کتاب متافیزیک جوانی و چند مقاله دیگر
معرفی کتاب متافیزیک جوانی و چند مقاله دیگر
کتاب متافیزیک جوانی و چند مقاله دیگر نوشتهٔ والتر بنیامین و ترجمهٔ محسن ملکی است و انتشارات ناهید آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب متافیزیک جوانی و چند مقاله دیگر
مقالاتی که در کتاب متافیزیک جوانی و چند مقاله دیگر آمده است، به سه بخش تقسیم شدهاند که اینگونه به هم ربط پیدا کردهاند: تجربه و رد، فیگورهای شفایافته، و کودکی و بازی.
کتاب متافیزیک جوانی و چند مقاله دیگر از این مقالهها تشکیل شده است:
بخش اول: تجربه و رد
ادوارد فوکس، مجموعهدار و مورخ
شخصیت ویرانگر
تجربه و فقر
پهنکردن بساط کتابخانهام سخنی چند دربارهٔ جمعآوری کتاب
قصهگویی و شفا
تجربه (۱)
تجربه (۲)
درباب ضربالمثلها
حفاری و حافظه
بخش دوم: فیگورهای شفایافته
متافیزیک جوانی
زندگی دانشجویان
زیبای خفته
روبرت والزر
بخش سوم: کودکی
اسباببازیها و بازی
اسباببازیهای قدیمی
پداگوژی کمونیستی
نگاه کودک به رنگ
خواندن کتاب متافیزیک جوانی و چند مقاله دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران و پژوهشگران آثار والتر بنیامین پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب متافیزیک جوانی و چند مقاله دیگر
«در کتاب قصههای کودکیمان حکایت پیرمردی نقل شده بود که در بستر احتضار پسرانش را با کلک متقاعد میکرد که گنجی در تاکستان مدفون است. آنها صرفاً باید زمین را میکندند. هرچه کندند هیچ نشانی از گنج نیافتند. اما پاییز که از راه رسید، تاکستان محصولی به بار داد که در سرتاسر آن منطقه سابقه نداشت. آنگاه پسران دریافتند که پدرشان تجربهٔ گرانبهایی در اختیارشان گذاشته بود: برکت نه در طلا بلکه در کار سخت نهفته است. وقتی داشتیم بزرگ میشدیم، این درس عبرتهای برگرفته از تجربه را یا بهعنوان تهدید یا نصیحتهای محبتآمیز در اختیار ما میگذاشتند: «هنوز دهانش بوی شیر میدهد، آنوقت به ما میگوید چی به چیست!»، «خودت خیلی زود ملتفت خواهی شد!». وانگهی همه دقیقاً میدانستند تجربه چیست: قدیمیها همواره آن را به جوانترها منتقل کرده بودند. با اقتدار و مرجعیتی که سنوسال بالا به همراه داشت، تجربه در شکل کوتاه و مختصر ضربالمثل یا با فصاحت اغلب پرطولوتفصیل در قصهها برای بچهها و نوهها به ارث گذاشته میشد ـ گاهی اوقات بهشکل قصههایی از سرزمینهای دور و ناشناخته که گرد آتش نقل میشد. چه بر سر این رسم آمد؟ آیا هنوز هم هستند کسانی که بهراستی میدانند چگونه قصه بگویند؟ دیگر کجا کلماتی از دهان محتضری میشنوید که همچون انگشتری ذیقیمت و اجدادی از نسلی به نسل بعد منتقل میشود؟ چه کسی هنوز میتواند درصورت نیاز به ضربالمثلی متوسل شود؟ و چه کسی اصلاً به خودش زحمت میدهد تا جوانان را از تجربهٔ خود بهرهمند سازد؟
نه، ماجرا تا این حد روشن است: برای نسلی که بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ مجبور شد یکی از فجیعترین رویدادهای تاریخ جهان را از سر بگذراند، ارزش تجربه سقوط کرده است. شاید این موضوع آنچنانکه به نظر میرسد مایهٔ شگفتی نباشد. مگر در آن زمان همگان متوجه نشدند که اکثر افراد گنگ و لال از جبهه بازمیگردند؟ نه غنیتر بلکه فقیرتر در بیان تجربهٔ انتقالپذیر؟ و آنچه ده سال بعد در سیل کتابهای درمورد جنگ سرازیر شد همهچیز بود مگر تجربهای که دهانبهدهان منتقل میشود. نه، هیچچیز شگفتیآوری در آن نبود. زیرا تجربه هیچگاه تا این اندازه تمام و کمال نقض نشده بود: جنگ سنگربهسنگر تجربهٔ استراتژیک را ابطال کرده بود، تورم تجربهٔ اقتصادی را، گرسنگی تجربهٔ جسمانی را، قدرتهای حاکم تجارب اخلاقی را. نسلی که با واگن اسبی به مدرسه رفته بود حال خود را زیر آسمان باز و در میان چشماندازی میدید که در آن هیچچیز مثل سابق نبود مگر ابرها؛ در مرکز همهٔ اینها، در میدان نیرویی مملو از انفجار و امواج ویرانگر، پیکر نحیف و شکنندهٔ انسان ایستاده بود.»
حجم
۲۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
حجم
۲۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه