کتاب مادر بدجنس من و اسکلت خوب
معرفی کتاب مادر بدجنس من و اسکلت خوب
کتاب مادر بدجنس من و اسکلت خوب نوشتهٔ مارگارت اتوود و ترجمهٔ هدی طاهری است. انتشارات دیدآور این مجموعه داستان کوتاه کانادایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب مادر بدجنس من و اسکلت خوب
کتاب مادر بدجنس من و اسکلت خوب حاوی دو مجموعه داستان کوتاه کانادایی است؛ «مادر بدجنس من» و «اسکلت خوب و قتلهای ساده». این کتاب جنبهٔ شوم اسطورههای کلاسیک و فولکلور سنتی انگلیسی - اروپایی و کهنالگوهای ادبی را نقل میکند. مارگارت اتوود با بازسازی روایتهای آنها بذر خلاقیت و نگاه خود را در زمینشان کاشته است. این نویسنده از طریق داستانها صدایی به «دختران بد» میدهد؛ نامادریها و خواهران ناتنی احمق، زشت یا شرور که بهعنوان آنتاگونیست در کهنالگوهایی که اَتوود کاوش میکند ظاهر میشوند؛ برای مثال مرغ کوچولوی قرمز یا گرترود از هملت اثر ویلیام شکسپیر نظر خود را میدهند. این کتاب را مجموعهای جذاب از تمثیل، مونولوگ، زندگینامهٔ کوتاه، دستورالعمل شرورانه و افسانههای بازسازیشده دانستهاند که برخی شاهکارهایی مینیاتوری در فرم و محتوا هستند؛ نوشتههای دقیق، شوخ، خردمندانه و گاه بینظیر اَتوود با منظرهای خندهدار و جانبی از جهان که خوانندگان بیدرنگ تشخیص میدهند.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب مادر بدجنس من و اسکلت خوب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کانادا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره مارگارت اتوود
مارگارت اِلنور اتوود در تاریخ ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹ در اتاوا در ایالت اونتاریوی کانادا به دنیا آمد. او شاعر، داستاننویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی و فمینیست سرشناس کانادایی است. مارگارت اتوود بارها برای دریافت جوایز ادبی متعدد نامزد شده و بارها نیز جوایزی را دریافت کرده است؛ همچنین یکی از بنیانگذاران بنیاد نویسندگان کانادا و نیز از متولیهای بنیانگذاری جایزهٔ شعر گریفین است. اتوود دانشآموختهٔ رشتهٔ ادبیات انگلیسی، فلسفه و زبان فرانسوی است. از نوجوانی دریافت که به نویسندگی علاقه دارد. در بیشتر آثارش، زنانی را نمایش میدهد که مقهور پدرسالاری هستند؛ همچنین میکوشد توجهها را بهسمت فشار اجتماعی ناشی از ایدئولوژی پدرسالار جلب کند. برخی از آثار مارگارت اتوود عبارتند از:
رمان: «زن خوراکی»، «سرگذشت ندیمه»، «آدمکش کور»، «اوریکس و کریک» و «سال سیلاب».
مجموعه داستان کوتاه: «دختران رقاص»، «جنایت در تاریکی» و «استخوانهای خوب و جنایتهای ساده».
مارگارت اتوود کتابهایی نیز بهعنوان شعر («گفتارهایی برای دکتر فرانکشتاین»)، کتابهایی در زمینهٔ ادبیات کودکان («حیوان خانگی آنا») و کتابهای غیرداستانی («در دنیاهای دیگر: علمی - تخیلی و تخیل انسان») نوشته و منتشر کرده است. از رمان «سرگذشت ندیمه» نوشتهٔ اتوود برای تولید فیلم سینمایی اقتباس شده است. فیلم سینمایی «سرگذشت ندیمه» (The Handmaid's Tale) در ژانر علمی - تخیلی و بهکارگردانی «فولکر اشلوندورف» در سال ۱۹۹۰ میلادی منتشر شد. فیلمنامهٔ این فیلم را هارولد پینتر، نمایشنامهنویس مشهور انگلیسی از رمان مارگارت اتوود اقتباس کرد و نوشت. مجموعهٔ تلویزیونی (سریال) آمریکایی «سرگذشت ندیمه» یا «قصهٔ ندیمه» در ژانر تراژدی و پادآرمانشهری از اواخر سال ۲۰۱۶ میلادی، تولید خود را آغاز کرد. سازندهٔ این سریال اقتباسی «بروس میلر» بوده است.
بخشی از کتاب مادر بدجنس من و اسکلت خوب
«از آنجا که کلمهٔ قفا، با اندک مویی، با پس گردن فرق دارد، من بهشخصه ترجیح میدهم از پشت گردن شروع کنم. با این حال، برای بیشتر ما، مخصوصاً بیتجربهها، بهتر است از پاها شروع کنیم و تا بالا پیش برویم. شروعکردن از سر و همهٔ چیزهایی که در بر میگیرد، ممکن است زیادی دردناک باشد. بعد از پا به ناف میرسیم، حفرهٔ تولد، و جایی که از ریشه ساقط شدیم. ناف عضو مشترکی است که میتوانیم به آن نگاه کنیم و بگوییم جنس مذکر هم میراست. البته، با وجود زیپ و کمربند، ممکن است مخل آسایش شود و پریشانی به بار بیاورد. این در حالی است که شما به دنبال آسایش هستید. جنس مذکر گوشتخوار است و شما گیاهخوار. این چیزی است که باید با آن کنار بیایید.
به پاها برمیگردیم، پاهایی بیخطر با پنجههای صورتی. متأسفانه بیهوا فکرتان به سمت جورابهایی میرود که باید از روی زمین برداشته و شسته شوند. بلافاصله کفش را هم به صحنه اضافه کنید. بهتر شد؟ حالا جورابها داخل کفش و احتمالاً تمیز هستند.
به کفشها خیره میشوید و در فکر فرو میروید. میدرخشند، اما نه چندان. نمیخواهید این مرد شلخته باشد، یا بیش از حد به خودش برسد. کمکم خیالتان راحت میشود. کفشها، متمدنانه و در اوج لطافت، سیاه نیستند و لایهٔ براق و تروتمیزی از رنگ قهوهای آنها را پوشانده است. نه پاشنههای بلندی دارند، نه صدای گوشخراشی ایجاد میکنند. با پاهایی که درونشان جای گرفتهاند، منظم و ماهرانه میرقصند و شما لذت میبرید. به فرد آستر۱۷ میاندیشید. کمکم از مردها خوشتان میآید. بعد از یک تمیزکاری درست و حسابی، به بوسیدن آن پاها فکر میکنید، پاهایی که از فرط لذت انگشتانشان را کش و قوس میدهند.
در حالی که گل از گلتان شکفته است، وقتتان را به بطالت میگذرانید و به انواع پاپوش فکر میکنید. کفشهای گلف پوشیده از چمن و پدرانه هستند. کتانیهای سفید تنیس مثل خرگوش چابک و شیریناند. چکمههای کار محکم و مطمئن هستند. حالا میدانید مردهای خوب، با اینکه سخت پیدا میشوند، همچنان وجود دارند. مردی که بدون قطعکردن پایش ارهبرقی را به کار میاندازد. چه آرامشی! چهارخانه و شطرنجی، کمحرف و تا حدودی اسکاتلندی. چکمههای پلاستیکی، چکمههایی که زیر باران برای نجات گوسالهای تقلا میکنند و بهسوی طویله میشتابند. قدرتمند، آرام و معقول. میدانند چه کار میکنند و کارشان را به بهترین شکل انجام میدهند. با تمام این اوصاف، داستان به چکمههای پلاستیکی ختم نمیشود. تمایلی ندارید ادامه دهید و، در عین حال، نمیتوانید جلو خودتان را بگیرید. به چکمههای سوارکاری و آن شلاق شیطانی فکر میکنید. خیلی هم بد به نظر نمیرسد. خارجی و تاریخی هستند. حالا نوبت به چکمههای گاوچرانی میرسد. هر دو آنها، درست پیش از شنیدهشدن صدای شلیک گلوله، در مِین استریت۱۸، کنار هم کوبیده میشوند. به کشالهٔ ران فشار میآید. اما یک مرد چرا باید چنین کاری انجام دهد؟ و اما چکمههای ارتشی. آنقدر براق هستند که وقتی سمت چپی بلند میشود و پاشنهاش روی بینیتان مینشیند، بهراحتی میتوانید تصویر صورتتان را در سمت راستی ببینید. حالا چندین و چند ردیف چکمه میبینید که مدام در حال رژهرفتن هستند، و از آنجایی که روی زمین خوابیدهاید، دیدتان همسطح خیابان است. قدرتْ توانایی درهمشکستن است. دو نفر پاهایتان را نگه میدارند، دو نفر بازوهایتان را میگیرند، و پنجمین نفر آلتی تیز مانند چاقو یا بطری شکسته را در بدنتان فرو میکند. هیچ میدان جنگی در کار نیست. یک پارک معمولی است و در زمین بازی بچهها اسبهای کوچک زرد و قرمز به چشم میخورند. هوا روشن است و مردها و زنها از پشت شیشههای ماشینهایشان به شما خیره میشوند. طولی نمیکشد که مأمور پلیس شما را بهخاطر دامنزدن به چنین اتفاقی بازخواست میکند. در نهایت، چکمهها چندان هم چنگی به دل نمیزنند.»
حجم
۱۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۱۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
نظرات کاربران
یه مجموعه داستان فمینیستی خووب.