
کتاب حلقه هیولا
معرفی کتاب حلقه هیولا
کتاب حلقه هیولا نوشتهٔ بروس کوویل و ترجمهٔ محبوبه نجف خانی توسط گروه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است. این کتاب ماجرای راسل را روایت میکند که با خرید یک حلقهٔ جادویی از یک فروشگاه عجیبغریب، ناخواسته به یک هیولا تبدیل میشود. داستان بر محور تلاش راسل برای بازگشت به حالت عادی خود میچرخد و ماجراهای هیجانانگیزی را در این مسیر تجربه میکند. این اثر برای کودکان نوشته شده و جلد اول از مجموعهٔ «ماجراهای فروشگاه جادویی» است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب حلقه هیولا
«راسل» از فروشگاه جادویی آقای «آلوئیز» که خیلی عجیبغریب است، یک حلقهٔ هیولا میخرد. راسل فکر میکند که حلقه از آن انگشترهای قلابی است، اما وقتی طبق دستور حلقه را به انگشتش میکند، ورد گفتهشده را میخواند و نگین روی آن را یک بار میچرخاند، یک دفعه دو تا شاخ درمیآورد و صورت و دستهایش هم پر از مو میشوند. او تبدیل به هیولا شده است و حالا مشکل اینجاست که چطوری به شکل اولش برگردد. چه ماجراهایی پیش روی اوست؟ کتاب حلقه هیولا را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب حلقه هیولا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن کتاب حلقه هیولا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟ این کتاب برای کودکان و نوجوانان که به داستانهای فانتزی، پرماجرا و تخیلی علاقه دارند، بسیار جذاب خواهد بود. همچنین میتواند برای کسانی که به دنبال داستانهای سرگرمکننده با مضامین حل مسئله و رویارویی با چالشها هستند، انتخاب خوبی باشد.
بخشی از کتاب حلقه هیولا
«وحشت جای خود را به موجی از خوشحالی داد.
با عضلههای شانههای نیرومندش بالهایش را به کار انداخت، در هوا اوج گرفت و وارد آسمان تیره و ظلمانی شب شد. وقتی با سرشاخههای درختان همسطح شد، زمین زیر پاهایش کوچک شد. راسل همانطور بالا و بالاتر رفت و به سوی ماه اسرارآمیز اوج گرفت.
فکر کرد: «نمیدانم تا کجا میتوانم بالا بروم.» بعد تصمیم گرفت که بفهمد. اما وقتی حدود هزار متر در هوا اوج گرفت، به پایین نگاه کرد و ناگهان احساس کرد انگار از روی بزرگترین قطار هوایی جهان شیرجه زده است. توی دلش حسابی خالی شد.
حدود سیصد متر پایین آمد و بعد با بالهای گشوده به نرمی بالای شهر پرواز کرد.
از ته دل خوشحال بود که با استفاده از نیروی خودش در آسمان شب پرواز میکند. همه جا کاملاً ساکت بود و هیچ صدایی نبود بجز صدای برخورد باد بر بالهایش. احساس میکرد انگار وارد دنیایدیگری شده که فرسنگها با دنیای زیر پاهایش فاصله دارد. همانطور که از بالای مدرسه میگذشت، متوجه مراسم آتشبازی شد. حدود سیصد چهارصد بچه که لباس مبدّل پوشیده بودند، همچون دستهای زنبور، در هم میلولیدند و شاد و خندان شربت میبلعیدند و پیراشکی میلُمباندند.
راسل نعرهای کشید و به طرفشان شیرجه زد. پاداشش موجی از جیغ و داد و فریاد و انگشتهایی بود که او را نشان میدادند.
فوری، دوباره در آسمان اوج گرفت و بچهها را مات و متحیر، اما خوشحال، بر جای گذاشت. بعدها، بیشترشان از امشب به عنوان یکی از بهترین شبهای هالووین عمرشان یاد میکردند.
دو سه چهارراه بعد از مدرسه، یکدفعه، چشمش به چهار نفر افتاد، سه تا بزرگ و یکی کوچک، که دیوانهوار با هم درگیر شده بودند.
ادی و نوجوانهای مهاجم.»
حجم
۳۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
حجم
۳۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه