کتاب انگار خودم نیستم
معرفی کتاب انگار خودم نیستم
کتاب انگار خودم نیستم نوشتهٔ یاسمن خلیلی فرد است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب انگار خودم نیستم
رمان انگار خودم نیستم به روایت داستان آدمهایی میپردازد که خودشان را گم کردهاند و بهقدری از خود فاصله گرفتهاند که دیگر قادر به شناخت خود نیستند. یاسمن خلیلی فرد این داستان را از زبان چند راوی روایت میکند و رویدادها را از گذشته به حال پیوند میزند تا پازل شخصیتی آنها را تکمیل شود. این اثر در سبک رئالیستی به رشتهٔ تحریر درآمده و رخدادها و دیالوگهای آن با رویدادهای زندگی عادی و روزمره انطباق دارد. نویسنده در این کتاب درصدد آن بوده است که روزمرگیهایی را که به مرور زمان منجر به تحول انسانها میشود، ترسیم کند. تمامی شخصیتهای این رمان، انسانهایی از جنس افراد طبقهٔ متوسط جامعهٔ مدرن امروزی هستند. کتاب انگار خودم نیستم روایتی از روزمرگیها و اتفاقات معمول در سه خانوادهٔ ایرانی است که هر کدام درگیریهای متفاوتی دارند. روند قصه و اتفاقاتی که در زندگی هر کدام از شخصیتها رخ میدهد، روحیات و خلقیات هر یک از آنها را دگرگون میسازد. یاسمن خلیلی فرد این رمان را باتوجهبه تحولات زندگی و رفتار انسانها با نگاهی روانشناختی به رشتهٔ تحریر در آورده است. این اثر نگاهی به زندگی زنان ایرانی داشته و گرفتاری و دغدغههای آنان را نشان میدهد.
خواندن کتاب انگار خودم نیستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انگار خودم نیستم
«میروم نشیمن. قاب عکس را برمیدارم. توی عکس میخندم. چهار شمع روی کیک هست. عکس بغلی را نگاه میکنم. عکس را کتی پارسال از من گرفت که مثلاً به عنوان نمونهٔ عکاسی پرتره ببرد سر کلاس به دانشجوهایش نشان دهد. انگار هیچچیزِ این دو عکس شبیه هم نیست. دختر بیستساله و دختر چهارساله هیچ وجه تشابهی ندارند. انگارنهانگار که هر دو عکس متعلق به یک نفر است. دختر چهارسالهٔ قاب عکس اول همیشه دلش میخواست همسنوسال دختر بیستسالهٔ قاب دوم شود. دلش میخواست آرایش کند. موها را هایلایت کند و ابروها را نازک. کفش پاشنهبلند پا کند و مثل مادرش تقتق صدا بدهد. از این فکر خندهام میگیرد. دخترِ چهارسالهٔ قاب اول مهدکودک رفتن را کسر شأن میداند و بهدروغ به همه میگوید: «میروم دانشگاه!»... دخترِ چهارساله حالا به کجا رسیده؟ دکتر شده یا مهندس؟ نقاش شده یا فیلمساز؟ دوستان دبیرستانش سال دیگر لیسانسشان را هم میگیرند اما او چی؟
زل میزنم به دختر چهارساله. چشمانش میخندند. انگار دلش به همان کیک زشت خامهای خوش است که مثلاً قرار بوده باگزبانی باشد و به همهچیز شبیه است جز باگزبانیِ بیچاره و تازه رنگش هم به جای طوسی قهوهای است. دختر بیستساله نمیخندد. نهفقط لبهایش که چشمهایش هم نمیخندند. دختر قاب اول هیچوقت فکر نمیکرد روزی سروکلهٔ یکی مثل کتی در زندگیاش پیدا شود. اصلاً دختر قاب اول کتی را چه میشناخت؟! یعنی آن موقع بابا یواشکی با کتی قرار میگذاشت؟ تلفنی با هم حرف میزدند؟ بابا به او میگفت عاشقش است؟... دختر چهارسالهٔ قاب اول حتی اگر کتی را میشناخت, باز هم فرقی به حالش نمیکرد. او چه میفهمید نامادری چیست؟! نامادری برای دخترک فقط در کارتون سیندرلا معنا پیدا میکرد. طبق آن الگو نامادریها زشت بودند. چانهشان تیز بود و بالای لبشان خال گوشتی داشتند. لاغرمردنی بودند و بدقواره و بیشتر شبیه جادوگر تا آدمیزاد و کتی هرگز شباهتی به نامادری کلیشهای کارتونهای والتدیزنی نداشت.»
حجم
۳۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
حجم
۳۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
نظرات کاربران
داستان به طور کل در مورد چند بزرگسال ۵۰ ساله ست که باهم از زمان دانشگاه دوستن و هر کدوم جداگانه با یه مشکل و مسئله بزرگی توی زندگیشون دست و پنجه نرم میکنن و هر کدوم به روش خودشون