دانلود و خرید کتاب صوتی یادت نرود که ...
معرفی کتاب صوتی یادت نرود که ...
کتاب صوتی «یادت نرود که ...» نوشتهٔ یاسمن خلیلیفرد با گویندگی المیرا دهقانی در رادیو گوشه منتشر شده است.
درباره کتاب صوتی یادت نرود که ...
کیوان کامیاب که پانزده سال پیش از ایران به پاریس رفته حالا به کشورش بازگشته است. او هنوز خواهان شنیدن درباره فروغ شکیبا، عشق قدیمیاش است که با او خاطرهها دارد. کیوان دلش میخواهد دوباره فروغ را ببیند اما ظاهراً اتفاقاتی رخ داده که او از آنها بیاطلاع است.
کتاب صوتی یادت نرود که ... را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای عاشقانهٔ ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب صوتی یادت نرود که ...
چمدان را از زیر دستگاه رد کرد. مرد باربر کمکش کرد که آن را دوباره روی چرخ دستی بگذارد. توی جیبش دنبال پول ایرانی گشت. یک هزار تومانی ته جیب پالتو پیدا شد. آن را گذاشت کف دست مرد باربر. مرد با نارضایتی به او نگاه کرد: «فقط همین؟!» شرمنده شد. تا خواست توضیح دهد که پول ایرانی ندارد مرد سر تکان داد و رفت. قلبش تند تند می زد. پانزده سال پیش، از فرودگاه مهرآباد رفته بود پاریس. فرودگاه جدید برایش آشنا نبود. وقتی که می رفت همه چیز فرق داشت. دکتر فرامرزی گفته بود که می آید دنبالش. دور و برش را نگاه کرد. با آن که فرامرزی کاملاً تغییر کرده بود و جاافتاده شده بود به راحتی او را پشت شیشه ها پیدا کرد. برایش دست تکان داد. دکتر او را دید و لبخند زد. فکر کرد: «چه قدر پیر شده.» و لابد فرامرزی هم درباره ی او همان نظر را داشت. چرخ دستی را هل داد جلو. از کنار مستقبل هایی که با دسته های گل منتظر مسافرینشان بودند رد شد. فرامرزی کمی عقب تر ایستاده بود. کراوات زده و کت و شلوار به تن، دست به ریش پروفسوری حواسش به مردم بود. کیوان با احتیاط رفت جلو. تک سرفه ای کرد. دکتر متوجه او شد. همدیگر را در آغوش گرفتند. فرامرزی بوی همان ادکلن همیشگی را می داد. بعد از سلام و احوالپرسی دکتر او را کاملاً برانداز کرد و با همان شوخ طبعی همیشگی گفت: «بزنم به تخته مثل این که آب و هوای فرنگ بهت ساخته. هیچ عوض نشده ای.» کیوان فکر کرد: «تعارف می کند.» آهسته گفت: «نه دکتر جان، پیر شدیم رفت.» فرامرزی اشاره کرد به آسانسور: «پس من چه بگویم؟» کیوان لبخند زد: «شما؟! ... فقط موهایتان سفید شده.» فرامرزی از صراحت او جانخورد. لبخند پهنی زد: «اتفاقاً چند وقت پیش یکی از پرستارها می پرسید چرا موهایم را رنگ نمی کنم؟! بهش گفتم این دو شوید هم مگر رنگ کردن دارد؟!» بلند خندید و ادامه داد: «البته فکر بدی هم نیست ها فقط حیف که خوشم نمی آید مردها مو رنگ کنند.» و قهقهه زد.
زمان
۱۹ ساعت و ۵۱ دقیقه
حجم
۲ گیگابایت, ۶۷۸٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۹ ساعت و ۵۱ دقیقه
حجم
۲ گیگابایت, ۶۷۸٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
روایت خانم المیرا دهقانی خیلی دلنشین و زیبا و کم اشتباه بود. برایم جالب بود که نویسنده جوان چطور اینقدر دقیق با جزییات از دنیای افکار و احساسات آدمهایی در دهههای ۴۰ و ۵۰ سالگی زندگیشان نوشته بود.
یه رمان متوسط . کاملا فیلم ایرانی. هیچ جای غیرقابل پیش بینی نداشت تقریبا ۳۰ بار از کلمه با صراحت استفاده شده بود تو کتاب. بنظرم در حد بد نبود بود
شخصی در پی جبران اشتباهات گذشته خود باز می گردد اما ...... لحن گوینده با احساسات شخصیتهای داستان زیاد مطابقت نداشت و بعضی قسمت ها با لحنی بیحال ، در حال شخصیت سازی انجام می شد
گویندگی ضعیف ، داستان کتاب هم بد نبود
خیلی خوب و عالی بود درست و دقیق بود
تعریف این کتاب رو زیاد شنیده بودم اما اصلا برای من جذابیتی نداشت 🤷🏻♀️ و تا آخرین لحظه دلم میخواست زودتر تموم بشه گویندگی خوب بود اما داستان خیلی کلیشه ای و تکراری
قشنگ نبود خیلی سطحی و ابتدایی بود
اصلا کتاب جالبی نبود حیف وقت و هزینه همش دلم میخواست زودتر تموم بشه نصف بیشتر کتاب و رد کردم خیلی کسل کننده بود😒👎🏻👎🏻👎🏻
عالی بود با صدای خانم دهقانی مثل همیشه عالی 👌 گوینده عالی ❤❤
عالی بود مخصوصا با صدای خوب خانم المیرا دهقانی عزیز به همه پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخرید و گوش کنید