دانلود و خرید کتاب اگر بودی می گفتی عصمت عباسی
تصویر جلد کتاب اگر بودی می گفتی

کتاب اگر بودی می گفتی

نویسنده:عصمت عباسی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اگر بودی می گفتی

کتاب اگر بودی می گفتی نوشتهٔ عصمت عباسی است. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان این داستان معاصر ایرانی را منتشر کرده است. این کتاب حاوی روایتی است از زنانی که آن‌ها را نادیده می‌گیریم.

درباره کتاب اگر بودی می گفتی

کتاب اگر بودی می گفتی حاوی زندگی زنان خانه‌داری است که سال‌ها است وجودشان نادیده گرفته شده است. عصمت عباسی در این کتاب کوشیده است تا با پس‌زدن لایه‌ٔ روزمرگی، نشان دهد که دنیای زنان خانه‌دار فقط خاکستری نیست. کتاب «اگر بودی می‌گفتی» داستان زندگی یک زن بزرگ‌سال خانه‌دار است که از زمان خریدش از میوه‌فروشی تا آشپزخانه، هر آنچه را اتفاق می‌افتد، بیان می‌کند. این داستان ایرانی، در پس سادگی آنچه را از زندگی یک زن خانه‌دار باید فهمید و درک کرد، به تصویر می‌کشد. این داستان، درون‌مایه‌ای اجتماعی دارد. نویسنده قلم خود را برای توصیفات بدیع به کار بسته است و مکان، زمان و حرکات را چنان به آلایش و توصیف منظوم می‌کشاند که هیچ مخاطب دل گوش فراندادن به ادامهٔ داستان را نخواهد داشت. او اگرچه سعی دارد یکی از چالش‌های اجتماعی را که همهٔ هم‌سن‌هایش تجربه می‌کنند به تصویر بکشد، تمام داستان به همین یک موضوع ختم نمی‌شود؛ مخاطب باید آمادهٔ شنیدن داستان‌های مکمل و زیبایی نیز در دل داستان اصلی باشد. به‌گفته منتقدان، کتاب حاضر تم فمینیستی ندارد؛ بلکه جهان‌شمول است. تمامی رده‌های سنی را در بر می‌گیرد و می‌تواند معضلات اجتماعی دوران معاصر را به‌خوبی بیان کند. شخصیت‌پردازی در کتاب اگر بودی می گفتی، به‌گونه‌ای انجام شده است که مخاطب وجود هر کدام را لازمهٔ ادامه و حیات داستان می‌داند.

خواندن کتاب اگر بودی می گفتی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اگر بودی می گفتی

«امروز یک ماه می‌شود که رضا رفته. به سلامت رسید و در دهها باری که تلفنی صحبت کردیم، صدایش نشان از سرخوشی و امید دارد. سرخوشی‌اش به ما هم سرایت کرده است.

دلواپسی رفت و جایش را به دلتنگی داد. صدای پروانه هم شاد است. خیلی شاد. دیگر آن خشکی و ادب محض را در صدایش حس نمی‌کنم. قربان صدقه‌مان می‌رود و صمیمی‌تر شده و هنوز نرسیده دعوتمان کرده تا میهمانش باشیم. انگار بُعد مسافت، نزدیک‌ترمان کرده است. این هم از پیچیدگی‌های ما آدمهاست. باید به این شرایط هم خو بگیریم.

کار ما خو گرفتن است. باید بپذیریم. ولی آیا پذیرش تنها می‌تواند همه چیز را حل کند؟ پذیرش در روز روشن، چطور می‌تواند تیرگی شب‌ها و رویاها و کابوس‌هایمان را از بین ببرد؟

رویاهایم را دوست دارم. وقتی خوابی خوش می‌بینم، تمام روز شارژم و امیدوار.

ولی وقتی در خواب تو را می‌بینم که می‌روی، بدون نگاه کردن به پشت سرت، در آن جاده که پر از درختان بی‌برگ است، به صدا کردن‌هایم، استغاثه‌هایم و التماس‌هایم جواب نمی‌دهی، بیچاره می‌شوم. با گریه از خواب بیدار می‌شوم و تنها آغوش بهرام کمی مرا از آن حال بد، حال خیلی بد، بیرون می‌آورد. البته حالم بهتر هم می‌شود اگر نگوید: «آرام باش. خواب دیدی عزیزم. ترسیدی. نگران نباش. حالا راحت بخواب.»

می‌خواهم سر در گوشش بگذارم و بگویم: «نترسیدم. نگران نیستم. فقط دلم تنگ شده. دلتنگم و محتاج یک نگاه مهربانش.»

تو که آن قدر خوب بودی! پس چرا حالا نگاهت را، حتی یک نگاه کوچکت را از من دریغ می‌کنی؟

تو که اهل قهر نبودی. همیشه دنبال صلح بودی و آشتی. آن وقت‌ها بعد از بدترین دعواها و بگو مگوها هم آسان برمی‌گشتی، مهربان برمی‌گشتی و صلح و آشتی تعارفم می‌کردی. پس چرا حالا حتی نگاهی هم به من نمی‌اندازی تا در چشمهایت بخوانم در درونت چه می‌گذرد؟

به بهرام چیزی نمی‌گویم. فایده‌ای ندارد. آخر به مردی که دوباره به خواب رفته، چه می‌توان گفت؟

پس من می‌مانم و شب و تنهایی و عنکبوتی که بیشتر و بیشتر در سرم، ذهنم و روحم تار می‌تند. آن‌قدر که سرم سنگین می‌شود و دوباره به سختی به خواب می‌روم.

ولی دلتنگی‌ام بر جای می‌ماند.

هر شب با وحشت دیدن این خوابهای تکراری به رختخواب می‌روم. گاهی که طاقتم تاق می‌شود، یک قرص خواب می‌خورم و شب را سپری می‌کنم.

خوابی عمیق با یک دیازپام، کلونازپام یا اگزاسپام. صد در صد تضمینی!

چیزی مثل مرگ. مثل نیستی و روبرو شدن با روشنایی بدون هیچ خاطره‌ای.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۵ صفحه

حجم

۱۱۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۵ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان