دانلود و خرید کتاب از شیم بهار تا دربار ماندانا مومنی
تصویر جلد کتاب از شیم بهار تا دربار

کتاب از شیم بهار تا دربار

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب از شیم بهار تا دربار

کتاب از شیم بهار تا دربار نوشتهٔ ماندانا مومنی است و انتشارات کنکاش آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب از شیم بهار تا دربار

کتاب از شیم بهار تا دربار روایتگر داستان مردم ایران در برهه‌ای از تاریخ است که درگیر مشکلات و رنج فراوان می‌شوند؛ اما درنهایت می‌آموزند چطور در صلح و برادری با هم زندگی کنند تا از پس آن مشکل بزرگ برآیند و پیروز شوند. در این میان، شخصیت‌های کتاب درگیر رخدادهایی چون عشق، مرگ، حسرت و... می‌شوند و تمام این اتفاقات باعث می‌شود قوی‌تر از قبل خود شوند.

خواندن کتاب از شیم بهار تا دربار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب از شیم بهار تا دربار

«صدای ساز و دهل عروسی محله پایینی‌ها سکوت همیشگی ده را شکسته بود لحظه به لحظه صدای ساز و دهل بیشتر و بیشتر می‌شد و بالاخره از پس کوچه‌های پایینی چند زن با لباسهای ملیله دوزی شده پر زرق وبرق و میناهای پر از نگین و دامن‌های پرچین ظاهر شده با خوشحالی کل می‌کشیدند و مردم هم با دست زدن با آنها همراهی می‌کردند و عروس و داماد سوار بر دو اسب سفید کتل کرده جلو می‌آمدند وتوسط گروه مردانی که با لباسهای محلی و سنتی بختیاری بطور مداوم روی سر عروس و داماد گل و نقل و سکه می‌پاشیدند همراهی می‌شدند.

رنگها نورها همه و همه مانندیک رنگین کمانی جادویی در دل بیابان بودند نوازندگان سازو دهل هم با شدت و حدت هر چه تمامتر درون سازهایشان می‌دمیدند و بر دهل‌ها می‌کوبیدند. خلاصه شور و هیجان این عروسی ایلییاتی همه کوه و دشت را تسخیر کرده بود.

انقدر تیر هوایی شلیک شده بودکه تقریبا همه جای روستا بوی باروت میآمد دور دست تر روی تپه‌های مشرف به روستا آستاره و ستار سوار بر اسبهای راهوار سیاهشان تاخت می‌کردند وقتی به سر تپه ای که مشرف به روستایشان بودرسیدند انچنان سرعت گرفتندکه گویی بطرف خانه‌ها و محل جشن پرواز می‌کنند.

آستاره در حالیکه چارقد رنگ و وارنگش را باد به رقص در آورده بود فریاد زد حالا ببینم در سوار کاری کدام برنده میشویم و زودتر به عروسی می‌رسیم؟ از همین حالا می‌گویم اسب من شبق برنده است و توسن تو طبق همیشه عقب می‌افتد هی بیچاره بازنده عجله کن جا نمانی صدای سم اسبهایشان موسیقی خوشحالی آنها بود هرازگاهی می‌ایستادند و به صدای جشن گوش فرا می‌دادند حرفی بینشان رد و بدل میشد یکصد اواز ته دل بلند بلند می‌خندیدند و دوباره به اسب‌ها هی می‌کردند و جلو می‌آمدند حالا دیگر سر تپه‌های کوچکتر رسیده بودند و قلعه کاملا دیده می‌شد.

سرانجام کاروان عروس و دامادهم به سر بالایی کوچه رسیدندجمعیت آنقدر فشفشه و ترقه هوا کرده بودند که گویی این محل شهاب باران شده بود و صدای شلیک تیرهای شادی لحظه ای قطع نمی‌شد بالاخره آستاره و ستار هم از راه رسیده و در این هیجان و جشن و شلیک گلوله‌های پر نور در هوا شرکت کردند.»

کاربر 8471194
۱۴۰۲/۱۲/۱۳

عالی بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۰۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۲۳ صفحه

حجم

۴۰۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۲۳ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان