کتاب فلسفه آزادی
معرفی کتاب فلسفه آزادی
کتاب فلسفه آزادی نوشتهٔ لارس اسوندسن و ترجمهٔ مهتا سیدجوادی است و انتشارات خوب آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب فلسفه آزادی
آزادی یکی از عناصر اساسی هویت انسانی ما و وجه ممیزهٔ ما از دیگر حیوانات است. آزادی چهارچوبی سیاسی نیز دارد.
کتاب فلسفه آزادی دفاعی است از آزادی. مخاطبان کتاب آنهایی هستند که معتقدند آزادی با جهانبینی علمی ناسازگار است و همچنین دستاندرکاران حیطههای سیاسی که حاضرند آزادی را برای اهداف به گفتهٔ خودشان متعالیتر قربانی کنند. این دو مسئله در ارتباط با هم مطرح میشوند. آزادی اساساً مفهومی چندبعدی است، از ابعاد هستیشناسانه و متافیزیکی گرفته تا ابعاد سیاسی و شخصی. در این کتاب میخوانید چطور سطوح مختلف برداشت از آزادی به هم مرتبطاند یا با هم فرق دارند. تمایز این کتاب در کلی بودنش است نه در پرداختش به مسائل جزئی. لارس اسوندسن در طول مسیر با ارائهٔ فهم و نقد خود از نحلههای مختلف فلسفی و نظری امکانات تازهای ایجاد کرده است.
تمرکز کتاب بر بعد سیاسی آزادی است. به نظر اسوندسن در همین نقطه است که بسیاری از مصائب سرسخت پیرامون آزادی در جهان امروز ریشه دارند. او بهجای ارائهٔ توضیحات کلی از نظرات فیلسوفان مختلف دربارهٔ آزادی سعی کرده از هر نظریهای بخشی را بردارد و نظریهٔ خود را بسازد. این کتاب نه تاریخ اجتماعی یا فلسفی آزادی است و نه توضیحی نظاممند از رویکردهای مختلف فلسفهٔ معاصر دربارهٔ آزادی.
این کتاب سه بخش اصلی دارد:
۱) هستیشناسی آزادی. نویسنده در این بخش به برخی از پرسشهای بنیادین دربارهٔ ماهیت آزادی و نحوهٔ رسیدن فرد به واقعیت آزادی در جهانی تحت سیطرهٔ قانون میپردازد و همچنین اینکه چرا آزادیْ بخش مهمی از انسان بودن است. در فصل اول و دوم بعد از بررسی اختیارگرایی (کنش اختیاری) که سرآغازش با ارسطو بوده است، به مسئلهٔ جبرگرایی (جبرباوری و جبرناباوری) برمیگردد. در فصل سوم با استفاده از نظریهٔ رفتارهای بازتابی و هدفمحور پیتر اف. استراوسن نقطهنظر خود را دربارهٔ شرایط آزادی و مسئولیتپذیری بسط میدهد. فصل چهار خاتمهٔ بخش اول کتاب است و به شرح خودمختاری میپردازد.
۲) آزادی سیاسی. این بخش در ادامهٔ بخش اول و با توجه به برداشتی که در فصول یک تا چهار از طبیعت انسان ارائه شد، به این میپردازد که سازوکار یک جامعه باید چطور باشد؟ مسئلهٔ سازمان جامعه و چهارچوبهای لازم برای رشد افراد را باید براساس برداشت ما از چیستی انسان پاسخ داد. در فصل پنجم دموکراسی لیبرال را شکلی از حکومتداری معرفی میکند. در فصل ششم با استفاده از آرای آیزایا برلین به آزادی منفی و مثبت میپردازد و بعد گریزی میزند به تکثرگرایی ارزشی و رئالیسم اخلاقی. بعد از آن در فصل هفتم به نقد اخیر جمهوریخواهان بر آزادی منفی میپردازد. در فصل هشتم به رابطهٔ میان برابری و آزادی میپردازد و بر این نقطه تمرکز میکند که طبق چهارچوبی که در فصول قبل برای آزادی ارائه داد، دقیقاً چه شکلی از برابری ممکن میشود و چه شکلی از برابری برای آزادی جهانی ضروری است. در ادامهٔ این موضوع گریزی میزند به اینکه چرا دستورالعملهای اتوپیایی درواقع چیزی جز فاجعهٔ سیاسی به بار نداشتهاند. در فصل نهم بر برخی ویژگیهای اساسی تاریخ حقوق لیبرال میپردازد و فهرستی از حقوق اساسی ارائه میدهد که هر جامعهٔ آزادی باید مد نظر قرار دهد. فصلهای دهم، یازدهم و دوازدهم به سه حق از این فهرست اختصاص دارند که در دموکراسیهای لیبرال معاصر تحت فشار بودهاند: حق آزادی از مداخلات پدرسالارانه، حق آزادی اطلاعات و حق آزادی بیان. فصلهای پنجم تا دوازدهم عمدتاً حول محور ویژگیهای ساختاری هر جامعهای متمرکزند که سعی در دفاع و گسترش آزادی شهروندانش دارد. در این مباحث فقط کمی به شرایط اجتماعی انضمامیای میپردازد که بیشک برای تحقق آزادی در زیست افراد ضروریاند.
۳) اخلاقیات آزادی. این بخش در تکمیل بخشهای قبل از خود است و بعد از روشن کردن پایههای هستیشناسانهٔ آزادی و چهارچوب سیاسی آن، به هدف آزادی میپردازد. فصل سیزدهم به اهمیت آزادی در انتخابهای اخلاقی و معنای زندگی اختصاص دارد.
خواندن کتاب فلسفه آزادی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر میخواهید آزادی را بهتر بشناسید و در پی کتابی فلسفی اما روان هستید که شما را با این مفهوم آشنا کند کتاب فلسفه آزادی را از دست ندهید.
بخشی از کتاب فلسفه آزادی
«تمایز میان آزادی مثبت و منفی مشخصاً ازطرف آیزایا برلین مطرح شد، هرچند او خود را در این مورد وامدار بنژامن کنستان میداند. بااینحال در فلسفهٔ عملی کانت هم به این ایده برمیخوریم. همزمان، بد نیست اشاره کنیم که برلین تمایز میان آزادی مثبت و منفی را چندان سفتوسخت نمیدانست. او در همان ابتدای رسالهٔ مشهورش دربارهٔ این موضوع میگوید بیش از ۲۰۰ معنای ثبتشده برای لغت «آزادی» وجود دارد و او تنها دربارهٔ دو معنا سخن خواهد گفت. البته این دو معنا از بیشترین اهمیت برخوردارند. برلین تأکید میکند که تمایز میان آزادی مثبت و منفی تمایز میان دو پرسش کاملاً مهم است که پاسخهایی مربوطاما اغلب ناسازگاردارند.
معمولاً توماس هابز را مؤلف آزادی منفی میدانند، ولی بد نیست یادآوری کنیم که آزادی منفی هابز با آنچه متفکران متأخر سنت لیبرال طرح کردهاند تفاوت دارد. هابز مینویسد: «منظور از آزادی، در معنای درست کلمه، غیاب مانع بیرونی است.» برداشت هابز از آزادی کاملاً منفی و جسمانی است. مثلاً مینویسد اگر به شما اجازه ندهند وارد زمین تنیس شوید به این معنا نیست که از آزادی شما ممانعت شده، مگر اینکه بخواهید وارد زمین شوید و بازی کنید. در این صورتبندی، مسئله تنها این است که بدیل مطلوب شما دردسترس هست یا نه. صورتبندی هابز چنین است که «انسان آزاد کسی است که در برابر آنچه قدرت و خردش او را برای انجامش توانمند کرده، مانعی برای آنچه میخواهد انجام دهد وجود نداشته باشد». آزاد بودن یعنی وقتی فرد ازنظر جسمانی خواهان انجام کاری با بدنش است، مانعی بر سر راهش وجود نداشته باشد. اینکه چرا فرد میخواهد آن کار را انجام دهد در اینجا موضوعیت ندارد. مثلاً برخی از سر ترس کاری انجام میدهند و برخی از سر میلی مثبت، اما هر دو آزاد تلقی میشوند. آزاد بودن هممعنا با این است که فرد مطابق خواستش و به ارادهٔ خودش عمل کند، و پرهیز از چیزی از سر ترس هم میلی است مانند دیگر امیال، نه چیزی که آزادی را تحتالشعاع قرار دهد. همانطور که پیشتر گفتم، هابز از اصل اساسی «سکوت قانون» استفاده میکند: یعنی هر چیزی که صراحتاً ممنوع نشده باشد آزاد است. اما قانون در جایی که سکوت نکند، تهدید برمیانگیزد. قانون باید موجب برانگیختن ترس شود و هابز اصرار دارد که هیچ احساسی بیشتر از ترس مانع قانونشکنی مردم نمیشود. مجازاتهای دولتی هرگونه بهرهبرداری از تجاوز به حریم دیگران را از بین میبرند و بنابراین ترس از مجازات، ضامن بهرهمندی شهروندان از همزیستی مسالمتآمیز میشود. ازنظر هابز، حاکمیت ترس، اساساً آزاد است.»
حجم
۳۵۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۵۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه