دانلود و خرید کتاب قهوه قند پهلو امید مهدی‌نژاد
تصویر جلد کتاب قهوه قند پهلو

کتاب قهوه قند پهلو

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قهوه قند پهلو

گزیده‌ای که در دست شما است، حاصل جستجوی چندماهه امید مهدی‌نژاد در مجموعه‌های منتشرشدۀ شعر طنز و غیرطنز، اعم از جُنگ‌ها، گزیده‌ها، آثار مکتوب شاعران قدیمی و جدید، نشریات جدی و طنز، وبلاگ‌های شاعران و همچنین مکاتبه با شاعران طنزپرداز است که بر اساس نام شاعر و به ترتیب حروف الفبا تنظیم شده‌اند. سهم شاعران طنزپرداز معاصر در «قهوه قند پهلو» بیشتر از شاعران قدیمی است.
ادریس
۱۳۹۸/۱۰/۲۴

چین که چندیست شده دوست ما تازه ان هم پکنش معروف است 🏯 یک نفر رنگ عبایش معروف یک نفر کاپشنش معروف است یوسف از پشت نشد پاره اگر مارک پیرهنش معروف است 🔖 تیم ما توی زمین خوب نبود در عوض رختکنش معروف است فوتبالیست مسی هم بشود آفتابه لگنش

- بیشتر
hamed...*
۱۴۰۲/۱۱/۱۳

نه

با زن که خوب باشی، زن نیز با تو خوب است ورنه سلیطه گردد، یا پاچه وَرمَلیده گر تو دهن‌دریده باشی ـ مباد ـ و بدگو او نیز چون تو گردد، بدگو، دهن‌دریده القصّه، جانِ بابا! با من دگر چه‌کارت؟ احساس و عقل داری، خود دانی و «سپیده»!
سیّد جواد
پیشترها ناز می‌کردند دخترها، ولی این اواخر منّتِ داماد می‌باید کشید
سیّد جواد
اخوی! رانت بخور، رشوه بده، حال بکن آن‌که البته به جایی برسد «قالتاق» است
سیّد جواد
دهی بوی گل‌ها، بهاری مگر؟ کنی فتنه بر پا، شراری مگر؟ تمامی ندارد سخن گفتنت حکایات دنباله‌داری مگر؟ تو را ناز و خمیازه قاطی شده‌ست بمیرم الهی، خماری مگر؟
سیّد جواد
از شدت زور و فشار زندگی در کورۀ آجرفشاری مانده‌ام در زیر بار زندگی دور از همه وامانده‌تر از اسب‌ِ گاری مانده‌ام هرگز نیارد در حسابم هیچ‌کس شاید جدا از سرشماری مانده‌ام سر تا قدم گردیده‌ام مانند بز از بس دچار بزبیاری مانده‌ام
سیّد جواد
یک دسته ز دست این و آن می‌گریند جمعی ز بدآمدِ زمان می‌گریند لیکن ز شگفتم از کسانی‌که مدام با گرگ خورند و با شبان می‌گریند
ادریس
چنان آس و پاسم که بهر چراغم ندارم به کف پول نفت و فتیله ز بس خورده‌ام حسرتِ آبِ دیزی شده هیکلم خشک و لاغر چو میله مخارج گران است و من بی‌ریالم حوائج زیاد است و من بی‌وسیله چه سخت است تحصیل یک لقمۀ نان در این دوره بی مکر و نیرنگ و حیله شدم عاصی و ذلّه از بس که دیدم دورویی و نامردی و شیله‌پیله به دنیا همین دلخوشی دارم و بس که بیگانه‌ام از صفات رذیله
سیّد جواد
تنها غزلِ کلاس‌مان بود؛ وَ رفت انگار که اهل آسمان بود؛ وَ رفت دل‌تنگ شدم براش، آموزش گفت: او ترمِ گذشته میهمان بود؛ وَ رفت
ادریس
آزردنِ این‌همه طرفدار چرا؟ بر دلشدگان این‌همه آزار چرا؟ عکسی از ما به جزوه‌هایت حک کن نقاشیِ «نیکبخت» و «گلزار» چرا؟
ادریس
هرکه کارش بیش، مزدش کمتر است خب، چه باید کرد در این روزگار؟ زورگویی کن که گردی محترم حرف حق دیگر نمی‌آید به کار هرکه قلبش صاف شد، بی‌چاره شد چوب قلبت را بخور، دم بر نیار
کاربر ۲۰۶۱۲۸۰

حجم

۳۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۲۴ صفحه

حجم

۳۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۲۴ صفحه

قیمت:
۱۸۷,۰۰۰
۹۳,۵۰۰
۵۰%
تومان