دانلود و خرید کتاب توپچنار انسیه شاه حسینی
تصویر جلد کتاب توپچنار

کتاب توپچنار

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب توپچنار

«فرزانه» دختر جوانی است که برای معلمی نهضت سوادآموزی به دهی به نام توپچنار می‌رود. مدتی که آنجا می‌ماند، با اهالی کم‌کم صمیمی شده و با دردها و محرومیت‌های آنها آشنا می‌شود اما بیش از همه، «نرگس»، دخترکی که سل دارد ذهن او را مشغول می‌کند. نرگس به خاطر بیماری‌اش نمی‌تواند به کلاس بیاید و فرزانه خیلی سعی می‌کند که به او کمک کند. دوران جنگ است و کشور در بحران به‌سر می‌برد اما فرزانه هر زمان که به شهرش، بجنورد باز می‌گردد هم به فکر روستای توپچنار است. او تلاش می‌کند از طریق جهاد سازندگی آب لوله‌کشی به روستا بکشاند که متوجه می‌شود بیماری سل از نرگس به او منتقل شده است. بیماری‌ای که سرانجام خوشی نخواهد داشت. انسیه شاه‌حسینی را بیشتر به عنوان فیلم‌ساز می‌شناسند اما او پیش از این که دست به فیلمسازی بزند اهل قلم بوده است. شاه‌حسینی متولد ۱۳۳۳ گرگان است و سال‌ها به عنوان خبرنگار و گزارشگر در جبهه‌ها فعالیت کرده است. شاه‌حسینی رمان توپچنار را بر اساس داستان واقعی زنی به نام فرزانه صالح‌آبادی ساخت. او آموزگاری بود که در راه کار مقدس خود در روستای توپچنار شهید شد. در سال ۱۳۶۸ شهریار بحرانی فیلمی با اقتباس از رمان توپچنار، با نام «آب را گل نکنیم» ساخت. شاه‌حسینی این رمان را برای دفاع از شخصیت و مظلومیت زن نوشته است. داستانی با پرداختی ماهرانه، شخصیت‌پردازی قوی و ملموس که موضوعی تازه و بکر را دستمایه قرار داده است: «زن مدت‌ها بود، تاب تحمل هیچ چشمی را بر چهره‌اش، که دیر زمانی خطوط خطا از آن می‌گذشت، نداشت. سرش را پایین انداخت و در پی نگاهش به میان شعله‌ها خزید. دختر که همچنان می‌کوشید راهی به جان او پیدا کند پرسید: «تو که همین یک بچه را داری، چرا کلاس نمی‌آیی؟» سلیمه زانوها را بغل زد و گفت: «گرفتاری آدم‌ها مگر فقط بچه است. آن قدر سمن دارم که یاسمنش گُمه.» ـ چیز یاد گرفتن برای همه واجبه. ـ واجبم نان این یتیمه و تومنی دوای دردم. ـ برای همینه که می‌خواهم به کلاس بیایی... زن با زهرخندی که گوشهٔ لب‌هایش را می‌لرزاند به میان حرف دختر پرید و گفت: «دل خوشی داری‌ها! تا کمر به آب زدی، به پا سوخته می‌گویی سماع کن!»
ketabkhan
۱۳۹۹/۰۷/۱۲

نویسنده، نویسنده نما نیست، توهم نویسندگی نداره و ژست نویسندگی نمی گیره، واقعا نویسنده و خلاقه. با تیپ مواجه نیستین با یه شخصیت و دنیای جدید مواجه هستین. داستان زیبا و دلنشینی از فداکاری ها و سختی های معلمین و زنان

- بیشتر
maryhzd
۱۳۹۸/۰۳/۱۵

یک جورایی شگفت زده شدم از کتابش همیشه از سبک خاص خانم شاه حسینی در فیلمسازی خوشم می آمده، چون یک جورایی خیلی بکر و واقعی بوده داستان ها و بازی هایش.. برای همین دوست داشتم این کتاب را بخوانم. ولی

- بیشتر
زهرا
۱۳۹۹/۰۵/۰۴

چقدر که قشنگ بود ، فکر پایان داستان رو‌هم نمیکردم!

قاصدک
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

گتاب جالبی بود،زحمات و تلاشهای اموزشیاران نهضت سواد آموزی را به قلم کشیده بود،کتاب پر از غم نداری و فقر مردم ده بود و روح لطیف فرزانه،پایان غم انگیزی داشت ولی چیزی از جذابیت داستان نمی کاست.

فهیمه نیکوگفتار
۱۴۰۱/۰۴/۱۲

داستان زنده ای بود وزندگی در امکانات کم روستاهای سخت عبور ولی این قدر نویسنده داستان وزنده به قلم برده که کاملا مجذوب داستان شدم ویکسره تا وقت کردم خواندم وغرق داستان شدم در اصل مابا خواندن کتاب هادر داستان

- بیشتر
هفتصد و چهل و نه
۱۴۰۰/۱۰/۱۳

یک کتاب کاملا زنانه! در خط به خط این کتاب،احساسات لطیف و مهربان یک زن جریان داشت. فضایی کاملا صمیمی و دوست داشتنی که باعث میشه تو هم آخردست، وقتی خط پایانی رو خوندی و کتاب رو بستی، با بغضی که

- بیشتر
.
۱۳۹۹/۰۷/۰۷

این کتاب خیلی خوب بوداگرمیشه کتاب رورایگان کنیدممنون میشوم

موعود
۱۴۰۰/۰۶/۳۰

کتاب خوبی بود. تشبیه‌ و. توصیفات زیادی داشت که برای خود من آزاردهنده بود ولی این سبک کتاب این مقدار تشبیه را هم می‌طلبید. همپای این معلم صبور به درد و دل توپچناری‌ها گوش کردم و گاها اشک ریختم ...یک روزه

- بیشتر
کاربر ۲۹۳۷۶۸۰
۱۳۹۹/۱۲/۲۳

لطفا رایگانش کنید🙃

گناه ما اینه که وقتی به مصیبتی برمی‌خوریم، به جای اینکه از آن درس بگیریم، دورش طواف می‌کنیم.
• Khavari •
بابا هیچ چیز بهتر از دوست داشتن و محبت نیست.
هفتصد و چهل و نه
«این طور که انصاف نیست. آخر باید یکی پیدا شود و دست ما بی‌سروسامان‌ها را بگیرد... تنهایی استخوان آدم را پوک می‌کند.»
هفتصد و چهل و نه
این همه غروب را که بی‌خود خدا نساخته. حالا این غروب نشد، آن غروب دیگر. هر بی‌خبر رفته‌ای عاقبت یک غروبی برمی‌گردد.
هفتصد و چهل و نه
نرگس دست زمخت و یخ‌کردهٔ پدرش را با لب‌های خونی بوسید و نالید: «نگذار بمیرم بابا!» امیدعلی که دیگر توان ایستادن نداشت، به قاطر تکیه داد و سرش را بر پای خشکیدهٔ دختر نهاد و گریه کرد.
هفتصد و چهل و نه
«زن جوانم را سیل برد. نوگُلم پرپر شد. پسرم از دست رفت. اهل آبادی از من رم می‌کنند. حالا چه داری که به من بگویی؟» ـ مرگ حقّه، ما از او هستیم و... مرد دردمند به میان حرفش دوید: «اگر از او هستیم، پس چرا این قدر زجرکشمان می‌کند؟» ـ او کاری با ما نمی‌کند. فقط داده‌های خودش را از ما پس می‌گیرد. منتها، آن موقع که غرق در نعمت‌هایش هستیم، چیزی حالی‌مان نیست.
هفتصد و چهل و نه

حجم

۲۲۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۲۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۵۰%
تومان