
کتاب کتابخانه از دست رفته
معرفی کتاب کتابخانه از دست رفته
کتاب الکترونیکی «کتابخانهٔ از دست رفته» نوشتهٔ ربکا استید و وندی ماس و با ترجمهٔ نشاط رحمانینژاد، توسط نشر کتاب کولهپشتی منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمان نوجوان قرار میگیرد و داستانی چندلایه دربارهٔ رازها، خاطرات و پیوندهای میان نسلها را روایت میکند. محوریت داستان حول یک کتابخانهٔ قدیمی و سوخته و تأثیر آن بر زندگی اهالی شهر کوچک مارتینویل میچرخد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کتابخانه از دست رفته
«کتابخانهٔ از دست رفته» اثری داستانی با ساختاری چندصدایی است که روایت آن از زاویهٔ دید شخصیتهای مختلف، از جمله یک گربهٔ ششانگشتی به نام «مورتیمر»، پسری نوجوان به نام «ایوان» و ارواح کتابخانهٔ قدیمی، پیش میرود. این رمان با بهرهگیری از عناصر فانتزی و واقعگرایانه، به موضوعاتی چون خاطره، هویت، فقدان و قدرت کتابها در پیوند دادن آدمها میپردازد. داستان در شهری کوچک به نام مارتینویل رخ میدهد؛ جایی که کتابخانهٔ قدیمی شهر سالها پیش در آتشسوزی نابود شده و تنها یادگار آن، مجموعهای از کتابهای بهجامانده است که بهطرزی مرموز در یک کتابخانهٔ کوچک رایگان ظاهر میشوند. روایت کتاب با لحن صمیمی و طنزآمیز، همزمان به دغدغههای نوجوانان، دنیای حیوانات و خاطرات بزرگترها سرک میکشد. ساختار کتاب بهگونهای است که هر فصل از نگاه یکی از شخصیتها روایت میشود و بهتدریج لایههای پنهان داستان و رازهای گذشته را آشکار میکند. این رمان، ترکیبی از ماجراجویی، معما و تأملات احساسی است که مخاطب را به دنیای کتابها و اهمیت آنها در زندگی جمعی و فردی میبرد.
خلاصه کتاب کتابخانه از دست رفته
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کتابخانهٔ از دست رفته» با معرفی «مورتیمر»، گربهٔ نارنجی ششانگشتی، آغاز میشود که در زیرزمین خانهای قدیمی زندگی میکند و وظیفهٔ هدایت موشها به بیرون را بر عهده دارد. مورتیمر پیوند عمیقی با کتابها و خاطرات کتابخانهٔ سوختهٔ شهر دارد. در همین حال، «ایوان»، پسری کلاسپنجمی، درگیر کشف راز کتابخانهٔ کوچک رایگانی میشود که ناگهان در پارک شهر ظاهر شده و پر از کتابهای قدیمی با برچسب کتابخانهٔ مارتینویل است؛ کتابخانهای که سالها پیش در آتشسوزی از بین رفته است. ایوان با کمک دوستش «راف» و با بررسی کارتهای امانت کتابها، متوجه میشود که نام پدرش روی بسیاری از آنها دیده میشود و همهٔ کتابها در یک روز خاص پس داده شدهاند. همزمان، ارواح کتابخانهٔ قدیمی، از جمله «آل» و «خانم اسکاگین»، در خانهٔ تاریخی شهر زندگی میکنند و با خاطرات و دلبستگیهای خود به کتابخانه و گذشته دستوپنجه نرم میکنند. روایت داستان با جابهجایی میان دیدگاههای مختلف، بهویژه مورتیمر، ایوان و آل، پیش میرود و بهتدریج رازهای مربوط به آتشسوزی کتابخانه، نقش آدمها و حیوانات در حفظ خاطرات و اهمیت کتابها در زندگی شهروندان آشکار میشود. در این میان، کتابخانهٔ کوچک رایگان به نقطهٔ اتصال نسلها و بستری برای بازگشت خاطرات و پیوند دوبارهٔ جامعه تبدیل میشود. داستان با ماجراهای روزمره، دغدغههای نوجوانانه، طنز و لحظات احساسی، تصویری از تأثیر کتابها و خاطرات جمعی بر هویت افراد و شهر ارائه میدهد، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب کتابخانه از دست رفته را بخوانیم؟
این کتاب با روایت چندلایه و شخصیتپردازی متفاوت، تجربهای تازه از مواجهه با خاطرات، رازها و قدرت کتابها را پیش روی مخاطب میگذارد. حضور شخصیتهایی چون گربهٔ ششانگشتی، ارواح کتابخانه و نوجوانانی که در جستوجوی هویت و گذشتهٔ خود هستند، به داستان رنگ و بویی خاص میدهد. «کتابخانهٔ از دست رفته» بهویژه برای کسانی جذاب است که به داستانهایی دربارهٔ کتابخانهها، معماهای خانوادگی و پیوند میان نسلها علاقه دارند. این اثر، با ترکیب طنز، احساس و ماجراجویی، به اهمیت کتابها در شکلگیری خاطرات و هویت جمعی میپردازد و نشان میدهد چگونه یک کتابخانهٔ کوچک میتواند زندگی یک شهر را دگرگون کند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای نوجوانان، دوستداران داستانهای معمایی و علاقهمندان به روایتهای چندصدایی و فانتزی مناسب است. همچنین، کسانی که دغدغهٔ هویت، خاطره و نقش کتابها در زندگی را دارند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد. «کتابخانهٔ از دست رفته» برای معلمان، کتابداران و والدینی که به دنبال کتابی برای گفتوگو با نوجوانان دربارهٔ ارزش کتاب و خاطرات جمعی هستند نیز پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب کتابخانه از دست رفته
«در زیرزمین سرد و سنگی روبهروی در موش شمارهٔ چهار منتظر ماند. بدن پرزدار نارنجیرنگش بیشتر آن محدوده را اشغال کرده بود. پنجههایش طوری مقابلش باز شده بودند که انگار میخواست هندوانهای را در هوا بگیرد. به نظر مورتیمر کتابها دربارهٔ گربهها اشتباه میگفتند. در کتابها، گربهها معمولاً پرفیسوافاده و حتی گاهی بیتوجه بودند. انگار که گربهها اصلاً هیچ احساسی نداشتند. گربهها هم دل داشتند. احساساتی که از قلبشان برمیآمد. مورتیمر احساسات زیادی داشت؛ فقط نمیتوانست زیاد حرف بزند. موشها از او بهتر حرف میزدند. موشها زیاد حرف میزدند. ناقوس بالای تالار شهر مارتینویل مثل هر روز، ساعت شش عصر به صدا درآمد. صدای خراشهای پشت در داشت بلندتر میشد. هر لحظه ممکن بود موشی به داخل بیاید. شنید که صدای آرامی گفت: «سیب! بوی سیب حس میکنم!» پشت این صدا هم صدای پچپچهای هیجانزدهای به گوش رسید. مورتیمر فکر کرد دارن میآن. درست زمانی که اولین موش بیرون آمد، حالتی را که فکر میکرد باید لبخند ملایمی باشد روی صورتش نشاند. موش خردهها و گرد چوب را از خودش تکاند و مثل همهٔ موشها گفت: «این گربهست؟» موش دوم ظاهر شد. «این دیگه چهجور جای وحشتناکیه که یه گربهٔ بیعاطفه جلوی در ایستاده؟ حتماً کابوسه!» موش سوم از سوراخ بیرون آمد. مورتیمر میدانست که موشها بهندرت تنها سفر میکنند. گفت: «خوش اومدین!» نگاهی عصبی به سطل سیبزمینی انداخت. هفتهٔ گذشته موشی موفق شده بود داخل سطل بپرد. مورتیمر مجبور شده بود تقریباً سه ساعت زیر راهپله منتظرش بماند. مورتیمر با لحنی که سعی میکرد سرحال به نظر برسد، گفت: «لطفاً دنبالم بیاین، موشها. این راه به بیرون میرسه!» یکی از آنها نالهکنان گفت: «اما تازه اومدیم داخل!»
حجم
۱۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه