
کتاب بعد از هفت قدم بلند
معرفی کتاب بعد از هفت قدم بلند
کتاب بعد از هفت قدم بلند نوشتهٔ راضیه مهدی زاده است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب بعد از هفت قدم بلند
کتاب بعد از هفت قدم بلند برابر با یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «کورتانا میچرخد»، «رؤیای ایتالیا»، «چسب زخم»، «اتاقی در زوریخ» و «زندگی جای دیگری است» (رتبهٔ دوم جایزهٔ ادبی "صادق هدایت" در سال ۱۳۹۸).
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب بعد از هفت قدم بلند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بعد از هفت قدم بلند
«اسم آن جنگل که میآید چشمشان برق میزند. دقیقاً مثل بقیه مشتریها. با اینهمه شهرت و چیزهایی که دربارهشان شنیده بودم توقع داشتم انتخاب متفاوتی داشته باشند، ولی همیشه اینطوری است که ژاپن لعنتی از سویس زیبای ما میبرد. همهشان همیناند. تکتک مشتریهایی که تا الآن داشتهایم بعد از شنیدن اسم آئوکیگاراها خودشان را در جنگلِ پر از درختان سربهفلککشیده در ژاپن تصور میکنند، درختهایی که آنقدر بلندند و آنقدر نزدیک به آسمان که حتی اجازه نمیدهند نور خورشید به داخل جنگل نفوذ کند. همین درختهای جذاب لعنتی بیزینس ما را خراب کردهاند. درختهایی که نور را لای شاخ و برگهایشان پنهان میکنند و نمیگذارند هیچ جانور و خزنده و جهندهای در آنجا زندگی کند. جنگل مرموز ژاپن، آرام و ساکت، در اغلب اوقات مهآلود و بدون نور خوشید، که جان میدهد برای مردن. مخصوصاً برای زوجها، زن و شوهر، عاشق و معشوق و ... جان میدهد برای دراز کشیدن روزی زمین مرطوب جنگل و خیره شدن به قد رعنای درختها. همه ترجیحشان جنگل است تا کوه و چمن و آلپ.
تیم تحقیقات مؤسسه دارد درباره این ترجیح و انتخاب تحقیق میکند. هنوز که دلیل مشخصی پیدا نکردهاند. همین باعث میشود استارتآپِ تازهتأسیسمان هر روز ضعیف و ضعیفتر شود. اینهمه هزینه نکردهایم که اتاقهای فانتزی رو به آلپ و حومه زوریخ خالی بمانند و اتاق بینورِ شبهژاپن سریع پر شود. حتماً پیش خودشان فکر میکنند با خیره شدن به درختها کمکم درخت میشوند و به شکل درخت دوباره به این جهان بازمیگردند. ای درختهای بیچاره بیانتخاب.
مرد آرام، طوری که صدایش بهزحمت شنیده میشود، میگوید: «از اتاقهای بدون منظرهتان بیشتر برایمان بگویید، لطفاً.»
همهشان از قبل تحقیقهایشان را کردهاند. فقط میخواهند بیشتر و بیشتر بشنوند و کیف کنند از تصور کردن خودشان و لحظه رفتنشان وسط جنگل. از زبان یکی دیگر شنیدنش هم لطف بیشتری دارد. اینهمه راه را از لندن کوبیدهاند آمدهاند اینجا تا همینها را بشنوند دیگر. همهشان از قبل محبوبترین مکانها را میشناسند و بیشترشان، با اینکه در خانه سلاح گرم دارند، حلقآویز شدن از درختان را ترجیح میدهند.
میگویم: «بله حتماً. در واقع اتاقهای جنگلیمان حرف ندارد. کاملاً شبیهسازیشده به جنگل معروفی که خودتان نام و آوازهاش را شنیدهاید. اینهمه راه از انگلستان تا سویس آمدهاید، حیف نیست این روزهای آخر را در جوار کوههای آلپ نباشید. هم فال است و هم تماشا. در ضمن برای شما تخفیف توریستی هنرمندان هم لحاظ میشود.»
مرد عصایش را جابهجا میکند و کتابش را به سمت زن میگیرد. همان کتاب آشنا و همیشگی جوانهای عاشق و آدمهای فرهیخته. کاش حداقل یکی از اجراهایش را دیده بودم تا حرفی برای گفتن داشته باشم. با کمی تعریف از کارهایش میشد یکی از اتاقهای آلپ را قالبش کرد.
زن چین دامن بلندش را با یک دست جمع میکند. پوست شل پاها و رگهای سبز بیرونزده زانویش توی چشم میزند و به نظر میرسد انگشت پاهایش در کفش پاشنهبلند براقش فشرده شده. او، با آرامش، کتاب رنجهای ورتر جوان را از دست مرد میگیرد و روی مبل مینشیند. احتمالاً خستهشان کردهام. باید حواسم باشد که این دو مشتری تحت هیچ شرایطی نباید بپرند. اولین مشتریهای زوج نیستند، اما معروفترینشاناند. کار به تلویزیونها و رسانهها کشیده میشود اگر از اینجا پایشان را بیرون بگذارند، آن هم بدون نتیجه. باید هر طور شده همینجا کارشان را تمام کنند. اینطوری استارتآپ جان میگیرد و توریستیتر میشود.»
حجم
۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه