دانلود و خرید کتاب ناپیدا سو آ به ترجمه رضا جهان آبادی
تصویر جلد کتاب ناپیدا

کتاب ناپیدا

نویسنده:سو آ به
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب ناپیدا

کتاب ناپیدا نوشتهٔ سو آ به و ترجمهٔ رضا جهان آبادی است. نشر نیماژ این رمان معاصر از کرهٔ جنوبی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب ناپیدا

کتاب ناپیدا حاوی یک رمان معاصر از کرهٔ جنوبی است که راوی آن به‌دنبال معنا و پیوند در تجربیاتی است که به‌سختی درکشان می‌کند. این زن نمی‌تواند به‌‌خوبی درک کند چه چیزی دیگران را وا می‌دارد زندگی را آنقدر جدی بگیرند و روی کوچک‌ترین نکات و مسائل تمرکز کنند؛ چراکه وجود خودش مجموعه‌ای از مفاهیم زودگذر است؛ از ارتباطی تنانه و بی‌هیجان گرفته تا مشاغلی ماشینی و سرد و خانواده‌ای متلاشی که امید هر حمایتی را در نطفه خفه می‌کند. روزی این راوی تصمیم می‌گیرد ارتباط کمتری با واقعیت بگیرد و بیشتر به تخیل روی بیاورد. چه خواهد شد؟ بخوانید تا بدانید. سو آ به، نویسندهٔ این رمان اهل کرهٔ جنوبی است و به‌عنوان یکی از متهورترین نویسندگان نامتعارف شناخته می‌شود که به نهاد ادبی کره کمک شایانی کرده است.

خواندن کتاب ناپیدا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کرهٔ جنوبی و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره سو آ به

سو آ به در سال ۱۹۶۵ میلادی در سئول به دنیا آمد. او دانش‌آموختهٔ رشتهٔ شیمی از دانشگاه زنان ایوها است. در ۲۸سالگی حرفهٔ نویسندگی را پیش گرفت. نخستین تجربهٔ نویسندگی‌اش داستانی کوتاه بود و در حالی در مجلهٔ ادبی به چاپ رسید که پیش از آن با نویسندگی خلاق و کلاس‌های ادبیات بیگانه بود. سو آ به در سال ۲۰۰۱ میلادی به آلمان مهاجرت کرد و تا سال ۲۰۰۸ به‌قصد فراگیری زبان آلمانی از نویسندگی فاصله گرفت؛ پس از آن نیز به ترجمهٔ آثار ادبی آلمانی به زبان مادری‌اش روی آورد و به یکی از تحسین‌شده‌ترین و خلاق‌ترین نویسندگان کره‌ای بدل شد. رمان «ناپیدا» اثر اوست.

بخشی از کتاب ناپیدا

«پس‌ازآنکه برادرم رفت، چیزی حدود یکسال پس‌از رفتنش، دیگر برایمان ممکن نبود که در همان خانهٔ پلاک ۱۶ ساکن باشیم. آن‌گونه که دفتر شهرداری منطقه‌مان توضیح می‌داد، ساخت‌وساز ساختمان‌های اطرافمان،‌ زمین آن نواحی را سست کرده بود و ساختمان‌هایی که نوسازی نشده بودند در معرض خطر ریزش و تخریب قرار داشتند. هیچ‌کدام از خانه‌های قبلی‌مان، نه پلاک ۲۵، نه پلاک ۳۳۷، نه پلاک ۱۱۱۵، دیگر خانهٔ ما نبود. برادرم را گم کردیم؛ نه نامه می‌فرستاد و نه پول. نمی‌گذارم به حساب خیانت او. آن روزی که برادرم دست خیس عرق مرا می‌فشرد، طوری که انگار هرگز رهایم نخواهد کرد، قولی بابت پول یا نامه نداد. بلکه از اوقاتی حرف می‌زد که با پول و نامه‌هایش سپری می‌شوند. درکش می‌کردم. اوقاتی مدِ‌نظرش بود که آدم‌ها در خالصانه‌ترین حالت خودشان قرار می‌گیرند؛ که همهٔ کارهای غیرضروری‌شان را کنار می‌گذارند و مشتاقانه در انتظار ایدئالی تصادفی و دور از خودشان هستند. خون من و برادرم که نیایشی گرم و صمیمی هنگام صرف صبحانه هم آن را به جریان نمی‌انداخت، مکالمه‌ای دوستانه با اهل خانه، زندگی‌ای که قدم‌به‌قدم و تدریجی ساخته می‌شود و پیش می‌رود؛ این‌ها بودند که به برادرم آزادی می‌بخشیدند. برادری که جایی میان تونل‌های فاضلاب اوساکا جا خوش کرده. من عاشق همچین برادری بودم. نه به‌خاطر آنکه عضوی از خانواده است، یا آنکه برایم ماشین لباس‌شویی خرید. چیزی که برایم به جا گذاشت، بی‌میلی بسیار بسیار طولانی بود و سکون: تمایلی زیبا و تاکسیدرمی‌شده.

«حق نداری از اینجا بری.»

مادرم نگرانی‌های بسیاری درموردم داشت.

«هنوز کلی مونده تا بدهی‌ت رو بهم پس بدی. بدهی‌ت حالاحالاها صاف نمی‌شه، مگه من بمیرم.»

دلیلی برای نگرانی مادرم نمی‌دیدم. قرار نبود که تا ابد زنده بماند. مرگ حق است. خواهر کوچک‌ترم نه مدل شد، نه آرایشگر و نه تغییر جنسیت داد. به هیچ‌کدام از آرزوهایش نرسید. از غصه موهایش ریخت. دیگر مویی برایش نمانده بود که از دورن آینه با من حرف زد.

«آبجی، انگار من دارم تاکسیدرمی می‌شم.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۶۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۷۰%
تومان