کتاب آموزه های زندگی برای خودکاوی
معرفی کتاب آموزه های زندگی برای خودکاوی
کتاب آموزه های زندگی برای خودکاوی اثر پاتریک کیسمنت، یکی از چهرههای برتر و شناخته شده در زمینه روانتحلیلگری است که با ترجمه زهرا ترازی میخوانید. این کتاب به ما میآموزد: چگونه یک روانکاو شویم؟
درباره کتاب آموزه های زندگی برای خودکاوی
آموزه های زندگی برای خودکاوی، اثری از یکی از مهمترین چهرههای روانتحلیلگری، پاتریک کیسمنت، است که بر اساس تجربههای او از زندگی و همچنین شغلش، نوشته شده است. این کتاب همانطور که به مرور زندگی او از کودکی تا بزرگسالی میپردازد، مطالب مهمی را در اختیار مخاطبانش قرار میدهد که به آنها کمک میکند تا بیشتر و بیشتر درباره تحلیل روان بدانند. زبان کتاب ساده و روان است از این رو این اثر میتواند برای تمام کسانی که دوست دارند درباره این موضوع بدانند، مفید باشد.
پاتریک کیسمنت در این کتاب میخواهد ما را به روانکاوان تبدیل کند که خودمان را بکاویم. این کار چه فایدهای برای ما دارد؟ بسیاری از چالشهایی که با آنها درگیر هستیم، چالشهایی هستند که ریشه در کودکی ما دارند و به بسیاری از رفتارهایی که ما از خود نشان میدهیم هم به همین صورت است. بنابراین، شناختن ریشههای مشکلات، اولین قدمی است که برای حل کردنشان برمیداریم.
آموزه های زندگی برای خودکاوی، هم در بردارنده تجربیات خود او از زندگی است و هم تجربیات کار با مراجعانش را دربرگرفته است. خواندن مثالها به ما در درک مفهوم بیان شده کمک میکند و از طرف دیگر تغییر زاویه نگاه او را به این مسئله هم به صورت واضح نشان میدهد.
کتاب آموزه های زندگی برای خودکاوی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمام علاقهمندان به مطالعات و مباحثات روانشناسی را به خواندن کتاب آموزههای زندگی برای خودکاوی دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب آموزه های زندگی برای خودکاوی
وقتی جنگ جهانی دوم تازه تمام شده بود، خانواده من شروع به خوردن انواع جدیدی از خوراکیها کردند که ما بچهها قبلاً درباره آنها چیزی نشنیده بودیم. یکی از این خوراکیهای ویژه، یک جعبه 'راحت الحلقوم' بود که به خانه ما آمد. این خوراکی یک جعبه بزرگ با تعداد زیادی تکه شیرینی بود که روی همه شیرینی ها با پودر شکر پوشیده شده بود. هر یک از ما اجازه داشتیم، فقط یک تکه از این شیرینی را بعد از ناهار بخوریم. این قانون بهطوردقیق تحت نظارت یک فرد بزرگسال اجرا میشد که در ساعات معینی جعبه را بین ما دور میگرداند.
موضوع خندهداری که هنوز هم آن را به خاطر دارم، مربوط به کشف بزرگ من درباره تکههای این شیرینی بود که هیچکس از آن خبر نداشت. در واقع تکههای باسلوق اندازه مساوی نداشتند. پس به دلیل این عدمتساوی وقتی یکی از تکههای بزرگتر از وسط بریده میشد، بخش نامشخص آن (یعنی محل بریدن) به آسانی با مالیدن سریع شیرینی در شکر پنهان میشد، سپس قسمت پنهان شده دقیقاً مانند بخشهای دیگر به نظر میرسید. با این ترفند من آزاد بودم بدون اینکه کسی بفهمد بیشتر از سهم روزانهام بخورم؛ یعنی به جای خوردن یک تکه کوچک، دو تکه کوچک را که یک تکه بزرگ به نظر میرسید بخورم. با این حال چون باید با پنهانکاری به خودم کمک میکردم و انجام آن آسان بود، به پنهانکاریام ادامه دادم. در نتیجه تمام تکهها کوچکتر و کوچکتر میشدند، ولی به نظر میرسید هنوز کسی متوجه نشده است.
اگرچه من به خاطر این 'خطاکاری' تنبیه نشدم، ولی انجام این کار در من بدون احساس گناه نبود. سالها بعد، وقتی اثر وینی کات۲۴ (۱۹۵۶) را در مورد 'تمایل ضداجتماعی' خواندم، تجربه خود را به گونه کاملاً متفاوتی درک کردم. در واقع من در آن زمان چون به طور ناهشیارانهای امید داشتم که گیر نمیافتم، بار دیگر در حال تکرار کار خطایم بودم. همچنین چون کسی متوجه خطاکاریام نشده بود، کمترین دلیل و یا هیچ دلیلی برای رهاکردن آن نداشتم. من به کسی نیاز داشتم که به من اطلاع دهد چه اتفاقی در حال وقوع است و نیز کمکم کند تا انجام این کار خطا را متوقف کنم. به دلیل پیدا نشدن چنین شخصی و معلوم نشدن خطاکاریام، من مکرراً احساس پیروزی عمیقی از جان سالم به در بردن از تنبیه میکردم. اما حالا میفهمم که اگر در آن زمان گیر میافتادم بهتر بود، زیرا در این صورت با احساس گناه ناشی از آن خطاکاری رها نمیشدم. در واقع من به جای آسودگی حاصل از انجام ندادن این 'دزدی'، با احساس گناهی رها شدم که سالها همراه من بود.
این تجربه در کار بالینی کمک زیادی به من کرد. به طوری که از اولین کارم بهعنوان یک مددکار تا فعالیتم بهعنوان یک روانتحلیلگر، متوجه شدم که در ما یک امید ناهشیار وجود دارد. وینی کات وقتی در مورد تمایل ضداجتماعی توضیح میداد، درباره این امید ناهشیار مطالبی نوشته است؛ من بیان وینی کات را اینطور تعبیر کردهام:
] وینی کات[مشاهده کرد وقتی یک کودک از چیزی که برای رشد و امنیت او ضروریست، به مدت طولانی محروم شود ممکن است وقتی هنوز برای دستیابی به آن امید دارد به طور نمادین یا از طریق دزدی، در جستجوی آن باشد. چه کسی به جز وینی کات میتوانست حتی در 'دزدیکردن' نیروی امید ناهشیار را تشخیص دهد؟ (کیسمنت، ۲۰۰۲)
به واقع، نبوغ وینی کات باعث تشخیص این امید ناهشیار شد. بارها این موضوع به ذهنم خطور کرده که چقدر مشاهده وینی کات در مورد کسانی که به امید ناهشیار خود نرسیدهاند و بعداً بزهکار شدهاند، درست بوده است.
حالا بگو 'متأسفم'
بیان حس تأسف:
به دلایل زیادی من در خانواده به عنوان یک کودک خاص، دشوار، بدقلق، و خستهکننده مطرح بودم. به همین دلیل اغلب از من خواسته میشد تا درباره رفتار بدم توضیح بدهم. یکبار وقتی حدود ده سال داشتم، برای اینکه 'آرام' بگیرم، پدر و مادرم مرا به اتاقم فرستادند. به وضوح به خاطر دارم که در آن لحظهای که به اتاقم فرستاده شدم، به حالت آگاهی کاملاً جدیدی دست پیدا کردم. من برای اولین بار در آن موقع به طور خودجوش فهمیدم که واقعاً پدرم را رنجاندهام. بنابراین احساس نگرانی واقعی کردم. موضوعی که از این اتفاق به فکرم خطور کرد، لحظهای بود که شروع به کشف علت نگرانیام از آنچه وینی کات در سال (۱۹۶۳) در اینباره نوشته بود، کردم.
بااینحال تمام این نگرانیها به طور کامل ادامه پیدا نکرد. به خاطر دارم زمانی که با نگرانی از پلهها پایین میرفتم، احساس میکردم که این نگرانی خیلی برایم ارزشمند است. من چون پدرم را رنجانده بودم از صمیم قلب بسیار متأسف بودم، به همین دلیل میخواستم به پدرم بگویم که 'متأسفم' و واقعاً حس تأسفم را به او بیان کنم. البته پدر و مادرم نمیدانستند، زمانی که در اتاقم تنها بودم چه تغییری در من صورت گرفته است، در عوض مثل همیشه وقتی مادرم مرا دید به من گفت: 'حالا' به پدرت 'بگو متأسفم'. به یاد دارم چون نتوانسته بودم حس تأسفم را به پدرم ابراز کنم، کاملاً احساس تباهی میکردم. زیرا هرگز این حس تأسف همان چیزی نبود که خودم در ذهنم داشتم. پس برای اینکه ظاهراً به خواسته والدینم (که برایم قابل درک بود) عمل کرده باشم، حس تأسفم را به پدرم ابراز کردم.
بعداً در زندگی خود فهمیدم آن بحران که در آن لحظه تجربه میکردم، مربوط به یافتن سطحی از خود واقعی بوده که کاملاً متفاوت از اطاعت و رفتار خوبی است که لزوماً بینشی در آن نیست.
حجم
۲۶۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۵ صفحه
حجم
۲۶۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۵ صفحه