراین من طی ده سال گذشته، موش آزمایشگاهی او بودم.
زنبورها قبل از مرگ جمع میشوند. او ایدههای احمقانه بسیاری در سر داشت که من به آنها بی توجه بودم؛ اما این یکی مرا به فکر واداشته بود، شاید زنبورها فکر کشتن مرا در سر داشتند. راستش را بخواهید، این ایده خیلی مرا به خود مشغول نکرده بود. هر کدام از این زنبورها میتوانستند مثل یک فرشته فرود بیایند و تا سرحد مرگ مرا نیش بزنند؛ اما این بدترین اتفاق ممکن نبود. کسانی که فکر می کنند مرگ بدترین اتفاق است، هیچ چیز درباره زندگی نمیدانند.
زمان
۱۱ ساعت و ۱۷ دقیقه
حجم
۹۳۱٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۱۷ دقیقه
حجم
۹۳۱٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
این رمان رو در دوران نوجوانی مطالعه کردم، بسیار زیبا و جذاب هست، البته نام کاملش "زندگی مخفی زنبورها" هست که در تعجبم چرا کلمه زنبورها که انقد مهم هست از عنوان حذف شده! از کتاب فیلم هم ساخته شده
داستان زندگی زنان و دخترانی با رنگهای متفاوت و دردهای مشابه، که از هم حمایت میکنند عالی بود
داستان کشش بسیار بالایی داشت که با خوانش زیبا این جذابیت به حداکثر رسیده بود.🌸 به یکباره تمامش کردم🥀 حتما گوش کنید و لذت ببرید.🌹
داستان خوبی بود جذاب سرگرم کننده و الهام بخش با گویندگی عالی خانم بیرانوند
واقعا داستان زیبایی بود بخصوص اگر اطلاعاتی در مورد زندگی برده ها در امریکا داشته باشید خیلی با شخصیت ها همدردی میکنید در کل جالب و آموزنده بود
مادر همیشه یکتاست
کتاب روایت زندگی دخترجوان سفید پوست و خدمتکار سیاه پوست آنهاست که درگیر مشکلات خانوادگی و نژادپرستی می شوند و خانه را باهم ترک می کنند ، داستان بشدت آرام و دل انگیزی داره و سطر به سطرش درس زندگیه
فصلهای وسط کتاب،داستان بکندی جلو می رفت. اگه از حجم کتاب کم می شد بیشتر دوست داشتم
کتاب خوبی بود ، داستان کشش داشت من تمامش کردم اما آخرای کتاب همش به این فکر میکردم با وجود طولانی بودن کتاب مطلب خاصی ارائه نکرد شاید انتخاب بهتری میتونستم داشته باشم ، برای اون آدمایی که دوست بعد
کتاب قشنگی بود. اولش اسم کتاب جذبم کرد اما بعدش جذب داستان شدم و از نظر من این جذابیت تا پایان ادامه داشت.