دانلود و خرید کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف برندون سندرسون ترجمه شقایق خانجانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف

کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف

معرفی کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف

کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف نوشتهٔ برندون سندرسون و ترجمهٔ شقایق خانجانی است. انتشارات آذرباد این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است. این اثر جلد پنجم از مجموعهٔ «آلکاتراز» است.

درباره کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف

کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف یک رمان معاصر و آمریکایی و جلد پنجم از مجموعهٔ آلکاتراز است. داستان چیست؟ «آلکاتراز اسمدری» در روز تولد ۱۳سالگی‌اش بسته‌ای دریافت می‌کند. این بسته دربردارندهٔ تنها میراثی است که از پدر و مادرش برای او به جا مانده است؛ یک کیسه شن. آلکاتراز خیلی زود متوجه می‌شود که این کیسهٔ شن چیزی معمولی نیست. کیسه توسط مکتب «کتاب‌داران شرور» دزدیده می‌شود؛ گروهی که با پخش‌کردن اطلاعات غلط و مخفی‌کردن حقیقت بر دنیا حکومت می‌کنند. آلکاتراز باید با تنها سلاحی که دارد، جلوی آن‌ها را بگیرد؛ استعدادی فوق‌العاده برای شکستن چیزها. با این شخصیت و با این وضعیت همراه شوید. این رمان ۲۱ فصل دارد.

خواندن کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره برندون سندرسون

برندون سندرسون، نویسندهٔ آمریکایی داستان‌های فانتزی و علمی - تخیلی در ۱۹ دسامبر ۱۹۷۵ در لینکلن نبراسکا متولد شد. او از نوجوانی به رمان‌های فانتزی علاقه داشت و بارها تلاش کرد داستان‌های خودش را بنویسد. سندرسون در دانشگاه بریگام یانگ در رشته‌های ادبیات انگلیسی و نویسندگی خلاق تحصیل کرد. در زمان تحصیل، داستان‌های بسیاری می‌نوشت و تا سال ۲۰۰۳ میلادی، ۱۲ رمان منتشرنشده داشت. اولین رمان او در سال ۲۰۰۵ میلادی منتشر شد.

بخشی از کتاب آلکاتراز در مقابل استعداد مخوف

«واضح است که جناس‌ها بالاترین فرم هوشمندی ادبی هستند که یک نویسنده می‌تواند به نمایش بگذارد. شکسپیر از جناس استفاده می‌کرد و همهٔ ما می‌دانیم که او تمام کلمات در انگلیسی را ابداع کرده است. منظورم این است که ما قبل از آن یارو، فرانسوی یا همچین چیزی صحبت می‌کردیم. (که حسابی ناجور بود، چون فرانسه و زبانش اصلاً وجود ندارند. به همین خاطر تصور می‌کنم که تمام ارتباطات میان مردم چیزی شبیه آن بود که در فصل آلیس دیدید. می‌توانید از وحشت آن شروع به لرزیدن کنید.)

بله. پس این یک راهنمایی برای شماست. در نوشته‌هایتان از میزان زیادی جناس استفاده کنید. این‌طوری، وقتی کسی شکایت می‌کند که کتابتان به‌اندازه کافی سرگرم‌کننده نیست (یا انحراف‌های خودخواستهٔ زیادی به سمت توضیحات در مورد تکنیک‌های نویسندگی دارد) می‌توانید به استفادهٔ هوشمندانه‌تان از جناس‌ها اشاره کنید تا قاطعانه ثابت کنید که آن‌ها وحشی‌های نادانی هستند.

کنار بقیهٔ کتابداران ایستادیم، ناشیانه شمشیر و سپر در دست گرفته بودیم و هنوز هم رداها را به‌عنوان لباس مبدل به تن داشتیم. ما تنها کتابداران پایین‌رده نبودیم که چشم‌بین شرور استخدام کرده بود. بیش از نصف افراد گروه که آنجا به‌صف شده بودند مثل ما رداهای نامناسب پوشیده بودند و از آن دست آدم‌هایی بودند که می‌توانستند کاما را از هم جدا کنند به‌جای اینکه طحال دشمن را بیرون بکشند.

به مادرم نگاه کردم که (در تکاپوی کتابدارانی که صف قدم‌رو تشکیل می‌دادند) دو ردیف عقب‌تر از من قرار گرفته بود. او مضطربانه کلاه ردایش را پایین‌تر کشید، من تنها فرد قابل‌تشخیص در گروه نبودم. دیف هم در سمت راستم همین کار را کرد؛ اما در مورد او خیلی نگران نبودم.

آیا عدسی‌ای داشتم که ما را از این شرایط بیرون بکشد؟ در جیب‌های ردایم گشتم، جایی که عینک‌هایم را گذاشته بودم. عدسی شکل‌دهنده، عدسی حقیقت‌یاب، عینک قاصد، عینک چشم‌بین و عدسی شرم‌آور. نمی‌خواستم با عدسی آخر مردم را بترکانم (خیلی کثیف‌کاری داشت) و بقیه کُندتر از آن بودند که در شرایطی واقع‌بینانه استفاده شوند. استفاده از آن‌ها مرا به چشم‌بین شرور نشان می‌داد.

با ناراحتی متوجه شدم این تنها چیزی نیست که می‌تونه منو لو بده. دوباره نگاهی به عینک مطالعه که از گردن زن آویزان بود، انداختم. اگر آن را به چشم می‌زد، من مثل درخت کریسمس می‌درخشیدم. یک چشم‌بین اگر بگردد می‌تواند به‌راحتی چشم‌بین دیگری را تشخیص دهد.

تمام غرایزم فریاد می‌زد که از گروه سربازان بیرون بزنم و مخفی شوم؛ ولی او همان چیزی بود که به دنبالش می‌گشتم، یک کتابدار عالی‌رتبه که دسترسی به قسمت‌های مخفی بیشتری از کلان‌خانه را داشت. کاری که لازم بود انجام دهم این بود که راهی پیدا کنم تا پنجاه نفر دیگر را از کار بیندازم، زن را دستگیر کنم، سپس او را وادار کنم که راهنمایش را به من بدهد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۴۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

حجم

۶۴۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
تومان