دانلود و خرید کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ احمد شاملو
تصویر جلد کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ

کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ

معرفی کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ

 کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ نوشته احمد شاملو، متخلص به الف. بامداد، شاعر و مترجم و فرهنگ‌نویس است. این کتاب روایتی طنز از اوضاع اجتماعی ایران است.

درباره کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ

این کتاب روایت طنز به شیوه روزنوشت است که به اوضاع ایران می‌پردازد. احمد شاملو در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد که کتاب روزنامه‌ سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ی امریغ یک سفرنامه‌ شخصی نیست، بلکه از زبان یک پادشاه فرضی، احتمالا از طایفه‌ قاجاریه روایت می‌شود، تا برخورد دو جور تلقی و دو گونه فرهنگ و برداشت اجتماعی برجسته‌تر جلوه کند.

این کتاب شامل بخش‌ها و فصول متعددی است، از جمله: گزارش روز به روز، ذکر معموه مشهوره برقلی، الله صفا، در وجه تسمیه ولایت قالی‌فورنیا، تکمله در شکایت از کج‌تابی روزگار غدار، پاره‌ای افاضات تاریخی که حتماً یادمان باشد بدهیم به آب طلا بنویسند، فصل اندر باب اینکه جواب های هوی است، تفضل الهی شاخ و دم ندارد، زبان سعدی علیه‌الرحمه داشت از دست می‌رفت که بحمدالله...، به قبر پدرش خندیده که گفته شاهنامه آخرش خوش است! و اوضاع مملکت قاراشمیش است.

خواندن کتاب سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ی امریغ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به طنز اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره احمد شاملو

احمد شاملو در ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ متولد شد و در مردادماه ۱۳۷۹ چشم ازین دنیا فروبست. او نویسنده، پژوهشگر و روزنامه‌نگار، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران پیش از سال ۵۷ بود.

پدر احمد شاملو افسر ارتش بود و برای همین تحصیلات کلاسیک نامنظمی را گذراند. چون پیوسته در حال سفر به شهرهای مختلف بود. احمد شاملو هم شعر می‌سرود و هم فعالیت‌های مطبوعاتی و پزوهشی و ترجمه داشت و اثارش به زبان‌های انگلیسی، سوئدی، ژاپنی، فرانسوب، فنلاندی و کردی و ترکی و... منتشر شده‌اند.

او به مدت دو سال هم در سمت مشاور فرهنگی سفارت مجارستان فعالیت نمود.

شاملو سه بار ازدواج کرد. بار اول با اشرف الملوک اسلامیه که هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. بار دوم در سال ۱۳۳۶ با طوسی حائری که آن هم به جدایی می انجامد و بلاخره بار سوم با آیدا سرکیسیان در سال ۱۳۴۳ که این ازدواج عاشقانه تا پایان عمر شاملو دوام می‌یابد.

از سال ۱۳۵۲ و با تغییر فضای سیاسی ایران، چاپ آثار شاملو متوقف شد اما فعالیت او کم نشد. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمهٔ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفته هاست (ترجمهٔ شعرهای مارگوت بیکل)، کاری مشترک با محمد زرین بال با موسیقی بابک بیات منتشر شد. رمان پابرهنه‌ها، درها ودیوارهای بزرگ چین و دن آرام شازده کوچولو نیز با ترجمه او به چاپ رسید.

او در سال ۱۳۷۹ پس از تحمل مدت‌ها بیماری و رنج در دوم مردادماه درگذشت و در امام‌زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

بخشی از کتاب سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ امریغ

در وجهِ تسمیه‌ی ولایتِ قالی‌فورنیا

اما امیرنشین قالی‌فورنیا در اصل نامی دارد قریب به همین تلفظ، که سبب اختلاف‌شان به ضرسِ قاطع و حقیقتِ واقع عِرقِ ملی و علقه‌ی جبلی آن دسته از اجله‌ی رعایای فاقد شرم و حیای ما به حفظ نومیدانه‌ی تتمه‌ی هویتِ خویش است.

این جماعت که جد اندر جد طفیلی دربارِ سلیمان آثار ما و سلاطین ماضی بودند نسلا بعد نسل چتر آسایش بر سر کشیدند، در سایه‌سار امن و امان لمیدند، زر اندوختند و تفرعن فروختند و به برکت دستمال خصیه‌مالی ــ که مرده‌ریگ نیاکان ایشان است ــ با کد یسار و عرق زهار نان خشک از دهان رعیت بریدند و پشت در پشت به تاریخ ملتی ریدند، و همین که باد از جانب دیگر وزید و مدعی صلای «السلطنت منی» در افکند، احتیاط را دست از دیار و یار کشیدند و دلار به جیب و قالی به پشت و فور به دست و افیون به مشت بدین گوشه‌ی عافیت دویدند به امید آن که چون ملک به قرار بازآید سردار فراری به دیار باز آید.

تنبیه

گر تیغ برکشی که محبان همی زنم

اول نفر که پشت به میدان کند منم

وان دم که خفته بقچه ز تنبان به در کنی

اول کسم که لاف وفای تو می‌زنم!

اما به مجرد آن که در این خطه پاتابه گشوده پلاس اقامت گستردند فرزندان بلافصل ایشان بی‌درنگ با بومیان درآمیختند، آرد ملیت بیختند و الک قومیت درآویختند بشکن‌زنان و کپل‌جنبانان، که

بیت

وی آر نات ز اطفال ایران زمین

تو ما را همه Bill و Judi ببین!

فی‌الجمله چون آن دربه‌دران در برابر این بی‌پدران در خود حوصله‌ی مقاومت نیافتند بدین اندک رضا دادند که تخم و ترکه‌ی ایشان دست‌کم تبار بی‌بخارِ فاقد ارج و اعتبار خود را بالمره از یاد نبرند و به خاطر عاطر سپارند که نیاکان‌شان روزی روزگاری بر قالی می‌لمیده‌اند و لب وافور می‌مکیده‌اند. پس کالیفرنیا را به تصحیف، قالی/فور/نیا خواندند اما قرار نهادند کرسی‌نشین خود لس‌آنجلس را به شیوه‌ی بومیانِ امریغ همان ال.ای. L.A بگویند، گیرم بدین معنی که «ما هم در این خطه صاحب علّه‌ییم.»

معرفی نویسنده
عکس احمد شاملو
احمد شاملو

احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. خانواده‌ی شاملو به واسطه‌ی شغل پدر، مرتبا مجبور بودند از شهری به شهر دیگر مهاجرت کنند. زندگی در استان‌های مختلف ایران آغازگر تحقیقات او در زمینه‌ی فولکلور ایرانی بود. شاملو ذوق بسیاری در موسیقی نیز داشت، اما هرگز نتوانست آن را به صورت دانشگاهی دنبال کند. شاید این اشتیاق سرکوب‌شده به موسیقی بود که بعدها در شعرهای او آشکار شد و او را وادار کرد که در شعر، به دنبال موسیقی کلام بگردد.

راقم این سطور
۱۳۹۴/۰۵/۱۵

بخش کوچکی از این سفرنامه رو قبلن با صدای شاملو شنیده بودم که در مورد مشکل رواج بکارگیری بی‌حد و حساب واژه‌های بیگانه، بخصوص انگلیسی در زبان فارسی بود. بی‌نظیر بود. ولی متأسفانه چیزی که شاملو اون روز نگرانش بود،

- بیشتر
« امید »
۱۳۹۷/۰۷/۲۴

کتاب خیلی خوبیه نثر خیلی خوب و طنز های جالب البته مشحون از کلمات و جملات بی تربیتی ! نقد اینکه کتاب با اوج و قدرت نثر شروع میشهولی در انتها با ضعف و فرود نسبی تموم میشه به هر حال برای دوستداران شاملو

- بیشتر
shg
۱۳۹۹/۰۴/۱۳

به نظر می‌رسد که کتاب نوعی ادای دین به البعثه‌الاسلامیه ... صادق هدایت باشد ولی در اینجا به جای سفر روحانیون به بلاد افرنجیه یا همان فرنگ، سفر خیالی پادشاهی خیالی از سلسله قاجار که او هم واقعی نیست به

- بیشتر
Zandigh
۱۳۹۴/۰۷/۰۶

بسیار عالیست یک عمر دنبالش بودم.

vida
۱۳۹۶/۱۱/۲۳

این کتاب محشر، محشر‌ و عالی از یه نویسنده نابغه

🌻سپیده 🌻
۱۳۹۶/۰۲/۱۰

طاقچه جان، متشکرم بابت آثار "احمد شاملو"...🌷

golpesar
۱۳۹۴/۰۶/۲۳

کتاب خوبی بود

وحید
۱۳۹۴/۰۵/۲۹

انصافا نویسنده راست گفته ک پادشاهان قاجار نیازی ب هجو ندارند و خودشان ب مقدار کافی طنز تلخ هستند، یک ستاره کم میدم ب دلیل استفاده زیاد از کلمات زشت!

m.a.m
۱۳۹۴/۰۵/۱۷

واقعا عالیه این کتاب

موصیو
۱۳۹۴/۰۵/۱۶

خیلی جالب بود، مرسی

تو دل‌مان فرمودیم: دندت نرم و چشمت کور و هر چه نابدترت ناسور! مصراع تا تو باشی و دگر آرغ بی‌جا نزنی!
bilijacks
دوشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی: طفل دو ساله‌ئی از شاهزادگان موسوم به عین‌السلطنه فوت شد. بندگان همایون اظهار بشاشت فرمودند که خوب شد مرد و اِلاّ فردا بزرگ می‌شد برای دولت خرج ایجاد می‌کرد. [ص986]
Rsi Sd
چهارشنبه ۲۵ جمادی‌الاول: به شاه عرض کردم تمام ماها که نوکر شما هستیم از صدر تا ذیل هیچ قابلیت نداریم. تقویت شماست که یکی را امیر و یکی را وزیر می‌کند. وقتی این توجه نباشد همه از گه سگ کم‌تر هستیم. حرف را باید به موقع زد!
حسین رسولی
چهارشنبه ۱۳: امین‌السلطان وزیر اعظم تصنیفی از خودشان انشاد کرده به آهنگ بسیار قشنگ می‌خوانند: تدارکات هدر رفت/ اردو گوزید و در رفت. [ص482]
mohammad sabbagh
روزی روزگاری در لعنت شده دیاری که به ظن این مردم «کشور هزار و یک شب» است شاه بوده‌اید: دست می‌بریده‌اید و چشم می‌کنده‌اید و شکم می‌دریده‌اید و گردن می‌زده‌اید و یک گله زن داشته‌اید و خدا را بنده نبوده‌اید و دیارالبشری را هم جرات آن نبوده به‌تان بگوید دکمه‌ی شلوار قبله‌ی عالمیان بازمانده است.
saaadi_h
دوشنبه ۱۰ جمادی‌الاول: [شاه] فرمودند دیشب خواب غریبی برای تو دیدم که در میان مردم و جمعیت با حضورِ وزرا و بلکه سفرا با تو لواط می‌کنم و خودم هم از این کار تعجب دارم که چه طور شده من با تو این کار را می‌کنم! ــ عرض کردم این خواب پادشاه تعبیری دارد و آن این است که یک التفات بزرگی که هیچ کس انتظار ندارد و محل تعجب همه خواهد بود در حق من خواهید فرمود که خودتان هم از بزرگی این مرحمت تعجب می‌کنید. [ص409]
هشنا
پوشیده مباد که گرچه آغاز تحریرِ این روزنامه‌ی شریفه یومِ شنبه بیست وپنجمِ شهر رمضان‌المبارک و از دارالعلمِ برقلی است، چنان که مشهود خاطرِ عاطر قارئانِ عظام و صرافانِ بازارِ کلام خواهد اوفتاد، پاره‌ئی از اهمِ حوادث پیش از آن نیز به شیوه‌ی تنویر الماضی که خود از ابداعاتِ محررانِ فرنگ است و آن را به لسانِ انگریزی فلاش بغ می‌نامند در بطنِ حوادثِ بعدی آمده است.
حسین رسولی
یک دفعه از بالای چنار صدائی بلند می‌شود و آن هم بنای تعریف را می‌گذارد و اسباب وحشت حضار می‌شود که کیست از بالای چنار حرف می‌زند! معلوم می‌شود حاجی‌آقا برادر حکیم‌الملک است: رفته بالای چنار یادگاری بنویسد که می‌شنود حضرات تمجیدِ خطِ مبارک را می‌کنند، نخواسته بود از آن‌ها عقب بماند از بالای چنار بنا کرده تعریف کردن...
حسین رسولی
قبله عالم به علی‌آقای لال که پیشخدمت و پسرخاله ابوالحسن‌خان است فرمودند سبیل فخرالملک را بگیرد و مکرر با زبان لالی که دارد بپرسد: «عَن داری یا نه؟» ـ بعد همین طور نقاش باشی را مفتضح نمودند و بعد، به سلامتی و اقبالِ تمام به سلام تشریف بردند.
حسین رسولی
کفش‌دارهای سلطنتی دویست سیصد زوج کفش کهنه از خارج آورده بودند، کفش‌های نوِ مردم را می‌دزدیدند تا شخص مستأصل شده مبلغی به آن‌ها می‌داد و کفش کهنه‌ها را از آن‌ها گرفته می‌پوشید. [ص945]
Rsi Sd
اما به مجرد آن که در این خطه پاتابه گشوده پلاس اقامت گستردند فرزندان بلافصل ایشان بی‌درنگ با بومیان درآمیختند، آرد ملیت بیختند و الک قومیت درآویختند بشکن‌زنان و کپل‌جنبانان، که بیت وی آر نات ز اطفال ایران زمین تو ما را همه Bill و Judi ببین!
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
هنگامی که برای بستنِ این پرونده به یکی از سفرنامه‌های مظفرالدین شاه به فرنگ و روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه نگاه مجددی انداختم به این نتیجه رسیدم که در نظیره‌سازی خود به هیچ‌وجه توفیق نیافته‌ام: سفاهتِ حاکمانِ تاریخی ما دایره‌ئی کهکشانی‌ست نه محدوده‌یی چنان بسته و محدود که من در روزنامه‌ی سفر میمنت اثر ایالات متفرقه‌ی امریغ تصویر کرده‌ام! بینشِ محدودِ من مانعِ آن شده است که این فضاحتِ ناب را به نمایش بگذارم حال آن‌که خودِ آن موجودات تاریخی توانسته‌اند اوجِ بلاهت را با نبوغِ غیرقابلِ وصفی در صفحاتِ تاریخِ مکتوبِ ایران به ثبت رسانند.
محمدرضا معینی
همین نوکرها که این‌جا در حضورند بپرسی. همه را احضار کردیم، فرمودیم امروز میان شما نوکرها از عین‌الدوله شقی‌تر کسی را نداریم. محض امتحان او را صدراعظم می‌کنیم. رعیت را به ستوه می‌آورد انقلاب راه می‌اندازند دستخط مشروطیت می‌گیرند مجلس ملی ترتیب می‌دهند می‌نشینند عقل‌هاشان را روی هم می‌ریزند شور می‌کنند و دوباره می‌روند دست همین عین‌الدوله را که از ظلمش سر به شورش برداشته‌اند می‌گیرند با سلام و صلوات می‌آرند می‌کنندش رییس‌الوزرا! ــ هم کرم انقلاب رعیت خوابیده هم ما سلطنت خداداد موروثی‌مان را به برکت پلتیک خود حفظ فرموده‌ایم.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
بعد هم در حاشیه‌ی فرمان این فقره را محض تأکید به خط خود رقم زدیم: «صدراعظم! الحال که ما در مملکت تشریف نداریم بر عهده شناسند که هیچ احدی بر احدی ظلم نکند تا خود ما برگردیم.»
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
شاه خیالاً نقشه کوهی کشیده بودند مخروطی شکل که قله‌اش به آسمان می‌رسید. می‌فرمودند در این کوه دیواری خواهم ساخت، فرنگی‌هائی را که به تماشای کوه می‌آیند از یک دروازه وارد این کوه می‌کنم و سالی 20 کرور که از آن‌ها مداخل کردم، آن وقت هر یک از آن‌ها که بالای کوه بروند از جهتِ سختی راه پرت می‌شوند می‌میرند. به این ترتیب هم پول فرنگی‌ها را می‌گیرم هم معتبرینِ آن‌ها که به تماشای کوه می‌آیند پرت می‌شوند می‌میرند از شرشان آسوده می‌شوم.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
آن پشه غول و ما یلان پشه‌ئی، زر بیخود مزن که پادشهی!
bilijacks
اگر شاهی بمیرد از وطن دور به خواری می‌برندش جانب گور
saaadi_h
رفتیم سجاده را باز کردیم ایستادیم به نماز. اشک بند نمی‌آمد. سرش ول شد. سجاده خیس و مُهر گِل شد. ساعت‌ها نماز خواندیم. صد رکعت هم بیش‌تر. افاقه نکرد.
saaadi_h
بعضی نوکرها می‌گویند از اطراف شنیده‌اند که رعایا دست از کسب و کار کشیده دکان و بازار را تخته کرده‌اند که آزادی می‌خواهیم. هرچه فکر می‌کنیم آزادی را می‌خواهند چه کار یا به کدام دردشان شفا است عقل‌مان قد نمی‌دهد.
saaadi_h
مخبرالدوله وزیر تجارت شده خیلی به خود می‌بالد. شاه با او قدری اظهار التفات فرمود قدری نره‌خر به او گفت که علامت مرحمت بود.
saaadi_h

حجم

۱۱۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۱۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان