کتاب شیوه چشم
معرفی کتاب شیوه چشم
کتاب شیوه چشم نوشتهٔ پیمان هوشمندزاده است. نشر چشمه این ناداستان را منتشر کرده است. نویسنده در این اثر بیان کرده است که «بهمن جلالی» که بود و چه کرد. این کتاب از مجموعههای «در واقع...» و «تأملات» است.
درباره کتاب شیوه چشم
کتاب شیوه چشم حاوی ناداستان است. این کتاب زندگینامهٔ بهمن جلالی است؛ یک ماجراجویی در دنیای دیدهنشدهٔ یک عکاس بزرگ. پیمان هوشمندزاده در این اثر مخاطب را به سفری درونی با این هنرمند دعوت کرده است. او که در ابتدا اقتصاد میخواند، سرانجام شیفتهی نور و قاب شد و دوربین را به همراهی خود برگزید. تجربیات او در مجلهٔ «تماشا» و سپس سفر به انگلستان برای تحصیل عکاسی، او را به یکی از عکاسان پیشرو ایران تبدیل کرد. او هنرمندی بود که با دوربین خود تصاویر را همراه با احساسات و داستانها ثبت میکرد. جنگ تحمیلی، فرصتی شد تا جلالی، با دوربینش، به جبهه برود و لحظات جنگ را به تصویر بکشد. عکسهای اسنادی تاریخی و آینهای هستند که چهرهٔ واقعی جنگ را به ما نشان میدهد. بهمن جلالی تنها به ثبت وقایع تاریخی بسنده نکرد. او به زندگی روزمره مردم نیز علاقهمند بود و با دوربینش، به کوچه و بازار میرفت و از مردم عادی عکس میگرفت. عکسهایی که در آنها، زندگی با تمام زیباییها و زشتیهایش به تصویر کشیده شده است. مطالعهٔ کتاب «شیوهٔ چشم» میتواند یک تجربه باشد؛ تجربهٔ همراه شدن با یک عکاس بزرگ در سفر زندگیاش. تجربهٔ دیدن جهان از نگاه او.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب شیوه چشم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان معاصر و قالب زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
درباره پیمان هوشمندزاده
پیمان هوشمندزاده در سال ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد. او نویسنده و عکاسی ایرانی است که چند کتاب نوشته، در زمینهٔ عکاسی برندهٔ جایزههای گوناگون شده و نمایشگاههای گروهی و انفرادی بسیاری در تهران، بلژیک، دانمارک، یونان، لبنان، برلین، استرالیا، گرجستان، کویت، نیویورک و پاریس برگزار کرده است. پیمان هوشمندزاده دانشآموختهٔ رشتهٔ عکاسی از دانشگاه آزاد اسلامی است. او کار خود بهعنوان عکاس را ابتدا با نشریات و آژانسهای عکس شروع کرد و پس از مدتی با همراهی «جواد منتظری» و «امید صالحی»، آژانس عکس 135Photos را تأسیس کرد. مجموعهٔ «قهوهخانههای گمرک» و «دستها و کمربندها» از معروفترین آثار او محسوب میشوند. او نویسندهٔ کتابهای «لذتی که حرفش بود» و «جمعه را گذاشتم برای خودکشی؛ ۵ تکنگاری دربارهٔ دیدن و زیستن» است.
بخشی از کتاب شیوه چشم
«مورچهها بهصف روی یک خط صاف خیلی مصمم و بیترس از بین ما رد میشدند. از لای یکی از آجرهای کف حیاط سر درمیآوردند و توی یک خط مستقیم از کنار پایهٔ میز میگذشتند، از روی شیلنگ رد میشدند و بدوبدو میرفتند تا لب باغچه. به باغچه که میرسیدند هر کدام سمتی را پی میگرفتند. عین همین مسیر را هم عدهای برمیگشتند. کسی از کسی جلو نمیزد، همه پشت هم و مرتب. گاهی بعضیهاشان از خط جدا میشدند. سروگوشی آب میدادند و باز برمیگشتند توی مسیر.
چهارتایی نشسته بودیم و نگاهشان میکردیم. صندلیاش کنار من بود. بلند شد و شیلنگ را از جلو راهشان برداشت و انداخت توی باغچه. انگار که پلی خراب شده باشد یکدفعه همه پخش شدند. چند ثانیهای همه حیران بودند. به جای قبلی شیلنگ که میرسیدند گیج میزدند. چپوراست میرفتند. کمی که گذشت راه را پیدا کردند و باز افتادند توی صف.
نشست. دست کرد توی کاسه و یک تخمهٔ آفتابگردان برداشت و انداخت نزدیکشان. یک وجبی فاصله داشت.
- بذار ببینیم چیکار میکنن.
تخمه وسط یکی از آجرها بود. هیچکدام نرفتند سراغش. همه منتظر نشسته بودیم و نگاه میکردیم. خبری نشد. بعضیشان پوشی، خردهنانی چیزی را با خود میکشیدند ولی هیچکدام نمیآمدند سمت تخمه.
رعنا گفت: میخواین بشینین همینطوری اینها رو نگاه کنین؟
گفت: خب چیکار کنیم؟ کاری که نداریم.
- غذات نسوزه.
- یه سر بهش بزن.
با پا آفتابگردان را هل داد جلوتر. حالا سه چهار انگشت فاصله داشت با ردیف مورچهها. باز منتظر شدیم. یکیشان از خط جدا شد، به اندازهٔ یک بند انگشت. کمی به چپ و کمی به راست رفت. نزدیک شد. از کنار تخمه گذشت. کمی بالاپایین کرد و توی برگشت به جنس رسید. دورتادورش چرخید. رفت روی تخمه، مکث کرد. آمد پایین و ایستاد. رفت به سمت نوک آفتابگردان و همان جا را چسبید. سه برابر خودش بود. تکانش داد.
- زورشون خیلی زیاده.
کشید، کشید به طرف بقیه. خیز برداشت و دوباره و سهباره همان کار را تکرار کرد. ولش کرد و رفت سمت پهنای تخمه. از روش رد شد و باز رسید جای اولش. حالا دو انگشت فاصله داشت. نوک آفتابگردان را گرفت و کجکی نزدیکش کرد به مسیری که همه میرفتند. انگار که سوت زده باشد یکدفعه همه ریختند. دورتادورش را گرفتند و بردند توی خط. مورچهٔ اولی لابهلای بقیه گموگور شد ولی تخمه آن وسط بود و دستبهدست میشد. مثل یک تشییعجنازهٔ باشکوه شده بود که در سکوت برگزار میشود. تخمه عین تابوتی مجلل آرام، خیلی آرام و بیصدا توی جمعیت جلو و جلوتر میرفت.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۴ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۴ صفحه