
کتاب درمان مرگ با صاعقه
معرفی کتاب درمان مرگ با صاعقه
کتاب «درمان مرگ با صاعقه» نوشتهٔ گیل اندرسون دارگتز و با ترجمهٔ رضا اسکندری آذر، توسط نشر هیرمند منتشر شده است. این رمان داستانی است که در بستر زندگی روستایی کانادا در میانهٔ قرن بیستم روایت میشود و با نگاهی به روابط خانوادگی، خاطرات کودکی و تأثیرات جنگ جهانی دوم بر زندگی مردم عادی، تصویری از فرازونشیبهای زیستن در دل طبیعت و جامعهای کوچک ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب درمان مرگ با صاعقه
«درمان مرگ با صاعقه» اثری داستانی است که در قالب رمان و با روایتی اولشخص، زندگی دختری نوجوان به نام «بث ویکس» را در دوران جنگ جهانی دوم به تصویر میکشد. گیل اندرسون دارگتز، نویسندهٔ کانادایی، در این کتاب با بهرهگیری از عناصر رئالیسم جادویی و توصیفهای شاعرانه، فضای روستا و طبیعت بکر کانادا را بهگونهای ملموس و زنده ترسیم کرده است. روایت کتاب در دههٔ ۱۹۴۰ میلادی و در بحبوحهٔ جنگ و رکود اقتصادی میگذرد؛ زمانی که خانوادهها با مشکلات معیشتی، فقدان عزیزان و تغییرات اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند. ساختار رمان بر پایهٔ خاطرات، دفترچههای قدیمی و روایتهای شفاهی شکل گرفته و با ترکیب واقعیت و خیال، مرز میان حقیقت و افسانه را باریک میکند. این کتاب نهتنها داستانی دربارهٔ رشد و بلوغ یک دختر نوجوان است، بلکه تصویری از جامعهای چندفرهنگی با حضور سفیدپوستان، سرخپوستان و مهاجران اروپایی را نیز ارائه میدهد. «درمان مرگ با صاعقه» با تمرکز بر روابط خانوادگی، نقش زنان در جامعهٔ روستایی و تأثیرات جنگ، به دغدغههای هویتی و معنای بقا در شرایط دشوار میپردازد.
خلاصه داستان درمان مرگ با صاعقه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «درمان مرگ با صاعقه» از زبان «بث ویکس»، دختر نوجوانی روایت میشود که در مزرعهای خانوادگی در کانادا و در میانهٔ جنگ جهانی دوم زندگی میکند. روایت با دفترچهای قدیمی آغاز میشود که مادر بث، دستورپختها و روشهای درمانی سنتی را در آن ثبت کرده است؛ از جمله دستور عجیبی برای «درمان مرگ با صاعقه». این دفترچه، خاطرات و وقایع خانوادگی را در خود جای داده و بستری برای بازگویی داستانهای گذشته و حال میشود. بث در کنار مادر، پدر، برادرش دن و کارگران مزرعه، روزگار میگذراند. خانواده با مشکلات اقتصادی، تهدید حیوانات وحشی و سایهٔ جنگ دستوپنجه نرم میکند. حملهٔ خرس به گلهٔ گوسفندان و مرگ یکی از همکلاسیهای بث، سارا کمپ، فضای داستان را با ترس و ناامنی آمیخته است. روابط خانوادگی، بهویژه میان بث و مادرش، و همچنین حضور شخصیتهایی چون برثا موزس (زن سرخپوست همسایه) و خانوادهاش، به روایت عمق و رنگ میبخشد. در خلال داستان، بث با چالشهای بلوغ، هویت زنانه، محدودیتهای اجتماعی و آرزوهای نوجوانانه روبهرو میشود. او در جستوجوی معنا و امنیت، میان خاطرات کودکی، واقعیتهای تلخ زندگی و افسانههای خانوادگی سرگردان است. روایت با توصیفهای دقیق از طبیعت، کارهای روزمره و مناسبات اجتماعی، تصویری زنده از زندگی روستایی و تأثیر جنگ بر خانوادهها ارائه میدهد، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب درمان مرگ با صاعقه را بخوانیم؟
این کتاب با روایت زندگی روزمره در دل طبیعت و جامعهای کوچک، تصویری ملموس از تأثیرات جنگ، فقر و تغییرات اجتماعی بر خانوادهها و بهویژه زنان ارائه میدهد. توصیفهای دقیق از طبیعت، روابط خانوادگی و دغدغههای نوجوانی، خواننده را به سفری درونی و بیرونی میبرد. «درمان مرگ با صاعقه» با ترکیب واقعیت و خیال، مرز میان خاطره و افسانه را باریک میکند و به موضوعاتی چون هویت، بقا، بلوغ و نقش زنان در جامعه میپردازد. این اثر برای کسانی که به داستانهای خانوادگی، تاریخ اجتماعی و روایتهای چندلایه علاقه دارند، تجربهای متفاوت و تأملبرانگیز فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای خانوادگی، داستانهای بلوغ، روایتهای روستایی و تاریخ اجتماعی قرن بیستم مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ هویت، روابط میاننسلی و نقش زنان در جامعه را دارند، میتوانند از خواندن این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب درمان مرگ با صاعقه
«روش درمان مرگ با صاعقه را مادرم با خط درشت و جوهر آبی در کتابچهاش درست زیر دستورپخت کیک جو مورد علاقهٔ پدرم نوشته بود: (فرد متوفی صاعقهزده را دو ساعت در تشت آب سرد بخوابان: اگر زنده نشد... به تشت آب سرد سرکه بیفزایید و بگذارید یک ساعت دیگر بماند) مدنی بعل مادرم با جوهر سیاه کنار این عبارت اضافه کرد. «هاا ها!» در همان صفحه یک پروانه چسبانده بود و آبی بالهای پروانه به صفحهٔ قبل نشت کرده و بخش تحتانی یکی از بالهایش کنده شده بود. مادرم میگفت پروانه را بهخاطر همان بال کنده پیدا کرده و توی کتابچهاش چسبانده: «شگفتانگیز بود! یه تیکه از بالش کنده شده بود اما هنوز داشت پرواز میکرد. این به آدم درسی میده؛ که هیچوقت تسلیم نشی.» کتابچه هميشه روی صندلی ننویی مادرم کنار اجاق سیاه آشپزخانه قرار داشت و درست مثل همان صندلی, منحصراً در اختیار مادرم بود. من نه روی صندلیاش مینشستم و نه به کتابچهاش دست میزدم، حداقل نه وقتهایی که مادرم آنجا بود. خوب بلد بود هر دستورپخت یا روش درمان را کجای کتابچهاش پیدا کند. چون تمام صفحاتش با هم متفاوت بودند. او کتابچهاش را در دوران رکود اقتصادی دههٔ ۳۰ و در جنگ دوم جهانی که کاغذ بهغایت گران و خریداریاش محال بوده درست کرده بود تا دستورپخت نوشتهشده پشت نامههای قدیمی، تکههای کاغذدیواری، پاکتهای خرید و کاغذهایی که خودش از خمیر کردن سبزیجات و گلبرگ گلها میساخت را درش نگهداری کند. جلد کتابچه قرمز بود - یکی از معدود رنگهای قرمز که پدرم اجازه میداد توی خانهمان باشد - و مادرم آن را از جعبهٔ بیسکویت بریده بود. کتابچه آنقدر مطلب داشت که مثل کدوتنبل باد کرده بود. در جایجای صفحاتش ذرات آرد و لک چای بهچشم میخورد و برگهایش رطوبتی خاص در خود داشتند. هر صفحه عطر خاص خود را داشت: روغن بادام یا وانیل، کره یا آرد، گلبرگ رز، عطر مادرم یعنی عطر گل برف.»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۴۲ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۴۲ صفحه