کتاب چیزهای کوچکی مانند این
معرفی کتاب چیزهای کوچکی مانند این
کتاب چیزهای کوچکی مانند این نوشتهٔ کلر کیگان و ترجمهٔ ستاره سیدین است. نشر گویا این رمان معاصر ایرلندی را منتشر کرده است. این اثر حاوی یک روز عادی است که عادی نیست.
درباره کتاب چیزهای کوچکی مانند این
کتاب چیزهای کوچکی مانند این با سبک روایتی فوقالعادهاش، دنیایی واقعی و انسانی را خلق کرده است که به زیباییِ جزئیات کوچک زندگی میپردازد. این رمان در قالب یک روز عادی در یک روستای کوچک ایرلندی روایت میشود. این روز ظاهراً بیاهمیت است، اما اتفاقاتی کوچک و جزئی در طی آن روی میدهد که تأثیرات بزرگی روی زندگی افراد دارد. داستان دربارهٔ یکی از فاجعهبارترین جنایات انسانی است که در ایرلندِ سدهٔ ۱۸ تا ۲۰ رخ میدهد. کلر کیگان توانسته است این تجربههای کوچک را بهشکلی جذاب و عمیق بیان کند و خواننده را به تفکر وا میدارد. گفته شده است که یکی از نکات قوت کتاب حاضر، زبان زیبا و توصیفهای واقعگرایانهٔ نویسنده است. او با دقت به تمامی جزئیات داستان پرداخته و شخصیتها را بهشکلی زنده و واقعی نقشآفرینی کرده است. این داستان بهطور عمیق به مسائلی مانند خانواده، انسانیت و تأثیر کوچکترین اتفاقات در زندگی میپردازد. این داستان را یک اثر ادبی شگفتآور دانستهاند که به تأمل و تفکر درمورد زندگی و ارتباطات انسانی وادارتان میکند.
خواندن کتاب چیزهای کوچکی مانند این را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایرلند و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چیزهای کوچکی مانند این
«دسامبر ماه کلاغها بود. مردم هرگز چنین چیزی ندیده بودند. کلاغها در حومهٔ شهر پس از جمع شدن در دستههای سیاه وارد شهر شدند. آنها در خیابانها قدم میزدند و گستاخانه با سرهای خمیده روی هر تیرکی که عشقشان میکشید فرود میآمدند. مانند لاشخور هر چیز مردهای را میخوردند و در جاده، روی هر چیزی که به نظر خوردنی بود شرورانه شیرجه میزدند و شب در میان درختان کهنسال اطراف صومعه به سر میبردند.
صومعه ساختمانی بهظاهر مستحکم بود بالای تپهٔ آنسوی رودخانه با دروازههای چهارطاق گشودهٔ سیاه و چند دهنه پنجرهٔ چشمگیر مشرف به شهر. در تمام طول سال، باغِ جلوی عمارت با چمنهای کوتاه و بوتههای تزئینی که پشت سر هم رج بسته بودند همیشه مرتب نگه داشته میشد و پرچینهای بلند را بهصورت مربع هرس میکردند. گاهی اوقات در فضای باز، آتشهای کوچکی برپا میشد که دود عجیب و سبزرنگ آن بر فراز رودخانه و شهر عبور میکرد و بسته به جهت وزش باد تا دورترها به سمت واترفورد میرسید. هوا سردتر و گزندهتر شده بود و مردم دربارهٔ منظرهٔ صومعه صحبت میکردند که با آن سرخدارها و گیاهان همیشه سبز پوشیده از برف چقدر شبیه کارتپستالهای کریسمس شده بود و به گفتهٔ باغبان پیر هیچ پرندهای، به هر دلیلی، حتی یک نوک هم به توتهای راج نزده بود.
راهبان شبان خوب که مسئول صومعه بودند، آنجا یک مدرسه تربیت دختران تأسیس کرده بودند و تعالیم اولیه را به آنها آموزش میدادند و در کنارش رختشورخانهای هم راه انداخته بودند. در خصوص مدرسه تربیتی اطلاعات کمی در دست بود، اما رختشویی شهرت خوبی بر هم زده بود. رستورانها و مسافرخانهها، خانهٔ سالمندان و بیمارستانها، تمام کشیشان و خانوادههای مرفه، شستنیهایشان را آنجا میفرستادند. گزارشها حاکی از آن بود هر چیزی که به آنجا فرستاده میشد، اعم از یک کوه ملحفه و روبالشی یا دوجین دستمال، مثل روز اولش نو تحویل داده میشد.»
حجم
۷۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۷۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه