کتاب دیوید استار؛ یکه تاز فضا
معرفی کتاب دیوید استار؛ یکه تاز فضا
کتاب دیوید استار؛ یکه تاز فضا نوشتهٔ آیزاک آسیموف و ترجمهٔ سعید سیمرغ است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان نوجوان را منتشر کرده است. این اثر کتاب اول از مجموعهٔ «لاکی استار» است.
درباره کتاب دیوید استار؛ یکه تاز فضا
آیزاک آسیموف در کتاب دیوید استار؛ یکه تاز فضا (David Starr, space ranger) داستان دسیسهای هوشمندانه را بیان کرده است؛ دسیسهای که ایجاد شده تا اقتصاد زمین را فلج کند و از کار بیندازد. ریشهٔ این بحران در مهاجرنشین مریخ است و خطر وحشتزدگی جمعی را در پیش دارد که میتواند تاروپود حکومت زمین را تهدید کند. «دیوید استار» کودکی بود که در زمان حملهٔ راهزنان به اخترناوی در مدار سیارهٔ زهره، مادرش او را با یک قایق نجات بیرون انداخته بود. آن کودک حالا تبدیل به دانشمندی بزرگ شده و یکی از اعضای انجمن علوم است. او تصمیم دارد به اولین مأموریت خود برود. این مأموریت چگونه پیش خواهد رفت؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب دیوید استار؛ یکه تاز فضا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان دوستدار رمانهای علمی - تخیلی پیشنهاد میکنیم.
درباره آیزاک آسیموف
آیزاک آسیموف در ۲ ژانویهٔ ۱۹۲۰ به دنیا آمد و در ۶ آوریل ۱۹۹۲ میلادی از دنیا رفت. او نویسندهای آمریکایی - روسیتبار بود که داستانهایی در گونههای علمی، علمی - تخیلی، خیالپردازانه و وحشت مینوشت. این نویسنده در استان اسمالنسک در شوروی در خانوادهٔ آسیابانی یهودی متولد شد. در پنجسالگی خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند. ازآنجاکه در خانه با او به زبانهای ییدیش (زبان یهودیان اروپای شرقی) و انگلیسی صحبت میکردند، به هر دو زبان روان سخن میگفت، اما روسی نیاموخت. خواندن را از پنجسالگی آموخت و از آن هنگام در امور ادارهٔ مغازهٔ لبنیات فروشی به خانواده کمک کرد. در همان مغازه مجلههای علمی - تخیلی هم فروخته میشد و آیزاک کوچک آنها را میخواند. او در حدود یازدهسالگی شروع به نوشتن داستان کرد و چند سالی بیشتر نگذشته بود که توانست داستانهایش را به مجلههای عامهپسند بفروشد. در هجدهسالگی نخستین داستانش را به نام «گشتی در حوالی سیارک وستا» نوشت که در شمارهٔ اکتبر ۱۹۳۸ مجلهٔ «داستانهای حیرتآور» چاپ شد. سه سال بعد در سال ۱۹۴۱، داستان دیگری با عنوان «شبانگاه» به مجلهٔ یادشده فروخت که در آن زمان برترین مجله در این عرصه بود. او با نگارش «قوانین سهگانهٔ رباتیک» مشهور شد. دانشنامهٔ بریتانیکا این نویسنده را واضع واژهٔ رباتیک در زبان انگلیسی میشناسد. آیزاک آسیموف بیش از ۵۰۰ عنوان کتاب در تمام دستههای اصلی ردهبندی دوی (بهجز فلسفه) دارد و سیارک «آسیموف ۵۰۲۰» به افتخار او نامگذاری شده است.
بخشی از کتاب دیوید استار؛ یکه تاز فضا
«میل غیر قابل مقاومتی به عطسه کردن داشت، ولی با آن میجنگید و عقب نگهش میداشت. نفسکشیدن غیر ارادی پیش از سرفه ریههایش را با مقدار زیادی غبار پر میکرد. همین به خودی خود مرگبار بود.
ولی حالا داشت آن نوار توری را که از جیب درآورده بود بالا میآورد. اول صبر کرد تا روی بینی و چشمهایش را بپوشاند، سپس دماغی را دوباره نصب کرد.
آنگاه عطسه کرد. عطسه کردنش به معنی درون کشیدن مقدار زیادی از گازهای بیفایدهٔ جو مریخ بود، ولی هیچ غباری همراه آن وارد نشد. به دنبال آن محکم نفسکشید و تا جایی که میتوانست اکسیژن را تنفس کرد و بازدمش را بیرون فرستاد تا غبار را خارج کند و میان نفسهایش هم گاهی عمداً از دهان نفس میکشید تا از مستی ناشی از زیاد مصرف کردن اکسیژن جلوگیری کند.
کمکم، وقتی اشک غباری را که به چشمهایش رفته بود شست و دیگر چیزی وارد آنها نشد، متوجه شد که دوباره میتواند ببیند. بدن و دست و پایش زیر پوشش ابرمانند سپر نیرویی قرار داشت که آن را احاطه کرده بود و میدانست نیمهٔ بالایی سرش زیر درخشش نقاب ناپیداست.
مولکولهای هوا آزادانه به درون سپر نفوذ میکردند، ولی ذرات غبار هرچند هم ریز، باز هم آنقدر بزرگ بودند که متوقف شوند. دیوید میتوانست این فرایند را با چشم غیر مسلح هم ببیند. وقتی هر ذرهٔ غبار به سپر برخورد میکرد، متوقف و انرژی جنبشی آن به نور تبدیل میشد، به همین دلیل در نقطهای که ذرهٔ غبار تلاش میکرد وارد شود جرقهٔ ریزی خودنمایی میکرد. دیوید بدنش را اقیانوسی از چنان جرقههایی میدید که نورشان با هم جمع میشد و در کل روشنتر از خورشید مریخ شده بود که از پشت طوفان شنْ سرخ و مهآلود دیده میشد و زمین زیر طوفان در تاریکیای نسبی فرورفته بود.
دیوید به لباسهایش دست کوبید و آنها را تکاند. ابری از غبار بلند شد که حتی اگر حالت مهآلود سپر جلوی دید را نمیگرفت هم ریزتر از آن بودند که دیده شوند. ذرات غبار بیرون رفتند، ولی دیگر برنگشتند. کمکم از ذرات غبار هم تقریباً پاک شد. با تردید نگاهی به اسکوتر انداخت و سعی کرد موتور آن را روشن کند ولی تنها چیزی که گیرش آمد یک صدای پتپت زمخت بود و بعد از آن، سکوت. انتظار چیزی جز این را هم نداشت. برخلاف ماسهنورد، اسکوتر موتور محصور نداشت و نمیتوانست داشته باشد.»
حجم
۱۵۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۳ صفحه
حجم
۱۵۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۳ صفحه