کتاب جهنم تکریت؛ خاطرات سرگرد آزاده مجتبی جعفری مجتبی جعفری + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب جهنم تکریت؛ خاطرات سرگرد آزاده مجتبی جعفری

کتاب جهنم تکریت؛ خاطرات سرگرد آزاده مجتبی جعفری

نویسنده:مجتبی جعفری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جهنم تکریت؛ خاطرات سرگرد آزاده مجتبی جعفری

«جهنم تکریت» خاطرات آزاده جنگ تحمیلی، مجتبی جعفری است. «خورشید آرام‌آرام داشت در دامنۀ مغرب پنهان می‌شد که در محل دژبانی شهر بغداد توقف کردیم. تقریباً هشت ساعتی بود که در راه بودیم. تنها یک توقف در پمپ بنزین داشتیم و آنجا فقط حاج آقا عباسی توانست قضای حاجتی بکند و بقیه مثل مار به خود می‌پیچیدند. سرانجام اجازه عبور داده شد. با سرعتی کم، وارد شهر بغداد شدیم. هوا کاملاً تاریک شده بود. از خیابان باریکی شبیه خیابان لاله‌زار تهران گذشتیم و از زیر یک پل بزرگ هوایی، وارد پادگانی که معروف به الرشید بود، شدیم. بعد از عبور از چند خیابان، داخل پادگان، از دروازۀ کوچکی که میان دیوارهای بلندی قرار داشت عبور کردیم. اتوبوس وارد محوطۀ جدیدی به نام زندان الرشید شد. بعد از اینکه از مقابل دو محوطۀ مشابه رد شدیم، ما را از اتوبوس‌ها پیاده کردند. در این دو محوطه، تعداد قابل توجهی انسان با لباس‌های عجیب و غریب وجود داشتند. ابتدا فکر کردم عراقی‌اند؛ بعد متوجه شدیم اسرای ایرانی اینجا زندگی می‌کنند! از اتوبوس که پیاده می‌شدم، زیاد متوجه نبودم. یک سرباز عراقی که کنار در ایستاده بود، محکم پشت گردنم کوبید. نزدیک بود زمین بخورم. به سختی خودم را کنترل کردم و از کنار خیل عظیم اسیرانی که از ترس، سرها را لای پاهایشان فرو برده بودند، عبور کردم و جلوی یک ساختمان قدیمی که کمی بزرگ‌تر از اتاق العماره بود، نشستم.»

نظرات کاربران

گمنام
۱۳۹۹/۰۲/۲۸

جالب بود من فکر میکردم بعد از قطعنامه اسیر نداشتیم/ و اینکه متوجه شدم تو اسرارت آدم های بی اعتقاد و اوباش هم کم نبودند ؛ مخصوصا اونجایی که میگه در آسایشگاه ما از ۴۰۰ نفر فقط ۲۴۰ نفر در

- بیشتر
Bi vafa
۱۳۹۷/۰۷/۱۱

به نسبت بقیه کتابهایِ این مدلی,زیاد جالب نیست درحد خوب و متوسط

کاربر 3051438
۱۴۰۴/۰۳/۰۲

ارزش خوندن وقت گذاشتن نداره سلیقه نویسنده به شدت پایین کلافه کنندس

حمید
۱۴۰۳/۰۶/۱۴

خاطرات معمولی یک اسیر نویسنده کتاب در دوران اسارتش میباشد که با گرایش مذهبی و عقیده شخصی مکتوب شده .

نیما0181
۱۴۰۲/۰۸/۲۷

باز خواندن این کتاب متوجه میشویم چه مردان بزرگی داشتیم چه رنج‌ها بردن واقعا دلمان با عراقیها صد سال صاف نمیشه

منصورسعیدی
۱۴۰۲/۰۷/۰۸

یکی از خوب های خاطرات اسارت

کاربر ۲۱۷۶۹۲۸
۱۴۰۱/۰۷/۲۵

حقیقتا کتابی نبود که ارزش وقت گذاشتن داشته باشه ولی در کل بد نبود

h.114
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

این کتاب فوق العاده جذابه پیشنهاد میکنم حتما بخونید

بریده‌هایی از کتاب

این صحبت، حاصل گپ‌های شبانه‌ای بود که گاهی تا ساعت ۲ بعد از نیمه‌شب طول می‌کشید. جعفر وقتی حرف می‌زد، با تمام وجودش مطلب را بیان می‌کرد و سیگاری پشت سیگار روشن و تعارف می‌کرد. گاهی هم به شوخی، عرق صورتش را پاک می‌کرد؛ یعنی اینکه ببخشید، چیزی برای پذیرایی نداریم. صدای جالب و غم‌انگیزی داشت.
منصورسعیدی
پرواز روی خاک: خاطرات سرهنگ خلبان منوچهر شیرآقایی
سیدقاسم یاحسینی
عبور از آخرین خاکریز (خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن)
احمد عبدالرحمن
یکی از این روزها به بلوغ رسیدم
محمود نجیمی
فرار از موصل: خاطرات شفاهی محمدرضا عبدی
حسین نیری
زندانی فاو؛ خاطرات گروهبان دوم عراقی عماد جبار زعلان الکنعانی
عماد جبار زعلان کنعانی
نبرد در الوک
محمود جوانبخت
مهمان صخره‌ها: خاطرات سرهنگ خلبان محمد غلامحسینی
راحله صبوری
تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر: خاطرات ناخدا یکم هوشنگ صمدی فرمانده گردان تکاوران در خرمشهر
سیدقاسم یاحسینی
سالار تکریت
مصطفی زمانی‌فر
سنگ‌ریزه‌هایی که شمارش نشدند (خاطرات سرتیپ قیس صبیح الزیدی)
فاطیما فاطری
کالک‌های خاکی: خاطرات شفاهی سرلشکر پاسدار محمدعلی (عزیز) جعفری (از تابستان 1335 تا تابستان 1361)
محمدعلی (عزیز) جعفری
چه کسی قشقره‌ها را می‌کشد؟
حجت شاه‌محمدی
سید آسایشگاه ۱۵: خاطرات اسیر آزادشدۀ ایرانی سید جمال ستاره‌دان
ساسان ناطق
تک آور گردان یکم
اکبر پیرپور
خاکریزهای دوره‌گرد: خاطرات علی لطفی
ساسان ناطق
۱۳۳ نفر آخر: خاطرات اسیر آزاد‌شده ایرانی شریف صابری
محسن سنچولی پردل
راز دوران پرالتهاب؛ خاطرات سروان عراقی ثامر حمود الخالصی
ثامر حمود الخالصی
با چشم‌هایم جنگیدم؛ خاطرات دیدبان و دیده‌ور هرمزگانی جانباز شهید مراد هنرمند
زهرا اسپید

حجم

۵۴۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۵۴۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
۳۴,۵۰۰
۵۰%
تومان