دانلود و خرید کتاب گیلداد حسن قلی پور (سدید)
تصویر جلد کتاب گیلداد

کتاب گیلداد

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گیلداد

«گیلداد» رمانی تاریخی از نویسنده معاصر، حسن قلی‌پور (سدید) است. بستر تاریخی این اثر روزهای منتهی به انقلاب مشروطیت و قیام‌های آزادی‌خواهانه مردم در گوشه و کنار ایران مثل آذربایجان، گیلان و خراسان است. گیلداد جوانی روستایی و تحصیل‌کرده است که دلسرد از کشمکش‌ها و دست و پازدن‌های بی‌ثمر به دنبال آرامش و و عشق قدیمی خود «بمانی» می‌رود اما با رقیبی سرسخت و بد‌ذات روبه رو می‌شود که از او کینه‌ای کهنه دارد. این داستان عاشقانه در دل روزگار پرحادثه و ناآرام قیام جنگل شکل می‌گیرد نگاه نویسنده در این رمان تاریخی است و تاریخ بهانه‌ای برای این است تا او به نبال دنیای ذهنی خود بگردد. «آفتاب به میانهٔ آسمان نزدیک می‌شد که گیلداد با نهیب شیههٔ اسب‌ها و صدای محکم به هم خوردن دروازهٔ چوبی از رخت‌خواب پرید. هنوز سرش گیج می‌رفت و چشمانش تار می‌دید. صدای خشن و نخراشیده‌ای از درگاه خانه به گوش می‌رسید؛ صدایی که با واژه‌هایی تحقیرکننده او را خطاب می‌کرد. ـ کجایی ازبک؟ جنازه‌ات را نشان بده. باید گوشه‌گوشهٔ این قبرستان را بگردید. وقتی پدر جنگلی شد از پسر چه انتظاری می‌شود داشت؟ گیلداد گمان کرد خواب می‌بیند. اما، وقتی چشمانش را مالید و گوش‌هایش را تیز کرد، متوجه شد خوابی در کار نیست. هراسان از رخت‌خوابش جدا شد و از روی ایوان به حیاط خانه چشم دوخت. میرزالو و آژان تیموری همراه چند امنیه و تفنگچی در حیاط خانه انتظارش را می‌کشیدند.» نثر و زبان مناسب و تسلط نویسنده بر جغرافیا و محیط بومی داستان گیلداد و قرار دادن انقلاب جنگل در پس زمینه یک روایت عاشقانه برای حسن قلی‌پور جایزه قلم زرین ۱۳۹۷ را به ارمغان آورد.
Tamim Nazari
۱۴۰۱/۰۶/۱۵

🙃🙂♥️🇮🇷

چشم قشنگ
۱۴۰۳/۰۴/۰۲

عالی

همهٔ آدم‌های حکومت، که در این چند سال با آن‌ها برخورد کرده بود، از همین قماش بودند. آدمیت برایشان یک جو نمی‌ارزید. برای صنّارسی‌شی، همه‌چیز دهاتی‌ها را به مسخره می‌گرفتند؛ درست مثل همین آژان تیموری که وقتی کدخدا پول را در جیبش گذاشت رنگ عوض کرد و از قصه‌های مسخره‌اش دست کشید. از کیاست‌ها و سیاست‌های خود شاهنامه ساخت. نامهٔ تحکم‌آمیز بهرام‌خان را بالای چشمانش گرفت و گفت: «امرِ خان مُطاع! شما بفرمایید. فردا، کلهٔ صبح، تا منقلتان را روبه‌راه کنید، من قشون‌کشی کرده‌ام.»
Tamim Nazari
رعیت باید جان بکند و عرق بریزد تا ارباب و آن تولهٔ بی‌چشم‌ورویش بروند در قمارخانه‌های شهر حرامی کوفت کنند
Tamim Nazari
ماه و خورشید دو تا برادر و خواهر بودند. از دست آزار و اذیت‌های نامادری به تنگ آمده بودند. دائم گریه می‌کردند و دعا می‌کردند که خداوند آن‌ها را به صورت ماه و خورشید درآورد. خدا هم دعایشان را برآورده کرد و آن‌ها را به آسمان برد. یک روز خواهر، که خورشید شده بود، به برادرش، که ماه شده بود، گفت: ’تو روز بیرون بیا و من شب؛ گناه است که من روز بیرون بیایم و نامحرم مرا ببیند.‘ ماه قبول نکرد و گفت: ’شب همه‌جا تاریک است و اوشانان بیرون می‌آیند. ممکن است تو را با خود ببرند. بهتر است تو روزها بیرون بیایی و با نور تند و تیزت چشمان آن‌ها را بدوزی.‘ خورشید گفت: ’ولی من برای تو نگرانم. اگر شب‌ها بیرون بیایی، موقع گذشتن از آسمانِ قبرستان و باغ‌های خلوت و تاریک نمی‌ترسی؟‘ ماه گفت: ’نه، همیشه ستاره‌ای را کنارم نگه می‌دارم تا در وقت دشواری و خطر به من کمک کند.‘ ...
Tamim Nazari

حجم

۵۲۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۸۲ صفحه

حجم

۵۲۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۸۲ صفحه

قیمت:
۱۴۴,۰۰۰
۷۲,۰۰۰
۵۰%
تومان