کتاب توده یخی ما در حال ذوب شدن است
معرفی کتاب توده یخی ما در حال ذوب شدن است
کتاب توده یخی ما در حال ذوب شدن است نوشتهٔ جان کاتر و هولگر راتگبر و ترجمهٔ مهسار مشتاق است. انتشارات ابوعطا این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب توده یخی ما در حال ذوب شدن است
کتاب توده یخی ما در حال ذوب شدن است یک داستان استعاری دربارهٔ تغییر و مدیریت آن در سازمانهاست. این کتاب یک داستان کوتاه است که اصول کلیدی جان کاتر در مورد مدیریت تغییر سازمانی را در قالب داستانی از یک کلونی پنگوئنها بر روی یک کوه یخی در حال ذوب ارائه میدهد. داستان به زندگی گروهی از پنگوئنهای امپراتور میپردازد که با بحران مواجه شدهاند؛ کوه یخی که بر روی آن زندگی میکنند در حال ذوب شدن است. ابتدا یکی از پنگوئنها به نام فرد متوجه میشود که کوه یخ در حال ذوب شدن است. او دیگران را متقاعد میکند که تغییر ضروری است. گروهی از پنگوئنهای کلیدی با مهارتهای متعدد گرد هم میآیند تا رهبری فرآیند تغییر را بر عهده بگیرند. پنگوئنها بسیار هوشمندانه به اشاعهٔ دیدگاه خود و خلق زمینه برای تغییر میپردازند. آنها با چالشها و مقاومتهایی مواجه میشوند اما با همکاری و همفکری به راهحلهای جدید میرسند. هدف جان کاتر و هولگر راتگبر از نوشتن این کتاب، ارائهٔ یک مدل ساده و الهامبخش برای مدیریت تغییر است. از این رو، کتاب اصولی را که کاتر در نوشتههای مدیریتی دیگر خود مانند رهبری تغییر (Leading Change) مطرح کرده، به صورت یک داستان جذاب و آموزنده بیان کرده است. توده یخی ما در حال ذوب شدن است کتابی الهامبخش و کاربردی است که به مدیران و رهبران کمک میکند به اهمیت تغییر و نحوه مدیریت آن بپردازند. با استفاده از یک داستان ساده و مستقیم، ایدههای کلیدی درباره تبدیل چالشها به فرصتها و برقراری راههای جدید بهصورت مؤثر آموزش داده میشود.
خواندن کتاب توده یخی ما در حال ذوب شدن است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب توده یخی ما در حال ذوب شدن است
«تكه تكه شدن تودهي یخي براي پنگوئنها یك فاجعه است به ویژه اگر در زمان طوفانهاي زمستاني اتفاق بیفتد. بدون شك بسیاري از این پرندگان پیر و جوان ميمیرند. چه کسي ميتواند جلوي این فاجعه را بگیرد؟ براي مقابله با این اتفاق نیز مانند دیگر حوادث تلخ و ناگوار، راهي وجود ندارد. فرد کسي نبود که بهآساني نگران شود اما هرچه بیشتر فكر ميکرد و شرایط را ميسنجید، بیشتر ميترسید. او ميدانست باید کاري بكند اما در مقامي نبود که بتواند اظهار نظر و یا دستور انجام کاري را صادر کند. فرد جزو رهبران گروه نبود. حتي پسر، برادر یا پدر یكي از این رهبران هم نبود».
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه