کتاب امامت و سیاست
معرفی کتاب امامت و سیاست
کتاب امامت و سیاست نوشتهٔ ابن قتیبه دینوری و ترجمهٔ سید ناصر طباطبایی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است. نویسنده در این اثر تاریخ خلفاء را بر اساس دیدگاه و منابع اهل تسنن شرح داده است.
درباره کتاب امامت و سیاست
ابن قتیبه دینوری در کتاب امامت و سیاست (الامامه و السیاسه) تاریخ خلفاء بر اساس دیدگاه و منابع اهل تسنن را شرح داده است. این اصر در دو بخش نگاشته شده و نویسنده مطالب خود را با مبحث «برتری ابوبکر و عمر» آغاز کرده است. «ابن ابی مریم از اسد بن موسی» از «وکیع از یونس بن ابی اسحاق» از «شعبی از علی بن ابیطالب» نقل کرده است که گفت: من نزد رسول خدا (ص) نشسته بودم، ابوبکر و عمر نیز آمدند، پیامبر (ص) گفت: این دو سرورِ همه پیرمردان بهشتند، چه از گذشتگان و چه از آیندگان؛ مگر انبیاء و رسولان. یا علی آنان را از این سخن آگاه مکن.
«یحیی بن عبدالحمید حمامی» از «احمد بن حوّاش حنفی از ابن مبارک از عمر بن سعید» از «ابی ملیکه از ابن عباس» نقل کرده است: [پیکر] عمر را [به هنگام وفاتش] در تابوت نهاده بودند و پیش از آن که [برای تشییع جنازه] بلندش کنند، مردم او را در بر گرفته بودند، او را میخواندند و بر او درود میفرستادند. به من توجهی نمیشد، کسی از پشت سر و شانه مرا گرفت، وقتی برگشتم علی را دیدم که برای عمر آمرزش میطلبید و میگفت: یا عمر، کسی را همچون تو ندیدهام که کاری دوستداشتنیتر از کار تو انجام داده باشد، امید آن دارم که خداوند تو را [در آخرت] همنشین رفیقت [ابوبکر] قرار دهد. شنیدم رسول خدا (ص) میگفت: من همراه ابوبکر و عمر بودم. یا علی، دوست میداشتم تو نیز همراه آنان باشی.
نویسنده در این اثر روایتهای گوناگونی را آورده و بخشی از تاریخ اسلام را برای مخاطب خود توضیح داده است.
خواندن کتاب امامت و سیاست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران تاریخ اسلام پیشنهاد میکنیم.
درباره ابن قتیبه دینوری
ابومحمد عبداللّه بن مسلم ابن قتیبه دینوری یکی از مؤلفان بزرگ سنیمذهب قرن سوم هجری است. او هم متکلم و هم ادیب بود. ابن قتیبه در سال ۲۱۳ هجری قمری در کوفه متولد شد، اما از دوران کودکی و جوانی او اطلاع چندانی در دست نیست. سه شخصیت علمی که بیش از دیگران در ابن قتیبه جوان نفوذ داشتند، «اسحق بن ابراهیم بن راحَوَیه حنظلی»، متکلم سنیمذهب و از شاگردان ابن حنبل و تحت حمایت طاهریان نیشابور، «ابو حاتم سهل بن محمد سجستانی» لغوی و محدث سنی و «عباس بن فرج ریاشی»، یکی از پیشوایان تحقیقات لغوی در عراق بودهاند.
از آثار منتشردهشدهٔ او میتوان به «کتاب ادبالکاتب» کتابی لغوی برای منشیان»، «کتاب الانواء» که رسالهای است در نجوم عملی و کائناتالجو، «کتاب الاختلاف فیاللفظ والرد علی الجهمیه و المشبّه»، «کتاب معانیالشعر»، «کتاب المعارف»، «کتاب الشعر و الشعراء»، «کتاب تأویل مختلف الحدیث»، «کتاب تأویل مشکل القرآن»، و «کتاب عیونالاخبار» اشاره کرد.
بخشی از کتاب امامت و سیاست
«مردان قبیله همدان به مسجد آمدند و در حالی که شمشیرهای خود را بیرون کشیده بودند دور تا دور مسجد میگشتند. مردم بصره و کوفه یک نظر در مورد عامر بن مسعود به توافق رسیدند، و در نامهای که برای عبداللّه بن زبیر نوشتند رضایت خود را در مورد عامر بن مسعود اعلام داشتند. عبداللّه نیز عامر را به عنوان کارگزار آنان پذیرفت. مردم بصره از آنچه مردم کوفه انجام دادند آگاه شدند، آنان نیز پرچمهایی در دست گرفتند و از بصره خارج شدند و خواستار کشته شدن عبیداللّه بن زیاد بودند.
ابن ابی ذؤیب برخاست و گفت: ای مردم! چه کسی خداوند را یاری میدهد و برای قیام علیه فرزند سمیه برپا میخیزد؟ ای مردم! به سوی فضل و بخشش پروردگار خود بشتابید، بشتابید به سوی بهشتی که وسعت آن همچون آسمانها و زمین است. دعوت عبداللّه بن زبیر را که یار رسول خدا (ص) و عمهزاده وی است، بپذیرید. او پسر اسماء دختر ابوبکر صدیق است. به خدا سوگند اگر ابوبکر میدانست کسی بر روی زمین سزاوارتر از وی است، دستش را برای بیعت به سوی کسی دراز نمیکرد. به خدا سوگند شما بهتر میدانید کسی بر روی زمین سزاوارتر از عبداللّه بن زبیر نیست تا با او بیعت شود. او از دنیا گریخته و از مردم کنار گرفته است.
با این سخنان مردم بر آن شدند تا عبیداللّه بن زیاد را به قتل برسانند. وقتی که عبیداللّه وضعیت را چنین دید در پی حارث بن قیس که از قبیله اَزْدْ بود فرستاد، وقتی حارث آمد، عبیداللّه به او گفت: شما پدرم را بزرگ میداشتید، و از او محافظت میکردید، شما را سوگند میدهم، مرا یاری کنید.
حارث گفت: از آن میترسم نتوانم تو را از اینجا بیرون ببرم. زیرا تو با قبیله اَزْد بدرفتاری کردهای. عبیداللّه آماده شد در حالی که بر خود لباس زنانه پوشیده بود. وقتی که حارث به همراه عبیداللّه از قصر بیرون آمد، مردم از حارث میپرسیدند این زن کیست؟ حارث پاسخ میداد، این زن از خاندان من است که برای دیدن خانواده عبیداللّه به قصر رفته بود. من نیز اکنون آمدهام و او را با خود میبرم. حارث، عبیداللّه را نزد مسعود بن عمرو آورد که در آن وقت بزرگ قبیله ازد بود و گفت: یا ابوقیس این عبیداللّه است او را نزد تو آوردهام. عبیداللّه چهل روز در خانه مسعود بن عمرو سپری کرد.
عباد بن حصین برای دیدن عبیداللّه نزد مسعود بن عمرو آمد، مسعود گفت: به خدای کعبه سوگند، ما از خداییم و به سوی خدا میرویم.
عبیداللّه از خانه مسعود بن عمرو بیرون آمد، در راه به اعرابی برخورد کرد، آن اعرابی الاغی داشت. عبیداللّه تصمیم گرفت الاغ را بخرد، اعرابی قیمت آن را چهارصد درهم اعلام کرد. مسعود به اعرابی گفت: ما این مقدار نداریم ولی این غیرعرب (مسعود با دست اشاره به عبیداللّه کرد) نزد شما به عنوان امانت باشد. اعرابی قبول کرد وقتی که عبیداللّه و مسعود خواستند سوار الاغ شوند، اعرابی گفت: به خدا سوگند شما از حاکمان بر عراق هستید.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۴۱۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۴۱۲ صفحه