کتاب علاج مرگ
معرفی کتاب علاج مرگ
کتاب الکترونیکی «علاج مرگ» نوشتهٔ جیمز دشنر با ترجمهٔ مینا موسوی در نشر افق چاپ شده است. علاج مرگ که سومین و آخرین جلد از سری کتابهای دوندهٔ هزارتو است، یکی از کتابهای پرفروش نیویورک تایمز است. فیلمی موفق نیز با اقتباس از این سری کتابها با بازی دیلن اوبراین ساخته شده است.
درباره کتاب علاج مرگ
کتاب علاج مرگ آخرین بخش از سهگانهٔ اصلی سری دوندهٔ هزارتو است. این اثر در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. این اثر داستانی پر از هیجان را به تصویر میکشد که در آن قهرمانان سعی در نجات دوستانشان دارند و در این مسیر با چالشهای بزرگی روبهرو میشوند.
در این قسمت، توماس و دوستانش که از آزمایشهای قبلی جان سالم به در بردهاند، سعی میکنند بار دیگر با سازمان مقابله کنند. داستان با فاششدن برخی حقایق و خیانتها پیچیدهتر میشود و شخصیتها به شدت تحت فشار قرار میگیرند. توماس پس از فرار از مارپیچ و پشت سر گذاشتن مراحل دشوار بسیاری، حالا در مواجهه با آخرین آزمونها، تمام تلاش خود را برای نجات دوستانش به کار میگیرد. در این میان، ترزا و دیگر دوستانش نقشهایی کلیدی ایفا میکنند و نهایتاً برخی از آنها قربانی میشوند تا بقیه بتوانند زنده بمانند.
کتاب علاج مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به خوانندگان نوجوان و بزرگسالانی که به داستانهای علمی - تخیلی علاقهمند هستند، پیشنهاد میشود. همچنین این مجموعه داستان و فیلمهای اقتباسی از آن میتواند برای دوستداران فیلمهایی مانند «بازیهای گرسنگی» و «سنتشکن» جالب باشد.
بخشی از کتاب علاج مرگ
«تنها. در اتاقی با دیوارهای پارچهکوب و بیرنگ. هیچ چیز جز توالت استیل کوچکی و میز چوبی کهنهای در اتاق نبود. توماس با میز کاری نداشت. در سکوت غیرقابل تحملی تنها بود و بینهایت زمان داشت تا به بیماریای که در درونش ریشه میکرد فکر کند: فلر. ویروس به آرامی در سکوت پیش میرفت و همهٔ نشانههای انسانیت را از بین میبرد.
هیچکدام از اینها او را دیوانه نمیکرد.
ولی بدنش بوی بدی میداد، و این بو اعصابش را به شدت خرد کرده و او را به مرز جنون رسانده بود. آنها اجازه نمیدادند دوش بگیرد یا حمام کند. جز همان لباس کثیفی که از روز اول تنش بود، چیزی برای پاک کردن بدنش نداشت. پارچهٔ لباسش هم کمکی نمیکرد، گاهی آن را داخل آبی که برای خوردنش بود میزد و فقط صورتش را تمیز میکرد. حتی رختخواب یا ملافهای به او نداده بودند، موقع خواب خودش را گوشهٔ اتاق جمع میکرد، پشت به دیوار، تمام مدت دست به سینه بود و سعی میکرد گرما را در خودش نگه دارد. ولی معمولاً از سرما میلرزید.
دلیلش را نمیدانست ولی بیشتر از هر چیزی از بوی گند بدنش میترسید. شاید این نشانهٔ بیماری بود. وضعیت بد بهداشتش فکرهای ترسناکی در سرش انداخته بود. فکر میکرد بدنش کمکم از درون فاسد میشود، از هم میپاشد و بوی گندیدگی میدهد.
با اینکه غیرمنطقی بود ولی این موضوع به شدت نگرانش کرده بود. غذای زیادی داشت ولی آب فقط به اندازهای بود که تشنگیاش را رفع کند. استراحتش زیاد بود ولی تا جای ممکن سعی میکرد در آن اتاق کوچک کمی فعالیت کند، برای همین معمولاً دورتادور اتاق میدوید. منطقش میگفت کثیف بودن تأثیری بر قدرت قلب و کارکرد ریههایش ندارد. ولی همچنان فکر میکرد بوی گند بدنش نشانهای از مرگ است که او را کم کم به طرف خودش میکشد.»
حجم
۳۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه