دانلود و خرید کتاب به وقت عشق و مرگ اریش ماریا رمارک ترجمه علی مجتهدزاده
تصویر جلد کتاب به وقت عشق و مرگ

کتاب به وقت عشق و مرگ

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب به وقت عشق و مرگ

کتاب به وقت عشق و مرگ نوشتهٔ اریش ماریا رمارک و ترجمهٔ علی مجتهدزاده است. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی رمانی خارجی که داستان آن به جنگ پرداخته است.

درباره کتاب به وقت عشق و مرگ

کتاب به وقت عشق و مرگ دربردارندهٔ رمانی خارجی نوشتهٔ اریش ماریا رمارک است. نویسنده این اثر را به ترسیم کردن تصویری از مرگ و مردگان آغاز کرده است. او در این اثر تصویری سیاه از روزهای جنگ را به خواننده نشان داده است. در این تصویر انسان‌های بسیاری در جست‌وجوی گمشدهٔ خود هستند و در این میان اجساد بسیاری را پیدا می‌کنند. شخصیت اصلی این رمان خارجی «ارنست» نام دارد. او بعداز دو سال خدمت در ارتش روسیه، این امکان را پیدا کرده که سه هفته به مرخصی برود، اما از آن جایی که او تجربهٔ لغو شدن مرخصی‌اش را در دفعات قبل داشته تصمیم می‌گیرد که والدین خود را از این اتفاق مطلع نکند تا آن‌ها امید واهی نداده باشند. زمانی که او به زادگاهش بازمی‌گردد با صحنه‌هایی روبه‌رو می‌شود که برایش باورنکردنی هستند. چه بر سر خانه و خانوادهٔ او آمده؟ بخوانید تا بدانید. اریش ماریا رمارک این رمان را ۲۷ فصل نگاشته است.

خواندن کتاب به وقت عشق و مرگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اریش ماریا رمارک

اریش ماریا رمارک در ۲۲ ژوئن ۱۸۹۸ در آلمان به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور آلمانی بود. عمدهٔ شهرت اریش ماریا رمارک، به‌خاطر نوشتن رمان ضدّجنگ «در جبهه غرب خبری نیست»، است. این اثر باعث شد که رژیم نازی کتاب او را توقیف کند و تابعیتش هم لغو شد. رمارک خود تنها شش هفته در خط مقدم جبهه در جنگ جهانی اول حضور داشت، اما این مدت زمان کافی بود که پس از جنگ دیگر نتواند به زندگی معمولی بازگردد و از افسردگی، دلهره و ترس رنج ببرد. رمارک در ۲۵ سپتامبر ۱۹۷۰ در ۷۲سالگی و در سوئیس چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب به وقت عشق و مرگ

«گریبر پول نسترن‌ها را داد و باز راه افتاد. کمی که رفت فهمید هیچ حس خوبی از در دست داشتن این گل‌ها ندارد. همه با تعجب نگاهش می‌کردند. اول آن‌ها را سرزیر رو به زمین گرفت و بعد آورد بالا و زیر بغل جایشان داد و تازه چشم‌اش به روزنامه‌ای افتاد که دسته‌گل را لای آن پیچیده بودند. زیر گل‌های زرد تصویر مردی چاپ شده بود که با دهان گشاده پیش میز سخنرانی فریاد می‌زد. تصویر رئیس دادگستری بود و با آن خبر اعدام چهار نفر به جرمِ شک آوردن به مسئلهٔ پیروزی حتمی آلمان در جنگ. گردن همه را به تبر زده بودند. سال‌ها بود در آلمان از گیوتین استفاده نمی‌کردند. انگار به اندازهٔ کافی وحشتناک نبود. برگه را کند و مچاله کرد و انداخت دور.

آن منشیِ آب‌مرواریدی درست نشانی داده و دفتر ثبت همان‌جا توی ورزشگاه دبیرستان بود. مسئول ثبت هم روبروی چند رشته طناب آویزان از سقف نشسته بود که به یکی تصویر هیتلر را زده بودند و به دیگری صلیب شکسته و عقاب آلمان را.

باید منتظر می‌شدند. سربازی میانسال جلوی آن‌ها بود و زنی همراهش که گل‌سینهٔ طلایی به برگردان یقهٔ لباس‌اش زده و مرد حسابی کیفور ولی زن خیلی خونسرد به نظر می‌رسید. به الیزابت هم لبخندی ملیح زد که دنیایی معنی داشت. از آن لبخندها که توطئه‌گران خاموش به هم می‌زنند.

مسئول ثبت گفت: «شاهدهاتون کی‌ها هستند؟»

سرباز میانسال یخ کرد. شاهدی همراه نیاورده بود. سرانجام دهان باز کرد و گفت: «من خیال می‌کردم واسه ازدواج جنگی دیگه شاهد نمی‌خواد.»

«نخیر قربان. یعنی می‌گید من الکی اینجا نشستم؟ قانون قانونه!»

سرباز برگشت به گریبر و گفت: «ببخشید، می‌شه یه لطفی بکنی، رفیق؟ شما و سرکار خانم. که برای ما یه امضا بکنید؟»

«چرا که نه. اون‌وقت شما هم واسه ما امضا می‌کنید. من هم خیال نمی‌کردم شاهد بخواد.»

به مسئول ثبت برخورده بود و این ترفند را توهینی به شخص خودش گرفته و بلند گفت: «همهٔ آحاد ملت باید به وظایف‌شون آگاه باشند. می‌شه شما بری جنگ و اسلحه نبری؟»

سرباز میانسال نگاهش کرد که: «اون کلاً فرق می‌کنه. شاهد که تفنگ نیست همیشه جیب‌مون باشه.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۱۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۴۱۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۲۳۲,۵۰۰
۶۹,۷۵۰
۷۰%
تومان