کتاب حالا یک نفس راحت بکش
معرفی کتاب حالا یک نفس راحت بکش
کتاب حالا یک نفس راحت بکش نوشتهٔ راکی کاپور و ترجمهٔ الهه علوی است. انتشارات مجید این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی در باب غلبه بر روابط سمی و سوءاستفاده.
درباره کتاب حالا یک نفس راحت بکش
هدف نویسنده از نوشتن کتاب حالا یک نفس راحت بکش، تشخیص، درمان بیماری و ناخوشی یا دیگر مشکلات مربوط به سلامتی نیست. راکی کاپور گفته است که هیچ کتابی نمیتواند جایگزین خدمات، راهنماییها و توصیههای یک پزشک متخصص شود. اطلاعات ارائهشده در کتاب حاضر فقط جنبهٔ اطلاعرسانی دارد و قرار نیست جایگزین درمان پزشکی، توصیههای روانپزشک، روانشناس یا متخصصان بهداشت روان باشد؛ همچنین نباید بدون مشورت با یک پزشک متخصص، از این اطلاعات برای تشخیص بیماری یا طرح درمانی استفاده کرد. این نویسنده، کتاب حاضر را در دو بخش نوشته است؛ «روابط سمی» و «سمیشدن با یک تغییر ناگهانی». او یک فیزیوتراپیست، مشاور پیش از زایمان، کارآفرین، نویسنده، سخنران و جهانگردی معروف است.
خواندن کتاب حالا یک نفس راحت بکش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حالا یک نفس راحت بکش
«در دوران کودکی نمیتوانستم در پناهگاه امن خانهام از خودم در برابر آزار فیزیکی محافظت کنم. تمام بدنم پر از کبودیهایی بود که با لباس مناسب پوشیده میشدند. من جوان، درمانده و بیپناه بودم و نمیدانستم چرا این اتفاقها برایم میافتند. با خودم فکر میکردم اگر در خانه کمکی دریافت نکنم، پس چه کسی در این دنیا نجاتم خواهد داد؟ شاهد بودم که یکی از والدینم بیپایان رنج میکشد؛ درحالیکه دیگری با فریب، نمایش و آزار جسمی و عاطفی تمام خانواده را از آرامش و شادی محروم میکرد. من در یک خانوادهٔ ناکارآمد بزرگ شدم. والد عاقل من تأمینکنندهٔ اولیه بود. من گوشت قربانی خانواده و خواهر و برادر کوچکترم نورچشمی بودند. هرگز ندیدم پدر و مادرم زمانی را مثل زوجها باهم سپری کنند. هیچ خاطرهای از تعطیلات خانوادگی ندارم. درواقع، والدینم راه مناسبی برای مقابله با رابطهٔ سمی خود پیدا کردند. همیشه یکی از آنها به بهانهٔ امرار معاش و کسب درآمد برای خانواده مدام درحال سفر بود.
از چشم دنیای بیرون، همهچیز عالی به نظر میرسید، اما من در جهنم شخصی خودم بزرگ میشدم. علاوهبراین، در یازدهسالگی ازسوی یکی از اعضای خانواده مورد آزار جنسی قرار گرفتم. آزارگر من متوجه شد که من برای والدین آزارگرم ارزش عاطفی ندارم و این باعث شد که او از این واقعیت سوءاستفاده کند که هیچکس از من دفاع نخواهد کرد. خوشبختانه، خانه را ترک کردم، فارغالتحصیل شدم و خیلی زود ازدواج کردم؛ بهاینترتیب، از محیط مسموم دور شدم و مشغول به کار و بزرگکردن بچههایم شدم.
طبیعتاً بهعنوان یک بزرگسال، دیگر قدرت آزار جسمم را نداشتند؛ زیرا ازنظر جسمی قویتر شده بودم. فقط شکل آزار تغییر کرده بود، اما همچنان زخمها و کبودیها نه بر روی بدنم بلکه در ذهن، قلب و روحم به جای ماندهاند. فریب، توهین کلامی و بیارزشکردن همیشه ادامه داشت. پساز مرگ والد عاقلم بود که وضعیت من از تأمینکنندهٔ ثانویه به تأمینکنندهٔ اولیه تغییر یافت. سوگ و بدرفتاری میتواند ترکیبی کشنده باشد. سرانجام، پساز گذشت سالها که دوران بزرگسالی را سپری میکردم از پا افتادم و به ترمیم استخوانهای شکستهام مشغول شدم.
آژیرهای مختلف خطر در رابطهای سمی برای من صرفاً جنبهٔ اصطلاح ندارند. من آنها را زندگی کردهام. من شاهد ازدواجی مسموم بودم، تماشای اینکه یکی از والدین دیگری را نابود میکند. من خودم در کودکی قربانی آزار بودم و در بزرگسالی به نام دوستی و روابط دیگر مورد آزار قرار گرفتم.
این چه احساسی به من میدهد؟ از من چه میسازد؟ بهنظر خودم انسانی کاملاً آشفته.
یکی از هشدارهایی که مدام مرا دربارهٔ خودم هوشیار نگه میداشت، این بود که ضربهٔ روحی میتواند شخصیت مرا تغییر دهد. این احتمال وجود داشت که من خودم تلخ و آزارگر شوم. ممکن بود در الگوهای رفتاری مخرب و ناپسند گیر کنم. مدام این فکر در سرم میچرخید که مبادا از پدر و مادرم اختلال شخصیت را به ارث برده باشم، میتوانستند ژنتیکی آن را به من منتقل کنند. درهرصورت محکوم به فنا بودم، مگر اینکه به خودم کمک میکردم.»
حجم
۱۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه