کتاب معجزات مغازه نامیا
معرفی کتاب معجزات مغازه نامیا
کتاب معجزات مغازه نامیا نوشتهٔ کیگو هیگاشینو و ترجمهٔ سعیده قاسمیان است. انتشارات چترنگ این رمان معاصر ژاپنی را در مجموعهٔ «همهخوان» منتشر کرده است.
درباره کتاب معجزات مغازه نامیا
کتاب معجزات مغازه نامیا حاوی یک رمان معاصر و ژاپنی است که پنج فصل دارد. داستان چیست؟ در شب ۱۳ سپتامبر و درحالیکه سه جوان خلافکار در مغازۀ «نامیا» مخفی شدند، از شکاف صندوق پست نامۀ عجیبی دریافت میکنند که از زمان گذشته رسیده و از مغازۀ نامیا درخواست مشورت کرده است! جوانان از روی کنجکاوی و برای سرگرمی به نامه پاسخ میدهند. پاسخ نامه بلافاصله غیب میشود و پاکت دیگری میرسد. هر سه جوان به نامۀ افراد مختلفی از گذشته پاسخ میدهند و با اطلاعاتی که دربارۀ حوادث زمان حال و گذشته دارند، آنها را راهنمایی میکنند. اینکه افراد از این راهنماییها چگونه استفاده کنند، به تصمیم خود آنها برمیگردد. رمان «معجزات مغازۀ نامیا» روایت میکند که سرنوشت این افراد در گذشته و حال، چگونه به هم پیوند خورده است. کیگو هیگاشینو را پرخوانندهترین نویسندۀ ژاپن دانستهاند که نزدیک به ۲۰ فیلم و سریال تلویزیونی از روی کتابهایش ساخته شده است.
خواندن کتاب معجزات مغازه نامیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره کیگو هیگاشینو
کیگو هیگاشینو (Keigo Higashino) در سال ۱۹۵۸ در شهر اوساکای ژاپن دیده به جهان گشود. او یکی از شناختهشدهترین نویسندگان امروز ادبیات آسیای شرقی به شمار میرود. او در رشتهٔ مهندسی برق و در دانشگاه زادگاهش تحصیل کرد و پس از اتمام درس، بهعنوان مهندس در شرکتی بزرگ مشغول به کار شد. در همان ایام بود که نویسندگی را نیز بهطور جدی آغاز کرد و با نگارش داستانهایی کوتاه و بلند، در عالم ادبیات به آوازهای فراوان رسید. کیگو هیگاشینو نویسندهای پرفروش و پرافتخار است. آنچه در ادامه آمده، عناوین برخی از بهترین نوشتههای داستانیِ اوست: «معادلهٔ نیمهٔ تابستان»، «رستگاری یک قدیسه»، «خانهای که در آن مرده بودم»، «تازهوارد»، «فداکاری مظنون x»، «شگفتیهای همهچیزفروشی نامیا (یا «معجزههای خواربارفروشی نامیا» یا «معجزات مغازه نامیا»)» و «بدخواهی». کیگو هیگاشینو جوایز و افتخارات گوناگونی را نیز نصیب خود کرده است.
بخشی از کتاب معجزات مغازه نامیا
«مغازهٔ نامیا... کلماتی بود که هیچوقت فراموش نمیکرد؛ نمیتوانست فراموش کند. وقتی روی آن کلیک کرد، به وبسایتی درستوحسابی هدایت شد. آن سایت اعلام کرده بود که با توجه به سی و سومین سالگرد درگذشت مالک قدیمی مغازه، در ۱۳ سپتامبر، میزبان مراسم یادبودی برای او هستند به این امید که افرادی که برای مشورت گرفتن به او نامه نوشته بودند، دوباره بنویسند و بگویند راهنماییهایی که گرفته بودند، در زندگیشان تغییری ایجاد کرده است یا خیر. از مردم خواسته بودند که نامههای خود را بین نیمهشب و طلوع خورشید در شکاف صندوق پست بیندازند.
باورکردنی نبود. بعد از آنهمه سال، انتظارش را نداشت که امروز آن اسم را ببیند. این رویداد «ویژهٔ یک شب» چه بود؟ ظاهراً این وبسایت را یکی از اعضای خانوادهٔ او مدیریت میکرد، اما جز اینکه این برنامه همزمان با مراسم یادبود پیرمرد برگزار میشد، جزئیات دیگری ارائه نکرده بود.
اولش مشکوک شد که نکند شوخی باشد، اما چرا کسی باید خودش را به زحمت بیندازد؟ دست انداختن مردم چه سودی به حالشان داشت؟ اصلاً مگر چند نفر از مردم این پست را میخواندند؟
آنچه هارومی را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد، کشف این بود که ۱۳ سپتامبر تاریخ مرگ پیرمرد است. ۱۳ سپتامبر، دقیقاً سی و دو سال میشد که نامهنگاریاش با مغازهٔ نامیا تمام شده بود.
این نمیتوانست شوخی باشد. مطمئن بود که این مراسم واقعی است و اگر واقعی بود، نمیتوانست فقط بنشیند و تماشا کند. دستکم او کسی بود که میبایست نامهای مینوشت. قطعاً که میبایست نامهای برای تشکر مینوشت.»
حجم
۳۰۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
حجم
۳۰۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه