
کتاب مهراز و شاه آشور
معرفی کتاب مهراز و شاه آشور
کتاب الکترونیکی مهراز و شاه آشور نوشتۀ فرناندو آرابال با ترجمۀ شهرام زرگر و رامین ناصرنصیر در انتشارات دیدآور چاپ شده است. این نمایشنامه دربارۀ مواجههٔ دو شخصیت، یکی بومی جزیره و دیگری فردی متمدن، است که در جزیرهای دورافتاده با یکدیگر روبهرو میشوند و در طی تعاملاتشان به کاوش در هویت و نقشهای اجتماعی میپردازند.
درباره کتاب مهراز و شاه آشور
مهراز و شاه آشور نمایشنامهای در دو پرده است که در سال ۱۹۶۷ توسط فرناندو آرابال، نمایشنامهنویس اسپانیایی، نوشته شده است. این اثر به بررسی پیچیدگیهای هویت، تمدن و وحشیگری میپردازد و تعاملات میان دو شخصیت اصلی را به تصویر میکشد.
داستان در جزیرهای دورافتاده رخ میدهد که در آن، مهراز (معمار)، بومیای که تنها در جزیره زندگی میکند، با شاه آشور (امپراتور)، تنها بازماندهٔ سقوط یک هواپیما، مواجه میشود. شاه آشور که از تمدن آمده است، در ابتدا از مهراز درخواست کمک میکند. با گذشت زمان، این دو شخصیت درگیر بازیهای روانی و نقشآفرینیهای متقابل میشوند که در آن هر یک نقش دیگری را به عهده میگیرد. این تبادل نقشها به کاوش در ماهیت انسان، تمدن، وحشیگری و هویت فردی میپردازد.
فرناندو آرابال، نمایشنامهنویس، رماننویس و فیلمساز اسپانیایی، در سال ۱۹۳۲ در ملیا، اسپانیا، به دنیا آمد. او در سال ۱۹۵۵ به فرانسه مهاجرت کرد و به یکی از چهرههای برجستهٔ تئاتر آوانگارد تبدیل شد. آثار او به بررسی موضوعات پیچیدهٔ انسانی و اجتماعی میپردازد و در سراسر جهان به اجرا درآمدهاند. آرابال در این نمایشنامه از عناصر تئاتر پوچی بهره میبرد و با استفاده از دیالوگهای پیچیده و موقعیتهای سوررئال، به نقد مفاهیم اجتماعی و روانشناختی میپردازد. این اثر بهعنوان یکی از مهمترین کارهای آرابال شناخته میشود و در سالهای مختلف در تئاترهای گوناگون به اجرا درآمده است.
کتاب مهراز و شاه آشور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به نمایشنامههای فلسفی و روانشناختی و کسانی که به کاوش در مفاهیم هویت، تمدن و وحشیگری علاقهمندند، مناسب است.
بخشی از کتاب مهراز و شاه آشور
«صحنهٔ یک
صدای غرش هواپیما. معمار همچون حیوانی به دام افتاده و وحشتزده در جستوجوی پناهگاهی میگردد و به همه سو میدود؛ زمین را میکند. میلرزد و دوباره میدود و دست آخر سرش را در میان شنها فرو میبرد. انفجار. درخشش آنی شعلههای آتش. معمار که از وحشت به لرزه افتاده، در حالی که صورتش را به شنها چسبانده، انگشتها را در گوشهایش فرو میکند. چند لحظه بعد شاهِ آشور نمایان میشود. چمدان بزرگی را با خود حمل میکند. در حرکاتش ظرافت چشمگیری وجود دارد. با نوک عصایش معمار را با تحقیر لمس میکند.
شاه آشور: کمک کنید آقا! من تنها بازماندهٔ حادثه هستم!
معمار: (وحشتزده.) فی! فی! فیگا! فیگا! فی! فی!
لحظهای با بهت به شاهِ آشور نگاه میکند و سپس سریع میگریزد.
تاریکی.»
حجم
۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه