کتاب اتاقی با یک چشم انداز
معرفی کتاب اتاقی با یک چشم انداز
کتاب اتاقی با یک چشم انداز نوشتهٔ ادوارد مورگان فورستر و ترجمهٔ سهیل سمی است. نشر برج این رمان خارجی را منتشر کرده است. این اثر از مجموعۀ «ادبیات کلاسیک» است.
درباره کتاب اتاقی با یک چشم انداز
کتاب اتاقی با یک چشم انداز رمانی خارجی نوشتهٔ ادوارد مورگان فورستر است. برخی ادوارد مورگان فورستر را متخصص بازنمایی ریاکاری طبقاتی جامعهٔ بریتانیا در ادبیات مینامند. فورستر در این کتاب سفر تفریحی دو زن جوان بریتانیایی به فلورانس را روایت کرده است. او با لحنی طنز این داستان را نگاشته است. نویسنده در این رمان را در دو بخش و ۲۰ فصل نگاشته است. عنوان فصلهای کتاب حاضر عبارت است از «برتولینی»، «در سانتا کروچه، بدون بِدِ کِر»، «موسیقی، بنفشهها و حرف «م»»، «چهارمین فصل»، «احتمالات یک گردش خوشایند»، «عالیجناب آرتور بیبی، عالیجناب کاتبرت ایگر، آقای امرسن، آقای جورج امرسن، دوشیزه الینور لَویش، دوشیزه شارلت بارتلت و دوشیزه لوسی هانیچرچ با کالسکه به دیدن منظرهای میروند؛ کالسکهرانهای آنها ایتالیاییاند.»، «بازمیگردند»، «قرون وسطایی»، «لوسی همچون اثری هنری»، «سسیل در کسوت بذلهگو»، «در آپارتمان مجهز خانم وایز»، «فصل دوازدهم»، «مسئلهٔ آبگرمکن دوشیزه بارتلتکه چه مایهٔ دردسری شد»، «لوسی چطور شجاعانه با وضعیتعینیاش مواجه شد»، «مصیبتِ درون»، «دروغگفتن به جورج»، «دروغگفتن به سسیل»، «دروغگفتن به آقای بیبی، خانم هانیچرچ، فردی و خدمتکارها»، «دروغگفتن به آقای امرسن» و «پایان قرون وسطا».
خواندن کتاب اتاقی با یک چشم انداز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی کلاسیک انگلیس و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اتاقی با یک چشم انداز
«لوسی تماشایش کرد که آهسته و بیصدا از پلهها رفت و همزمان سایهٔ نرده چون بال پرندهها بر چهرهٔ لوسی کشیده شد. سسیل در پاگرد با اغماض و انکار نفس، قرص و استوار، ایستاد و با شکوهی دریادماندنی به لوسی نگاه کرد. سسیل بهرغم بافرهنگبودنش، در دل زاهد بود و در عشقش آنچه بیش از هر چیز به شخصیتش نزدیک بود، همین دستشستن از عشق بود.
لوسی هرگز نمیتوانست ازدواج کند. میان تلاطم روحش، این باور قرص مانده بود. سسیل به او باور داشت. لوسی هم میبایست روزی خودش را باور میکرد. باید یکی از آن زنانی میشد که خودش آنقدر صریح و آشکار تحسینشان کرده بود، زنانی که به آزادی اهمیت میدهند نه به مردها. باید فراموش میکرد که جورج عاشقش بود، که جورج از دریچهٔ ذهن او فکر کرده و این رهایی شرافتمندانه را برایش به کف آورده بود، که جورج به، چه بود؟، دل تاریکی رفته بود.
چراغ را خاموش کرد.
فکرکردن، یا حتی در این باب، احساسکردن فایدهای نداشت. از تلاش برای درککردن خود دست برداشت و به خیل عظیم سپاهِ شبزدگان پیوست؛ کسانی که نه از دل و نه از مغزشان پیروی نمیکنند و صرفاً با شعار بهسمت تقدیرشان میروند. سپاهی آکنده از مردمان پرهیزکار و خوشایند که همگی در برابر تنها دشمنی که مهم است تسلیم شدهاند... دشمنِ درون. همگی در پیشگاه عشق و حقیقت مرتکب گناه شدهاند و تلاششان در جستوجوی فضیلت عبث خواهد بود. با گذشت سالیان، همگی نکوهش میشوند. در تعارفات و پرهیزکاریشان شکاف خواهد افتاد؛ خردشان به بدبینی بدل خواهد شد و انکار نفسشان به دورویی. هر جا که بروند، ناراحتی را احساس و ایجاد خواهند کرد. آنها در محضر اروس و پالاس آتنا مرتکب گناه شدهاند و این خدایان متحد، بدون مداخلهٔ آسمانی و صرفاً از طریق روند معمول طبیعت، از آنها انتقام خواهند ستاند.
لوسی هنگامی که به جورج وانمود کرد عاشقش نیست و به سسیل وانمود کرد عاشق هیچکس دیگر نیست، به این سپاه ملحق شد. شب با آغوش باز او را پذیرفت، درست همانطور که سیسال پیش دوشیزه بارتلت را پذیرفته بود.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه