دانلود و خرید کتاب تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوری محمد بلوری
تصویر جلد کتاب تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوری

کتاب تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوری

نویسنده:محمد بلوری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوری

«تاکسی سرویس برای فاو» خاطرات خودنوشت محمد بلوری است که طی زمانی نزدیک به یک دهه با عزمی راسخ و اراده‌ای استوار کوشیده تا پیام‌رسان از جان‌گذشتگی و شهامت دوستان و هم‌رزمان شهیدش باشد و برای تحقق این مهم از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. کتاب خاطرات جانباز سرافراز، محمد بلوری روایتگر حضور مصمم، داوطلبانه و خالصانهٔ یک بسیجی نوجوان در عرصهٔ دفاع مقدس است که با بیانی صادقانه و کاملاً مستند به بازگویی خاطرات دوران کودکی، نوجوانی، رزم، جانبازی و ایثارگری در راه حفاظت و حراست از آرمان‌ها و باورهای متعالی نسل برآمده از انقلاب اسلامی ایران پرداخته است: «صدای سوت خمپاره لحظه‌به‌لحظه نزدیک‌تر می‌شد. این صدا به شکل آزاردهنده‌ای تمام فضای گوشم را پر کرده بود. چند لحظه‌ای فقط صفیر خمپاره توی گوشم بود و چیزی نمی‌شنیدم. ناگهان صدای انفجاری مهیب از پشت سر، همهٔ هیکلم را لرزاند. انگار یک نفر از پشت هُلم داد روی زمین. بی‌اختیار دولا شدم و سرم را خم کردم. تازه یاد وحید افتادم که داشت پشت سرم می‌آمد؛ درحالی‌که هنوز دولا بودم و داشتم گردوخاک اطراف را با دست از خودم دور می‌کردم، صورتم را به سمت عقب چرخاندم و با ترس پشت سرم را نگاه کردم؛ وحید نبود، یعنی من ندیدمش. خمپاره درست بین من و وحید خورده بود. ‌ یی چی بِت بِگوم آویزِی گوشوت کن، کاکو. صدایْ سوتو که نزدیکه، یعنی داره می‌آد به سمتت. باید بچِسبی رو زِمین والُو.»
وری وقت جنگه؛ خاطرات شفاهی اکبر کمالی
سیدقاسم یاحسینی
نام: سیدرضا
رضا جمشیدی
بلدچی؛ جلد دوم
اسماعیل سپه‌وند
سید آسایشگاه ۱۵: خاطرات اسیر آزادشدۀ ایرانی سید جمال ستاره‌دان
ساسان ناطق
و ناگهان باران
سیدیوسف رضوی
پرواز با آتش
زهره علی‌عسگری
بچه‌های کوهستان (خاطرات سیدرضا موسوی)
احمد دهقان
حاج عمران؛ خاطرات اولین فرمانده لشکر ۲۵ کربلا سردار حاج عبدالعلی عمرانی
سیدولی هاشمی
مقاومت خندقیان
سیدفتحعلی بزرگمهر نژاد
جنگ دوست داشتنی؛ خاطرات سعید تاجیک
سعید تاجیک
اردیبهشتی دیگر؛ خاطرات فرار عبدالمجید خزائی از زندان سلیمانیه عراق
مهناز فتاحی
چه کسی قشقره‌ها را می‌کشد؟
حجت شاه‌محمدی
رد پای برهنه
حمید حسام
جنایت‌های ما در خرمشهر؛ خاطرات افسران عراقی از خرمشهر
محمدنبی ابراهیمی
جاده های خلوت جنگ
محسن مطلق
توفان سرخ؛ خاطرات سرهنگ عراقی عبدالعظیم الشکرچی
عبدالعظیم الشکرچی
خلبان وارسته
احمد مهرنیا
هم مرز با آتش
حمید قبادی
یکی از این روزها به بلوغ رسیدم
محمود نجیمی
فکه (بهرام درخشان)
۱۴۰۲/۱۱/۱۱

بعضی از مطالب خیلی جدید و جذاب که توی هیچ کتابی پیدا نمیکنی روایت داستان هم روان حقیقت‌های که در منطقه جنگی روایت شده خیلی آدم میخ کوب میکنه

برای اینکه در تاریکی شب همدیگر را گم نکنیم، پشت سر هم و مثل یک قافلهٔ شتر با طناب به هم وصل شده بودیم و آهسته و در پیِ هم می‌راندیم.
فکه (بهرام درخشان)
آن شب اروندرود شلوغ‌ترین شب عمرش را تجربه می‌کرد. تقریباً پنج ساعت قبل غواص‌ها به خط زده و با رشادتشان ساحل عراق را خالی از سکنه کرده و سرپل ایجاد کرده بودند.
فکه (بهرام درخشان)
برای آخرین بار دست گرم عباس را نوازش کردم و به‌آرامی آن را فشار دادم. کم‌کم نفس در سینه‌ام تنگ می‌شد. باید روی آب می‌رفتم.
فکه (بهرام درخشان)
یک فروند میگ ۲۹‌ بود که داشت از سمت شمال فاو به طرف ما می‌آمد. دوشکا را به سمتش گرفتم و دستم را گذاشتم روی ماشه. آن قدر پایین بود که احساس می‌کردم با خلبانش چشم در چشم شده‌ام. به حدی نزدیک شده بود که ماسک اکسیژن روی صورتش را هم می‌دیدم.
فکه (بهرام درخشان)
گرازها پوستی ضخیم داشتند. تیر کلاش به پوستشان کارگر نبود،
فکه (بهرام درخشان)

حجم

۳۰٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۶۰ صفحه

حجم

۳۰٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۶۰ صفحه

قیمت:
۱۵۱,۰۰۰
۷۵,۵۰۰
۵۰%
تومان