
کتاب برج تاریک ۷
معرفی کتاب برج تاریک ۷
کتاب الکترونیکی برج تاریک ۷ نوشتۀ استیون کینگ با ترجمۀ سهیلا الهدوستی در انتشارات افراز چاپ شده است. این کتاب جلد هفتم و پایانی از مجموعۀ برج تاریک است. داستان ادامهدهندۀ ماجراهای رولند دشاین، تفنگدار آخرین بازمانده از سرزمین گلید است که بههمراه همراهانش برای رسیدن به برج تاریک، هستهٔ تمام جهانها، تلاش میکند. برج تاریک ۷ در اصل با عنوان The Dark Tower در سال ۲۰۰۴ منتشر شده و بخش نهایی مجموعهای است که کینگ آن را مهمترین اثر زندگی حرفهای خود میداند.
درباره کتاب برج تاریک ۷
داستان این جلد با ادامهٔ ماجراهای جلد ششم آغاز میشود؛ جایی که رولند، اِدی، سوزانا، جِیک و دیگر اعضای گروه "کا-تت" با چالشهای پیچیدهای روبهرو میشوند. دشمنان آنها از جمله کریمسون کینگ و مخلوقات اهریمنی دیگر، در تلاشاند تا از رسیدن آنان به برج جلوگیری کنند. در این کتاب، درونمایههایی چون سرنوشت، زمان، رستگاری، قربانیدادن و مفهوم انتخاب، برجستهتر از همیشه مطرح میشوند. رولند باید در میانهٔ نبردها، فداکاریها و خیانتها، هم وفاداری خود به هدف نهایی را حفظ کند و هم با فقدانهایی که مسیرش را شکل میدهند، کنار بیاید. از سوی دیگر، خواننده با ماجراهایی در نیویورک، دنیای برفی امپاتیکا و درون قصر کریمسون کینگ مواجه میشود. داستان با روندی پرتنش پیش میرود و به لحظهای میرسد که سرنوشت برج و همه جهانها به تصمیمات رولند وابسته میشود. ساختار کتاب به ۴ بخش اصلی و یک کودای پایانی تقسیم شده است. هر بخش شامل چندین فصل است که هم ماجراهای بیرونی را روایت میکند و هم کشمکشهای درونی شخصیتها را بررسی میکند. در پایان داستان، نویسنده با انتخابی ساختارشکنانه، پایانی تأملبرانگیز برای سرگذشت رولند ارائه میدهد. استیون کینگ نویسندهٔ آمریکایی است که آثارش در ژانرهای وحشت، فانتزی، علمیتخیلی و درام شهرت جهانی دارند. او نویسندۀ بیش از ۶۰ رمان و ۲۰۰ داستان کوتاه است.
کتاب برج تاریک ۷ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات فانتزی پیچیده، داستانهای آخرالزمانی، و خوانندگان جدی آثار استیون کینگ، مخاطبان اصلی این کتاب هستند.
درباره استیون کینگ
استیوِن اِدْوین کینْگ (استیفن کینگ) در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورتلند در آمریکا متولد شد. روزی پدر استیفن بهبهانهٔ خرید سیگار، خانه را برای همیشه ترک کرد. مادر، استیفن و برادرخواندهاش «دیوید» را بهتنهایی و با مشقت بسیار بزرگ کرد. استیون در سال ۱۹۵۹ پس از نوشتن مقالهای برای یک روزنامهٔ محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او درمورد برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت. رفتهرفته داستانهای کوتاه آغازین خود را به ۳۰ سِنت به آدمهای محلی فروخت؛ بعضی از داستانها را نیز به همشاگردیهای مدرسه میفروخت که معلمها پس از آگاهی از جریان مانعش شدند. بیشتر آثار ابتدایی این نویسنده، علمی - تخیلی بودند. پس از خواندن مجلات ترسناکِ خالهاش، در سال ۱۹۵۹ به ژانر وحشت علاقهمند شد. او از نویسندگانی همچون هاوارد فیلیپس لاوْکرَفْت، رابِرتْ بلاچ وجک فینی الهام گرفت و سپس داستان ترسناک I Was a teenage GraveRobber را نوشت.
استیفن در سال ۱۹۶۷ که توانست داستان «کف شیشهای» را چاپ کند، مسیر زندگیاش تغییر کرد و از سال دوم دانشگاه شروع به نوشتن مقالات هفتگی برای روزنامهٔ دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی - دانشجویی نیز شرکت میکرد. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود؛ ابتدا با این عقیدهٔ محافظهکارانه که جنگ با ویتنام برخلاف قانون اساسی است و سپس در مقام یکی از حامیان فعال جنبش ضدجنگ در دانشگاه اورونو. او در سال ۱۹۷۰ در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت. پس از ازدواج، وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست بهدلیل فشار خون، قدرت بینایی ضعیف، کف پای صاف و قدرت شنوایی ضعیف، کار متناسب با رشتهاش پیدا کند. او کارگر یک کارخانهٔ تولید مواد شوینده شد.
کینگ اولین داستان کوتاهش را پس از فراغت از تحصیل نوشت و پس از ازدواج هم تعداد بسیاری از این داستانها را فروخت. در سال ۱۹۷۳ بالأخره یکی از داستانهای بلند استیون با عنوان «کری» فروش خوبی داشت و او بالأخره دست از کارهای جانبی کشید و نویسندهای تماموقت شد. موضوعاتی از قبیل ترسهای شبانگاهی، ارواح شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی بیشتر داستانهای استیفن کینگ را تشکیل میدهد؛ در حقیقت او به نویسندهٔ داستانهای ترسناک مشهور است. بر اساس بسیاری از داستانهای استفن کینگ فیلم ساخته شده است؛ داستانهای مشهوری مانند «مسیر سبز»، «جآنی»، «درخشش»، «منطقهٔ مرده»، «رهایی از شاوشنگ» و «کری و کریستین».
بخشی از برج تاریک ۷
«معلمان دبیرستان که با گروه زیادی دانشآموز در همایشها و گردهماییها مواجه هستند و سروکار دارند، حتماً به شما میگویند که نوجوانان، حتی وقتی تازه دوش گرفتهاند و تروتمیز کردهاند، بدنشان هورمونهایی ترشح میکند که همیشه بوی بد میدهند. همهٔ مردم عادی هم تحت فشار و استرس، چنین بویی از خود ساتع میکنند، و جیک هم در آن لحظه که حواس او بهشدت قوی کار میکردند، این بوی بد را در این مکان خوب حس میکرد وقتی از کنار پیشخوان گذشته بودند کمکم به این بو عادت کرده بود، و برایش عادی شده بود، ولی وقتی که انسان پرندهنما از انتهای سالن فریاد زد، جیک دوباره این بو را خیلی قویتر از قبل حس کرد رایحهای بسیار قوی که احساسات و خلقوخوی او را بهشدت تحریک کرد بله، او دید که آن پرنده دستمال را از روی میز برداشت؛ بله، سلاح زیر آن را هم دید؛ بله، فهمید که کالاهان که روی میز ایستاده، بهراحتی هدف شلیک او خواهد شد، جیک دست راستش را حرکت داد و قصد کرد اولین بشقاب از نوزده بشقاب اوریزا را بردارد و پرت کند و سر آن پرنده انساننما را از تنش جدا کند، که کالاهان لاکپشت را بالا آورد.
جیک دل دلش گفت: «نه، اثر نمیکنه، اینجا اثر نمیکنه اما حتی قبل از اینکه این فکر در ذهنش تمام و کمال شکل بگیرد، متوجه شد که لاکپشت دارد اثر میکند، این را از بوی آنها متوجه شد.» خشونت و پرخاشگری که در آن رایحهٔ تند بود از بین رفت و آن چند نفری هم که داشتند از سر میزهای خود بلند میشدند-مردان پست که روی پیشانی آنها سوراخی خونی بود و خونآشامهایی که هالهٔ نور آبی دور خود داشتند-دوباره سر جایشان نشستند، خیلی هم محکم، انگار که دیگر ماهیچههایشان تحت فرمان و کنترل آنها نبود.»
حجم
۷۳۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه
حجم
۷۳۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸۰ صفحه