
کتاب فکرهای خصوصی
معرفی کتاب فکرهای خصوصی
کتاب فکرهای خصوصی نوشتهٔ یاسمن خلیلی فرد است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب فکرهای خصوصی
کتاب فکرهای خصوصی مجموعه داستان کوتاهی ایرانی نوشتهٔ یاسمن خلیلی فرد است. عنوان برخی از داستانهای این مجموعه عبارت است از «نامهٔ خداحافظی»، «نامادری»، «کلاهگیسفروش»، «نامبر فایو»، «مکدونالد، خیابان تورینو» و «درد مشترک».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب فکرهای خصوصی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فارسی و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فکرهای خصوصی
«روزهای اول شغل جذابی به نظر میرسید. او با حوصله سیبزمینیها را قطعهقطعه میکرد و پیازها را رنده، مراقب بود نمک و فلفل غذاها کم و زیاد نشود، سسهایی که از کتاب آشپزی یاد گرفته بود درست میکرد و سرآشپز از ایدههای جدیدش استقبال میکرد، اما بهتدریج این شغل برایش خستهکننده شد. هر روز هزار جور بوی مختلف توی دماغش میپیچید. ترکیب بوی قورمهسبزی و قیمه و سوپ کلم و کباب کوبیده گاهی حالش را به هم میزد. آشپزخانه همیشه گرم بود، حتی اوج زمستان که بیرون نیم متر برف روی زمین نشسته بود. این گرما که با بوهای مختلف همراه میشد کلافهاش میکرد. گاهی احساس میکرد تب دارد و نداشت. کار در آشپزخانه شغل پردرآمدی نبود، اما دستکم پول توجیبیاش درمیآمد و فکر میکرد توانسته مثل خواهرش باری از دوش پدر و مادرش بردارد. اما زودتر از آنچه همه فکر میکردند از شغلش زده شد. این اتفاق وقتی افتاد که دیگر خارج از آشپزخانه هم بوی غذا به مشامش میرسید. شبها موقع خواب بوی خورشت میآمد و صبحها که بیدار میشد بوی کباب. در اتوبوس نشسته بود و به عابران نگاه میکرد که بوی پیاز داغ میپیچید توی دماغش. دستهایش همیشه بوی سیر و پیاز میدادند. جلوِ تلویزیون دراز کشیده بود که احساس میکرد موهایش بوی قورمهسبزی میدهد. چطور مادرش آنهمه سال در آشپزخانه کار کرده بود و دچار چنین توهماتی نشده بود؟ فکر کرد شاید اگر روزی دو بار حمام برود، اوضاع بهتر شود، اما باز هم این بوهای درهم و برهم از تنش جدا نمیشدند. کماشتها شده بود و میلی به غذا نداشت. وزن کم کرده بود و روحیهاش خراب شده بود. آنقدر در آشپزخانه عق زد و ادا درآورد که کارفرما عذرش را خواست و بهش گوشزد کرد که به درد این کار نمیخورد.
حالا که پدر و مادر فهمیده بودند عطیه در آشپزی هم به جایی نمیرسد، با وساطت عالیه، رضایت دادند برود کلاسهای آموزش آرایشگری، همان حرفهای که از نوجوانی آرزویش را داشت. کلاسهای آرایشگری به او انگیزه میدادند. توی اینترنت دنبال مدل موهای جذاب بازیگران و مدلهای خارجی میگشت تا وقتی حرفهای شد آنها را روی سر مشتریها اجرا کند. کلاسها کاملاً فشرده بودند، حتی جمعهها هم دست از سرشان برنمیداشتند. اول به نظر میآمد کلاسهای جذابی باشند و عطیه مشکلی برای شرکت در آنها نداشت، اما بهمرور فهمید آرایشگری بیشتر از آنکه جذاب باشد سخت، وقتگیر و خستهکننده است. مدرس کلاسها توضیحاتی سرسری درباره مهارتهای مختلف میداد و آنقدر همه کارها را تند و سریع انجام میداد که عطیه معمولاً نمیفهمید چهکار کرده و بهناچار فقط به جزوههای ازقبلآماده مراجعه میکرد. قرار بود بعد از بیست جلسه ازشان امتحان بگیرند و بهشان مدرک بدهند. عطیه استرس زیادی برای امتحان داشت. دستش کند بود و به کار آرایشگری عادت نداشت. مادر حاضر نمیشد مدل تمرینی او شود، عالیه هم که شیراز بود. بنابراین وقتی در روز امتحان موهای همکلاسش را موقع مش کردن اشتباهی سوزاند و جیغ دختر به هوا رفت، رفتنش به کلاس آرایشگری هم بینتیجه ماند.»
حجم
۱۰۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۰۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه