کتاب ناخدای پانزده ساله
معرفی کتاب ناخدای پانزده ساله
کتاب ناخدای پانزده ساله نوشتهٔ ژول ورن و ترجمهٔ مرضیه کردبچه است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان فرانسوی ماجراجویانه را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب ناخدای پانزده ساله
کتاب ناخدای پانزده ساله را ژول ورن در سال ۱۸۷۸ میلادی منتشر کرد. این کتاب حاوی یک رمان است که در دو بخش و چندین فصل نوشته شده است. گفته شده است که این رمان عمدتاً به موضوع بردهداری و تجارت بردهٔ آفریقایی توسط دیگر آفریقاییها پرداخته است. از این رمان چندین اقتباس انجام شده است. «دیک ساند»، پسر ۱۵سالهای است که در اسکلهٔ پیلگریم خدمت میکند. او را نهنگی میدانند که معمولاً در سراسر اقیانوس آرام و در تلاش برای یافتن هدفهایش سفر میکند. اینبار، فصل شکار ناموفق بوده است. درحالیکه این نوجوان و همراهانش قصد دارند به خانه بازگردند، چهار نفر درخواست عبور از والپارایسو را میکنند؛ «خانم ولدون» (همسر صاحب شرکت شکار)، پسر پنجسالهٔ او به نام «جک»، دایهٔ قدیم او به نام «نان» و پسر عمویش، «بندیکت» که یک حشرهشناس است. کاپیتان میپذیرد. چند روز پس از سفر بهسوی به شمال شرقی، آنها با یک کشتی شکسته و چند بازمانده روبهرو میشوند. ماجرا از چه قرار است؟ کتاب ژول ورن را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب ناخدای پانزده ساله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ فرانسه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ژول ورن
ژول ورن در سال ۱۸۲۸ در شهر نانت در فرانسه به دنیا آمد و در ۱۹۰۵ درگذشت. او یک رماننویس مشهور است. ژول ورن ۸۰ رمان (یا داستان بلند) نوشته است؛ همچنین تعداد بسیاری کتاب عامهفهم مانند جغرافیای مصور فرانسه و مستعمراتش (۱۸۶۸)، تاریخ سفرهای بزرگ و جهانگردان بزرگ (۱۸۷۸)، کریستف کلمب (۱۸۸۳) را نوشت و حدود ۱۵ نمایش را بهتنهایی یا با همکاری دیگران به روی صحنه برد. او نوشتن را با نگارش شعر و نمایشنامه آغاز کرد. در ۱۸۴۴ در دبیرستان نانت ثبتنام کرد و آنجا علوم بلاغت و فلسفه آموخت. پس از گرفتن دیپلم، در رشتۀ حقوق مشغول به تحصیل شد. او را میتوان صنعتگری اعجابانگیز در خلق داستانهای خیالی، افسونگری با جذابیتهای بیپایان و تا حدی مانند پیشگویی که قادر است عجیبترین اختراعات علمی نیمقرن بعد (یا حتی یک قرن بعد) را پیشبینی کند، دانست. او انسان عصر خود بود؛ کسی که به اکتشافات علمی آن دوره علاقهمند بود و با دقت و وسواس آنها را دنبال میکرد. شهرت این نویسنده به بیش از یک قرن میرسد؛ یعنی از سالهای ۱۸۶۳ - ۱۸۶۵ که اولین رمانهای مهمش به چاپ رسیدند؛ «پنج هفته در بالن» و «سفر به مرکز زمین» و «از زمین تا ماه». ژول ورن با کشتیهای خود به سفر میرفت. در سالهای ۱۸۸۶ - ۱۸۸۷، پس از یک اتفاق ناگوار که چیز زیادی از آن نمیدانیم، کشتی تفریحی خود را میفروشد و از زندگی آزاد و پرسفر خود دست میکشد. پس از این، او وقت خود را صرف امور شورای شهر میکند. سرانجام ژول ورن در ۲۴ مارس ۱۹۰۵، در خانهاش در آمیئن، پس از گذراندن یک زندگی پرفرازونشیب چشم از جهان فرو میبندد. نام بعضی دیگر از آثار ژول ورن را در فهرست زیر بخوانید:
«فرزندان ناخدا گرانت» (۱۸۶۷)، «بیستهزار فرسنگ زیر دریا» (۱۸۶۹)، «دور دنیا در هشتاد روز» (۱۸۷۳)، «جزیرۀ اسرارآمیز» (۱۸۷۴)، «میشل استروگف» (۱۸۷۶)، «هندوهای سیاه» (۱۸۷۷)، «ناخدای پانزده ساله» (۱۸۷۸)، «مصایب یک چینی در چین» (۱۸۷۹)، «پانصد میلیون بگوم» (۱۸۷۹)، «اشعۀ سبز» (۱۸۸۲)، «کرابان لجباز» (۱۸۸۳)، «مجمعالجزایر در آتش» (۱۸۸۴)، «ماتیاس سندورف» (۱۸۸۵)، «روبور فاتح» (۱۸۸۶)، «دو سال تعطیلات» (۱۸۸۸)، «کاخ کارپاتها» (۱۸۹۲)، «جزیرۀ پروانهدار» (۱۸۹۵)، «در برابر پرچم» (۱۸۹۶)، «اورنوک باشکوه» (۱۸۹۸)، «یک درام در لیونی» (۱۹۰۴) و «استاد جهان» (۱۹۰۴).
بخشی از کتاب ناخدای پانزده ساله
«در واقع هرکول بود که پنج روز پیش وقتی دانشمند به دنبال مانتیکور ارزشمند دو مایل از شرکت دور شده بود رویش جست زده بود. بدون این حادثه نه دیک ساند از محل اختفای خانم ولدون خبردار میشد و نه مرد سیاهپوست و هرکول هم نمیتوانست با لباسهای ژولیدهٔ جادوگران در کازونده ماجراجویی کند.
همزمان که کلک بهسرعت در آن قسمت تنگ رودخانه پیش میرفت، هرکول تعریف کرد که پس از فرارش از اردوگاه کوانزا چه بر او گذشته؛ چطور بدون اینکه دیده شود کیتاندای خانم ولدون و پسرش را دنبال کرده؛ چطور دینگوی زخمی را پیدا کرده؛ چطور با هم به نزدیکی کازونده رسیدهاند؛ چطور دینگو با پیام هرکول به دیک ساند فهمانده که چه بر سر خانم ولدون آمده؛ چطور بعد از سررسیدن نامنتظرهٔ پسرعمو بندیکت، بیهوده سعی کرده وارد شرکت شود که بیش از هر وقت دیگری محافظت میشده؛ و سرانجام چطور این موقعیت را پیدا کردهاند که زندانی ژوزهآنتونیو آلوِزِ شرور را از او بدزدند. باری، خلاصه آن موقعیت همان روز دست داده بود. جادوگری دورهگرد ــ همان جادوگری که بیصبرانه منتظرش بودند ــ آمده و از میان همان جنگلی گذشته بود که هرکول هر شب حواسجمع و گوشبهزنگ و آماده برای هر اتفاقی در آن پرسه میزد. سپس پریدن بر سر امگانگا، وسایل و لباسهایش را گرفتن، بستنش پای درخت با گرههای گیاه لیانا که خود دَونپورت هم نمیتوانست بازشان کند، رنگ کردن بدنش به تقلید از جادوگر، بازی کردن نقشش برای دور کردن باران، و همهٔ اینها چند ساعت وقت گرفته بود، اما لازمهاش سادهلوحی بومیان بود که باورش کنند.»
حجم
۹٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۵ صفحه
حجم
۹٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۵ صفحه