کتاب امریکا بر سر تقاطع
معرفی کتاب امریکا بر سر تقاطع
کتاب امریکا بر سر تقاطع نوشتهٔ فرانسیس فوکویاما و ترجمهٔ مجتبی امیری وحید است و نشر نی آن را منتشر کرده است. دموکراسی، قدرت و میراث جریان نومحافظهکاری در امریکا موضوع این کتاب است.
درباره کتاب امریکا بر سر تقاطع
امریکا بر سر تقاطع، اثر جدید و قابل تأمل فرانسیس فوکویاما است. موضوع این کتاب بررسی سیاست خارجی امریکا در دوران بعد از حملات القاعده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است. این موضوع برای فوکویاما مسئلهای شخصی است؛ بهعنوان فردی که برای مدت زمان طولانی خود را نومحافظهکار تلقی و فکر میکرد که از جهانبینی مشترکی با بسیاری از نومحافظهکاران از جمله دوستان و آشنایانی که عضو دولت بوش هم بودند، برخوردار است.
کتاب امریکا بر سر تقاطع تلاشی است برای روشنکردن میراث نومحافظهکاری، تشریح مواردی که به نظر فوکویاما دولت بوش به خطا رفته و همچنین طرح رئوس کلی روش دیگری که ایالات متحده میتواند برای تعامل خود با سایر نقاط جهان در پیش گیرد.
مجتبی امیری وحید در مقدمهای طولانی به اهمیت این کتاب و خاستگاه فکری فوکویاما میپردازد.
خواندن کتاب امریکا بر سر تقاطع را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزههای علوم سیاسی، فلسفه، اقتصاد و جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره فرانسیس فوکویاما
فوکویاما در تابستان ۱۹۸۹ و پیش از متلاشیشدن اتحاد جماهیر شوروی، با انتشار مقالهای در فصلنامه نشنال اینترست با عنوان «پایان تاریخ» به شهرت رسید و اکنون نیز از چهرههای مورد توجه در حوزه اندیشه سیاسی غرب به شمار میرود. وی در ۱۹۵۲ در شیکاگو و در خانوادهای ژاپنی چشم به جهان گشود. مدرک کارشناسی خود را در رشته فلسفه باستان از دانشگاه کرنل دریافت کرد. رساله دکتری خود را نیز در دانشگاه هاروارد با عنوان «سیاست خارجی شوروی در خاورمیانه» نوشت و تا ده سال بعد از آن هم با «مؤسسه اطلاعاتی راند» واقع در شهر سانتامونیکای ایالت کالیفرنیا همکاری کرد. مبنای کار وی در این مؤسسه که بسیار گسترده و در تعیین خطمشی عمومی امریکا نیز مؤثر است، مطالعه سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی بود؛ بااینهمه در این مدت مطالعه فلسفه را نیز رها نکرد. وی اکنون استاد اقتصاد سیاسی بینالمللی است و در «مدرسه مطالعات و پژوهشهای بینالمللی پیشرفته» در دانشگاه جان هاپکینز واشنگتن نیز به تدریس مشغول است و پس از وداع با نومحافظهکاران و با همکاران برخی از همفکرانش دستاندرکار انتشار فصلنامه جدید امریکن اینترست است.
فوکویاما بین سالهای ۱۹۸۱ و ۱۹۸۲ یکی از اعضای اداره برنامهریزی و سیاستگذاری وزارت امور خارجه امریکا و متخصص امور خاورمیانه بود. همین امر سبب شد تا وی با امور خاورمیانه هم نسبتاً بهخوبی آشنا شود. در همان دوران بود که بهعنوان یکی از اعضای نمایندگی در مذاکرات مصر و اسرائیل در مورد خودمختاری فلسطینیها شرکت کرد و ضمن مشارکت در تدوین گزارشی برای ریاستجمهوری امریکا به دولتمردان ایالات متحده توصیه کرد تا برای انجام اصلاحات گسترده در منطقه خاورمیانه از طریق برگزاری اجلاسهایی در سطح مقامات ارشد رسمی با اعراب برنامهریزی کند.
در حوزه اندیشه سیاسی، فوکویاما از شاگردان و نحله فکری آلن بلوم محسوب میشود. آثاری که تاکنون از فوکویاما منتشر شده، مؤید این هستند که ما با دو فوکویاما مواجهیم: فوکویامای فیلسوف که سخت در کار دیدگاههای فلسفی نوهگلی در فرایند تاریخ است و از نظر فکری خود را اخلاقگرای محافظهکار مینامد و فوکویامای تحلیلگر سیاسی که وضعیت جهان و سیاستهای امریکا را تفسیر و تحلیل و در مواقعی نیز از آنها انتقاد میکند.
بخشی از کتاب امریکا بر سر تقاطع
«فوکویامای فیلسوف درواقع با طرح نظریه «پایان تاریخ» بود که باب گفتمان تازهای را در حوزه اندیشه سیاسی، نهتنها در ایالات متحده که در اروپا، آسیا، امریکای جنوبی و به میزان کمتر در خاورمیانه، گشود. این مباحث با انتشار کتاب پایان تاریخ و فرجام انسان جدیتر شد، زیرا وی در این کتاب نسبت به آنچه پیش از آن در مقالهاش در فصلنامه نشنال اینترست چاپ شده بود، شرح و تقسیمبندی دقیقتری ارائه کرد. کتاب وی به بیش از ۲۰ زبان ترجمه و در سراسر جهان منتشر شد و در ایالات متحده، فرانسه، شیلی و ژاپن در مقام پرفروشترین کتاب قرار گرفت. فوکویاما پیش از این کتاب هم مقالاتی در مورد دولتهای سوسیالیست جهان سوم نظیر اتیوپی، موزامبیک و یمن جنوبی نوشته بود که در زمان خود مورد توجه بسیاری قرار گرفته بود.
نظریه «پایان تاریخ» در پانزده سال گذشته با طیف وسیعی از واکنشها مواجه بوده است: از شکاکیت تجربی راست (که میگوید نمیفهمیم فوکویاما چه میخواهد بگوید، تاریخ چیزی جز یک مشت اتفاقات پشتسرهم نیست)، تا واکنش چپگرایان که خود به دو دسته تقسیم میشوند: عدهای او را ازجمله ایدئولوگهای سرمایهداری میدانند که توانمندیهای بالقوه سوسیالیسم انقلابی را نمیبیند و کسانی هم او را رویزیونیست تجددطلب تلقی میکنند. به اعتقاد فوکویاما، شمار بالایی از منتقدانش نظریه وی را بهدرستی درک نکرده و بسیاری از آنها حتی بدون مطالعه دقیق مقاله «پایان تاریخ» آن را بهخطا مورد انتقاد قرار دادهاند.
فوکویاما در شرح نظریه «پایان تاریخ» چنین میافزاید: دموکراسی لیبرال شکل نهایی حکومت در جوامع بشر است. تاریخ بشریت نیز مجموعهای منسجم و جهتدار است که بخش اعظمی از جامعه بشری را به سمت نظام دموکراسی لیبرال سوق میدهد. فوکویاما درواقع مروج این ایده است که تمام مردم جهان تشنه آزادیاند و سرنوشت جهان نیز بهناگزیر به دموکراسی لیبرال میانجامد. البته منظورمان این نیست که ابناءِ بشر هماکنون در میانه این جنبش در حال شتاب و در حال گذار به دموکراسی قرار دارند. وی این نوع برداشت از نظریه «پایان تاریخ» را نادرست میداند. به اعتقاد فوکویاما، «پایان تاریخ، سرجمع استدلالی به نفع نوگرایی و نخستین اشتیاق جهانشمول برای زیستن در جامعهای نو، پیشرفته و موفق از نظر فناوری است. لیبرالدموکراسی هم یکی از محصولات جانبی فرایندسازی و پدیدهای است که جهان بهتدریج و تنها به مرور زمان به آن علاقهمند میشود. به بیان دیگر، 'پایان تاریخ` در تأیید فرایند بلندمدت تکامل اجتماعی نوعی استدلال مارکسیستی ارائه کرده است، لیکن به گونهای که به لیبرال دموکراسی ختم میشود و نه به کمونیسم.»
منظور فوکویاما از نظریه «پایان تاریخ» این است که فروپاشی شوروی کمونیست، نیمسده پس از سقوط فاشیسم، نشانگر نابودی آخرین رقیب تاریخی لیبرالیسم است. نتیجه آنکه استقرار لیبرالدموکراسی در سراسر کره خاکی اجتنابناپذیر میشود و بنابراین تاریخ پایان مییابد. فوکویاما که متأثر از آلکساندر گوژیوف است، اصطلاح «پایان تاریخ» را نیز از تفسیر وی بر اندیشه هگل برگرفته است. البته فوکویاما مدعی نیست که لیبرالیسم در میدان عمل در همهجا پیروز شده و همه نزاعها از کره زمین رخت بربستهاند بلکه او معتقد است که در پهنه اندیشهها، لیبرالیسم از این پس بر اذهان چیره شده چراکه دیگر در برابر خود رقیب نظری و هماورد معتبری نمییابد. به عبارت دیگر، حتی اگر پیروزی لیبرالیسم در «جهان واقعی» هنوز بهطور کامل تحقق نیافته، اما باید در نظر داشت که این پیروزی «در زمینه اندیشهها و آگاهیها» صورت گرفته است.
تصورات فوکویاما درباره «پایان تاریخ» در اواخر دهه ۸۰ برای مدتی دستمایه پارهای از گفتمانهای محافل دانشگاهی و سیاسی بود. لیکن تحولات سریع در عرصه بینالمللی بهویژه بروز ناسیونالیسم افراطی، درگیریهای قومی، مذهبی و منطقهای و حرکتهای اسلامخواهی در شماری از کشورهای اسلامی در عمل ارکان تصورات فوکویاما را سست کرد. این نظریه چندی بعد هم در پی طرح نظریه «برخورد تمدنها» از سوی ساموئل هانتینگتون رنگ باخت.
تلاشهای فوکویاما برای دمیدن جانی تازه به بحث پایان تاریخ به بهانه رخدادهای یازده سپتامبر هم تاکنون ره به جایی نبرده است. بگذریم از اینکه رأی شخص فوکویاما چنین نیست. وی کماکان معتقد است که از اهمیت نظریه «پایان تاریخ» نهتنها چیزی کاسته نشده بلکه با گذر ایام بر رونق آن افزوده میشود. ازاینرو، فوکویاما در مقدمه چاپ جدید پایان تاریخ، بار دیگر تأکید میکند که نظریه وی اساساً فرضیه است و نه پیشبینی قطعیالوقوع. برای هیچ جامعه طالب نوسازی هیچ بدیلی جز پذیرش نظام اقتصاد آزاد و دموکراسی لیبرال وجود ندارد. مآلا «پایان تاریخ» نظریهای است درباره نوسازی. بزرگترین کشورهای جهان ــ چین و هند که بیش از چهل درصد جمعیت جهان را تشکیل میدهند ــ با شتاب خود را با اقتصاد آزاد و مدرنیته تطبیق میدهند. البته چین برعکس هند، این روند را تحت سیطره نظام سیاسی استبدادی طی میکند. با وجود این، قوانین اصلی کاپیتالیسم یعنی دستکم نیمی از قاعده بازی را پذیرفته است. جامعه چین هم در حال توسعه است؛ به همان روشهایی که جوامع غربی تحت تأثیر نوسازی متحول شدند.»
حجم
۳۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۰۷ صفحه
حجم
۳۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۰۷ صفحه