کتاب آخرین فارغ التحصیل
معرفی کتاب آخرین فارغ التحصیل
کتاب آخرین فارغ التحصیل نوشتهٔ نائومی نوویک و ترجمهٔ یاسمن میرزاپور است. انتشارات آذرباد این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است. این اثر، جلد ۲ از مجموعهٔ «اسکلومنس» است.
درباره کتاب آخرین فارغ التحصیل
کتاب آخرین فارغ التحصیل (The last graduate) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است. در این رمان به سال آخر و زمان فارغالتحصیلی میرسید. راوی میگوید که پس از سه سال مبارزه با چنگودندان و جان به در بردن از منحوسان و هیولاها، «اِل» مصمم است که به هر طریقی گروه دوستانش را از کشتار نهاییْ زنده بیرون ببرد، اما با افزایش تلاشهای مدرسه برای قتل او، اِل متوجه میشود گاهی برای پیروزی باید تمام قوانین را زیر پا گذاشت. او چه خواهد کرد؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب آخرین فارغ التحصیل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آخرین فارغ التحصیل
«فکر میکنم هیچکس نمیدانست باید چهکار کند. همهٔ ما طی بخش اعظم چهار سال تحصیلمان دیوانهوار تمرین کرده بودیم تا حد ممکن خودخواه شویم، چون این تنها راه ممکن برای زنده ماندن بود و همهٔ ما مدام نگران جانمان بودیم. حتی اگر همین پنج دقیقه بعد جانمان به خطر نمیافتاد، روز فارغالتحصیلی حتماً با چنین خطری مواجه میشدیم؛ و شما میتوانستید به خودتان بگویید بقیه هم همینطور خودخواه بودند و چارهٔ دیگری نبود. اتفاقاً اسکلومنس هم این خودخواهی را در ما تشویق کرده بود. "هرکسی باید گلیم خودش را از آب بیرون بکشد" یک استراتژی خوب برای بیرون رفتن بیستوپنج درصد بچهها از میان گلهٔ بیپایان منحوسها بود: فکر میکنم تا حالا این بهترین گزینهٔ مدرسه به شمار میرفت؛ و بله، حالا مدرسه بهوضوح میخواست بهجای بیمحلی به هم، باهم همکاری کنیم؛ اما ممکن است یک ساختمان بزرگ متوجه نباشد که انسانها بهسختی میتوانستند طرز فکرشان را عوض کنند. اگر تمام بچههای قلمرو فوراً خودشان را کنار میکشیدند اصلاً تعجب نمیکردم؛ یا اگر همهٔ بچهها فوراً کنارهگیری میکردند. درواقع، انتظار داشتم دو دقیقه بعد از حرفم کتابخانه کاملاً خالی شود و اصلاً هم جنبهٔ نمایشی نداشت.
بعد اوریون گفت: «هر وقت لازم شد دوباره پاکسازی بشه میتونم برگردم؟» حرفش حتی چندان شبیه یک جانفشانی بزرگ هم نبود؛ فقط ایدهاش را مطرح میکرد، انگار این یک گزینهٔ کاملاً معقول بود که میتوانستیم بررسی کنیم. به او چشمغره رفتم؛ اما فقط باعث شد چند نفر دیگر باحالتی معذب وول بخورند.
آدیا گفت: «آره. ببین اوریون، ما همه میدونیم تو عملاً شکستناپذیر هستی؛ اما کاملاً نامیرا نیستی. اگه مدام از دروازه بپری داخل، دیر یا زود بخت با یه منحوس یار میشه و دخلت رو میآره.»
اوریون صادقانه گفت: «هنوز که نتونستن دخلم رو بیارن.»
از بین دندانهای برهم فشرده گفتم: «یازده بار جونت رو نجات دادم، لِیک. فقط همین امسال.»
اوریون گفت: «خودم میتونستم به حسابشون برسم!»
هردو کاملاً آماده بودیم به این بحث ادامه دهیم؛ اما لیزل به ما امان نداد و بلند گفت: «ابله نباش.» و خطاب به اتاق گفت: «و بهمون یه نور درستوحسابی بده.» فوراً چراغهای کتابخانه روشن شدند، انگار میترسیدند اگر اطاعات نکنند بقیهٔ ما از کتابخانه بیرون برویم. «ما باید کمک کنیم. نمیفهمی؟» و با دست به حروف روی میز کوبید. «هدف از تأسیس این مدرسه حفاظت از بچههای جادوگره؛ اما اگه ما سال آخریها درخطر نباشیم، نیازی به حفاظت نخواهیم داشت. در اون صورت میره سراغ محافظت از بقیهٔ بچهها.»
حس کردم در جملهاش "معلومهٔ نهفتهای وجود داشت (فکر میکنم سهچهارم بچههای دیگر در اتاق هم این را حس کرده بودند) اما لیزل مکث نکرد تا از او سؤالی بپرسیم و خطاب به قیافههای سردرگم دور میز با لحنی معنادار گفت: «اگه به مدرسه کمک نکنیم که از بچههای کمسن حفاظت کنه، مدرسه تشویق میشه آسایش ما رو فدا کنه تا امنیت بچههای کمسنتر تأمین بشه. مثلاً ممکنه ما رو دیگه به کافهتریا راه نده یا آب حموم و دستشوییهامون رو قطع کنه یا وقتی یه معده_ دهن دیگه سعی کنه بیاد توی مدرسه، طلسمهای حفاظتی رو مستقیم به سمت خوابگاه ما باز کنه.»»
حجم
۴۵۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۴۵۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
عالیه ،مجموعه ای سریع و هیجان انگیز با ترجمه فارسی خوب.