دانلود و خرید کتاب زن زیادی جلال آل احمد
تصویر جلد کتاب زن زیادی

کتاب زن زیادی

نویسنده:جلال آل احمد
انتشارات:نشر ارس
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب زن زیادی

کتاب زن زیادی نوشتهٔ جلال آل احمد است. نشر ارس این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب زن زیادی

کتاب زن زیادی برابر است با یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی که نویسندهٔ سرشناس ایرانیْ آن را در سال ۱۳۳۱ منتشر کرده است. این مجموعه‌داستان ۹ اثر کوتاه را در بر گرفته است. جلال آل احمد در این داستان‌ها به نقش کم‌ارزش زن در سال‌های ابتدایی قرن سیزده پرداخته و صدای زنان در اجتماع نابرابر و مردسالار ایران را به گوش جامعه رسانده است؛ نابرابری‌های­ی که زن را حتی از حقوق اولیه‌­‌اش محروم کرده و آن را در سلطه­ٔ فرهنگ و جامعهٔ مردسالار قرار داده است. داستان‌های این مجموعه عبارتند از «سمنوپزان»، «خانم نزهت‌الدوله»، «دفترچهٔ بیمه»، «عکاس با معرفت»،‌ «خدادادخان»، « دزدزده»، «جاپا»، «مسلول» و «زن زیادی».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

شنیدن کتاب زن زیادی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جلال آل احمد

سید جلال‌الدین سادات آل‌احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی و روحانی در محلهٔ سید نصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. او نویسنده، روشنفکر سوسیالیست، منتقد ادبی و مترجم ایرانی، پسرعموی سید محمود طالقانی و همسر سیمین دانشور بود. در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. دانش‌آموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای عالی تهران بود. تحصیل را تا دورهٔ دکترای ادبیات فارسی ادامه داد، اما سرانجام از ادامهٔ آن صرف‌نظر کرد. در جوانی (با حفظ گرایش‌های مذهبی)، به‌نوعی به روحانیت پشت کرد و نیز به جریان توده پیوست. تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت و افزون بر نگارش داستان، به نوشتن مقالات اجتماعی، پژوهش‌های مردم‌شناسی، سفرنامه‌ها و ترجمه‌های متعدد می‌پرداخت. می‌توان مهم‌ترین ویژگی ادبی آل‌احمد را نثر او دانست؛ نثری فشرده، موجز و درعین‌حال عصبی و پرخاشگر که نمونه‌های خوب آن را در سفرنامه‌های «خسی در میقات» یا ناداستان «سنگی بر گوری» می‌توان دید و خواند.

نخستین مجموعهٔ داستان او «دیدوبازدید» نام داشت. در سال ۱۳۲۶ دومین کتابش، «از رنجی که می‌بریم» را هم‌زمان با کناره‌گیری از حزب توده چاپ کرد؛ کتابی که بیانگر داستان‌های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به‌عنوان ضربه‌ای سنگینی بر پیکر آزادی‌خواهان، آل‌احمد نیز افسرده شد. در این سال‌ها، کتابی را تحت‌عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ رساند. کتاب‌های «اورازان»، «تات‌نشین‌های بلوک زهرا» و «مدیر مدرسه» در همین دوران نوشته شدند. جلال آل‌احمد را ادامه‌دهندهٔ راهی می‌دانند که پیش از او، محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در ساده‌نویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاوراتْ آغاز کرده بودند؛ استفاده از زبان محاوره‌ای به‌وسیلهٔ جلال به اوج رسید و گسترش یافت.

برخی از داستان‌ها و ناداستان‌های آل احمد: پنج داستان (۱۳۵۰)، نفرین زمین (۱۳۴۶)، سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰)، نون والقلم (۱۳۴۰)، مدیر مدرسه (۱۳۳۷)، سرگذشت کندوها (۱۳۳۷)، زن زیادی (۱۳۳۱)، سه تار (۱۳۲۷)، از رنجی که می‌بریم (۱۳۲۶)، دید و بازدید (۱۳۲۴) و...

مقاله‌ها: «گزارش‌ها» (۱۳۲۵)، «حزب توده سر دو راه» (۱۳۲۶)، «هفت مقاله» (۱۳۳۲)، «غرب زدگی» (۱۳۴۱)، «کارنامه سه ساله» (۱۳۴۱)، «ارزیابی شتاب‌زده» (۱۳۴۳)، «یک چاه و دو چاله» (۱۳۵۶)، «در خدمت و خیانت روشنفکران» (۱۳۵۶)، «اسرائیل، عامل امپریالیسم» و...

مشاهدات و سفرنامه‌ها: اورازان (۱۳۳۳)، تات‌نشین‌های بلوک زهرا (۱۳۳۷)، جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)، خسی در میقات (۱۳۴۵)، سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)، سفر روس (۱۳۶۹) و...

ترجمه‌ها: تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱ - با همکاری منوچهر هزارخانی)، چهل طوطی، قصه‌های کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)، عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)، مائده‌های زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)، کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵)، بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)، دست‌های آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)، سوءتفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)، بیگانه اثر آلبر کامو (با خبره‌زاده، ۱۳۲۸)، قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی (۱۳۲۷)، محمد و آخرالزمان اثر پل کازانوا (۱۳۲۵) و... .

از میان خدمات دیگرِ این نویسنده و متفکر به ادبیات فارسی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: معرفی آلبر کامو به جامعهٔ ادبی، معرفی بیشتر شعر نو نیمایی و کمک به گسترش آن، حمایت از شاعرانی چون احمد شاملو و نصرت رحمانی، ایجاد جهشی بی‌سابقه در نثر فارسی با نثر خودش، ایجاد تشکل‌های ادبی و صنفی (از جمله کانون نویسندگان ایران و انتشار مقالات گوناگون).

جلال آل احمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ درگذشت.

بخشی از کتاب زن زیادی

«هنوز یک‌ساعت‌ونیم وقت بود تا بوق نکرهٔ سلطنت‌آباد، که مثل صدای گاو شروع می‌کند و کم‌کم ته می‌کشد، و درست پنج دقیقه بیدارباش دراز و ناراحت‌کننده‌اش همهٔ فضای رستم‌آباد و درروس و لویزان و چیذر را پر می‌کند و تا نیاوران و تجریش هم می‌رود، به صدا درآید و من که در آن صبحگاه خنک و آسایش‌بخش، ترجیح می‌دادم در خواب باشم تا در بیداری، اول ناراحت شدم که چرا بیدارم کرده‌اند. ولی وقتی دریافتم که داستان دزد و دزدی است، مثل اینکه گذاشته باشند بخوابم، از نو آسوده شدم و باز لحاف را تا روی سینه‌ام بالا کشیدم و به آسمان چشم دوختم و بعد، از چهارگوش دریچهٔ اتاق که بازش می‌گذاشتم به درون فضای اتاقم که هنوز تاریک بود و لابد بویی از دزدها را و انعکاسی از صدای نرم پای آن‌ها را در خود داشت چشم دوختم. خوب حس می‌کردم که اگر برای خوردن صبحانه صدایم کرده بودند عصبانی می‌شدم، ناراحت می‌شدم. ولی آن‌وقت نه ناراحت بودم و نه عصبانی. به‌خصوص اگر صدای آن بوق نکره بلند شده بود و مرا مثل هر روز ساعت پنج‌ونیم از خواب پرانده بود حتماً خیلی بیشتر عصبانی می‌شدم. اصلاً من نمی‌توانم به بعضی چیزها عادت کنم. در خانه‌های متعددی که زندگی کرده‌ام، اگر در اول کار به صداهای دم صبح، به عوعوی دیروقت سگ‌های شبگرد،‌ به صدای اولین اتوبوس‌ها که آدم‌های سحرخیز را به کارشان می‌رسانند، به صدای زنگ دوچرخهٔ شیرفروش محل یا به صدای دیگر از خواب می‌پریده‌ام، کم‌کم عادت کرده‌ام و یکی دو هفته که از اقامتم در آن محل گذشته است همهٔ آن صداها،‌ حتی زننده‌ترینشان نیز،‌ برایم عادی شده بوده است، و مثل صدای نفسم یا مثل تیک‌تاک ساعتم که هیچ‌وقت از دستم بازش نمی‌کنم، برایم آشنا و خودمانی شده بوده است. ولی به این صدای دیگر، به این بوق نکره و دراز که درست مثل صدای گاو زننده و بی‌قواره است، به این همهمهٔ ملایم و سنگین قورخانه که به‌خصوص شب‌ها زننده و سرشارتر است، از وقتی به رستم‌آباد آمده‌ام تاکنون نتوانسته‌ام عادت کنم.

اصلاً صداها باهم خیلی فرق دارند. گریهٔ بچهٔ همسایه هم ممکن است آدم را از خواب بپراند. ولی این یکی چیز دیگری است. صداها هم انسانی و غیرانسانی دارند و من که توی تختم دراز کشیده بودم، تازه داشتم جزئیات کار دزد را در نظر می‌آوردم که آیا چراغ‌دستی داشته است یا نه؟ تنها بوده است یا دسته‌ای بوده‌اند؟ چطور از صدای آمد و رفتنشان، من که پای پنجرهٔ اتاقم توی حیاط خوابیده بودم، بیدار نشده بودم؟... و اینجا که رسیدم زود به فکر افتادم، که دیشب مست به رختخواب رفته بودم و همان دم بود که حس کردم دهانم خشک است و تشنه هستم.

رفیق هم‌خانه‌ام با زنش و مادرش اصرار داشتند که زودتر بلند شوم و من که انگار هنوز در خواب بودم عاقبت از جا برخاستم. در اول کار، حتی وقتی لباس می‌پوشیدم، هنوز نمی‌فهمیدم چه خبر شده است. مثل این بود که نیمه‌شب است و من از تشنگی بیدار شده‌ام تا آب بخورم. ولی وقتی در کوچه را باز کردم و نردبان دزد را دیدم که هنوز پای پنجره ایستاده و به‌خصوص وقتی چشمم به کتاب‌ها و کاغذهایم افتاد که توی کیف‌دستی‌ام بود و حالا همان پای نردبان پراکنده ریخته بود، فهمیدم که دزد آمده. یعنی نه اینکه تا آن‌وقت نفهمیده بودم، بلکه دیگر حتم کردم و تازه آن‌وقت بود که به اتاقم برگشتم که ببینم چه چیزها را برده است.

دزد از پنجرهٔ مطبخ تو آمده بود و اتاق مرا که کسی تویش نمی‌خوابید، برچیده بود و در کوچه را باز کرده بود و رفته بود. دلم فقط برای پارچهٔ روی رادیو سوخت که لابد رادیو را هم توی همان پیچیده بود و توی چمدان گذاشته بود که جای زیادی داشت و همهٔ چیزهای دیگر را هم می‌توانست همان تو جا بدهد و بعد دلم برای کیف‌دستی‌ام سوخت که هم چمدان حمامم بود و هم جای کتاب‌ها و کاغذهایم و هم کیف خرید بازارم و هم همه چیز دیگر. هنوز یک‌جفت کفش مانده بود که به پا کشیدم و به‌طرف کلانتری رستم‌آباد راه افتادم.

هوا هنوز تاریک بود و جلوی روی من یک نفر دیگر بود که به رستم‌آباد می‌رفت و من یک‌ب»

معرفی نویسنده
عکس جلال آل احمد
جلال آل احمد
ایرانی | تولد ۱۳۰۲ - درگذشت ۱۳۴۸

جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، نویسنده و مترجم، در سال ۱۳۰۲ پس از هفت دختر در تهران متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان