دانلود و خرید کتاب دوباره والد خودت شو یونگ کنگ چان ترجمه نجمه سالاری
تصویر جلد کتاب دوباره والد خودت شو

کتاب دوباره والد خودت شو

نویسنده:یونگ کنگ چان
انتشارات:داهی
امتیاز:
۴.۱از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دوباره والد خودت شو

کتاب دوباره والد خودت شو نوشتهٔ یونگ کنگ چان و ترجمهٔ نجمه سالاری است و انتشارات مجید آن را منتشر کرده است. آیا آن عشقی که لایق آن بودید را از والدینتان نگرفتید؟ پس این کتاب را بخوانید.

با خواندن این کتاب خودتان را طوری دوست داشته باشید که همیشه دوست داشته‌اید به شما عشق بورزند.

درباره کتاب دوباره والد خودت شو

در کتاب دوباره والد خودت شو، یونگ کنگ چان مشوق شماست تا این تغییر را به‌وجود بیاورید. مهم نیست چه کسی درست می‌گوید و چه کسی اشتباه. دربرابر خود، فردی عاشق باشید تا اینکه منتظر باشید والدین شما یا افراد دیگری به شما عشق بورزند یا شما را طوری که می‌خواهید تشویق کنند. زمانی که ما می‌پذیریم والدینمان هرگز آن‌طور که ما می‌خواهیم نمی‌شوند، می‌توانیم دیگر دنبال عشق و پذیرش از سمت آن‌ها نباشیم؛ دراین‌صورت دل‌هایمان شادتر می‌شود. چه ما را دوست داشته باشند چه نداشته باشند، دیگر بیشتر از این به والدینمان وابسته نباشیم. عشق‌ورزیدن به خودمان مسئولیتمان می‌شود و این چیزی است که همهٔ ما می‌توانیم آن را انجام دهیم چراکه ما خودمان منبع این عشق هستیم.

یکی از بزرگ‌ترین موانع عشق به خود، ارتباط ما با والدینمان است. این کتاب می‌تواند کاری کند تا شما بتوانید اختلافاتی که در کودکی داشتید را حل کنید و بتوانید در آرامش با خانواده و دیگران زندگی کنید.

خواندن کتاب دوباره والد خودت شو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب، مناسب برای افرادی است که در کودکی آسیب دیده‌اند و نیازهایشان محقق نشده است. اگر دوست دارید والدینتان به شما عشق بورزند و این خواسته محقق نشده است یا نسبت به آن‌ها بی‌احساس شده‌اید، این کتاب می‌تواند به شما کمک کند تا توسط خودتان به آرامش برسید.

می‌توانید یاد بگیرید والدی محبوب و حامی خود باشید. مهم نیست والدین شما در قید حیات هستند یا نه. اگر در گذشته کاری بوده است که موفق نشدند در حق شما انجام دهند می‌توانید یاد بگیرید خودتان آن را انجام دهید.

بخشی از کتاب دوباره والد خودت شو

«اغلب اوقات، اتفاق‌های مهمی که به دلم می‌افتد را نادیده می‌گیرم. آخر سال ۲۰۱۷ به‌جای یکی از همکارانم که مشکل پزشکی داشت و نمی‌توانست کار کند به شرکت قبلی‌ام برگشتم ولی نسبت به انجام این کار مردد بودم.

ابتدا، می‌خواستم پیشنهادشان را قبول نکنم. درحالی که رئیسم نوع کار را پشت تلفن به من توضیح می‌داد قلبم فریاد می‌زد: «نه». من هرگز درست از حسابداری لذت نبردم و حتی تصور انجام‌دادن دوبارهٔ این کار حس ناخوشایندی به من می‌داد. مهم‌تر از همه می‌دانستم برگشتن به این کار آرامشی که تا کنون با والدینم ساخته بودم را مختل می‌کند. کار شخصی خودم را به‌عنوان معلم خصوصی به‌مدت دو سال داشتم و در چند ماه اخیر والدینم از صحبت‌کردن با من درمورد مسیر کاری‌ام دست کشیدند. پذیرفتن این شغل پاره‌وقت در رشتهٔ قبلی‌ام فقط برای والدینم یادآور این می‌شد که من این کار ثابت و تمام‌وقت را انجام نمی‌دهم و آن‌طور که آن‌ها فکر می‌کنند من باید پول به دست بیاورم، درآمدی ندارم. یعنی پدر و مادرم دوباره قرار است غر بزنند؟ نه ممنون!

هرچند بعد از چندین بار متقاعدکردنم از طرف ناظر مالی شرکت بالاخره قبول کردم. همچنین بخشی از وجودم دوست داشت بگوید: «بله». برای کل سال با تولید کم در آن شرکت کار می‌کردم و این حقوق اضافه به من کمک می‌کرد تا بتوانم هزینهٔ برخی از کتاب‌های آینده‌ام را بپردازم. نه‌تنها این، بلکه ارتباط خوبی با همکاران سابقم دارم. بنابراین خودم را مسئول می‌دانستم تا با حسن‌نیت به آن‌ها کمک کنم. همچنین احساس می‌کردم هرکس که مریض است ارزش این را دارد که استراحت کند و آسوده‌خاطر باشد و درحالی که مرخصی هست باید ذهن آرامی داشته باشد. حتی گاهی دلسوزی‌ام برای آن‌ها و نداشتن قدرت نه گفتن، من را به دردسر می‌انداخت مانند اوقاتی که با شرایطی موافقت می‌کردم که بعداً باعث پشیمانی‌ام می‌شد.

درست همان‌طور که پیش‌بینی کرده بودم در کمتر از دو هفته که به کار سابقم برگشته بودم والدینم دوباره بحث شغلی من را مطرح کردند. ابتدا نسبتاً از دست پدرم عصبانی بودم؛ زیرا با وجود اینکه دیر نشده بود دائم برای سرکاررفتن، من را هول می‌کرد. علاوه‌بر نوشتن، یکی از دلایلی که درخواست دادم بعدازظهرها سر کار بروم این بود که دوست نداشتم پدرم من را صبح‌ها به آنجا برساند. فکر می‌کردم اگر من را سر کار نرساند این فرصت را ندارد که مرا هول کند. ظاهراً اشتباه می‌کردم. احساس نظارتی که پدرم داشت آن‌قدر قوی بود که فکر می‌کرد باید به من بگوید که خانه را زود ترک کنم هرچند که اصلاً نمی‌دانست زمان گزارش من چه ساعتی است. خوشبختانه غرزدن‌ها زمانی که من قاطعانه گفتم وقت‌شناس هستم به پایان رسید. سر کار به‌شدت استرس داشتم و یادآوری‌های مکرر پدرم کمکی نمی‌کرد.»


Saeid
۱۴۰۲/۰۸/۲۵

عالی بود

Adam caelfield
۱۴۰۳/۰۵/۲۴

بسیار کتاب خوبی میتونه باشه توی دو منظر ۱. درک و تقویت و کنترل بهتر احساسات ۲.‌ ترمیم روابط فرزند و والدین و پیشنهاد میکنم اگر قصد دارین به منظور ترمیم رابطتون با پدر و مادرتون کتاب رو مطالعه کنید، فصل ۸ مهم

- بیشتر
محسن
۱۴۰۳/۰۴/۲۵

عالی بود

ما نمی‌توانیم دیگران را به‌خاطر آگاه‌نبودن سرزنش کنیم آن‌ها تا جایی که می‌توانستند تلاش کردند.
hani
یک کودک با نیاز دوست داشته شدن به دنیا می‌آید و هیچ‌وقت این نیازش تغییر نمی‌کند.
ف
زمانی که مسئولیت‌های زندگی‌تان را به فرد دیگری واگذار می‌کنید، قدرتتان را از دست می‌دهید.
hani
دلیلی که شما از والدینتان می‌رنجید این است که آن‌ها را از صمیم قلبتان بسیار دوست دارید. از زمانی که کودک بودید عشق و تشویق آن‌ها را آن‌طور که دوست داشتید می‌خواستید اما آن‌ها آن را به شما ندادند. اگر به والدینتان اهمیتی نمی‌دادید از رفتارهای آن‌ها آن‌قدر اذیت نمی‌شدید. نسبت به آن‌ها خشمگین هستید؛ زیرا همیشه احساس کرده‌اید با شما بدرفتاری شده است و به شما خیانت کرده‌اند و قدر عشق شما را ندانسته‌اند. درنهایت شما بین خودتان و والدینتان فاصله می‌اندازید و عشقتان را از آن‌ها دریغ می‌کنید.
hani
اغلب والدین فقط می‌خواهند از تصویر ذهنی خودشان به‌عنوان والد خوب محافظت کنند.
raheleh ahmadi
متوجه شدم که درون‌گرا بودن به این معنی است که گاهی اوقات نمی‌شود خود را در هر شرایطی قرار داد. هدف این جملهٔ کوتاه این است که ما را تشویق کند تا با آغوش باز به استقبال تفاوت‌هایمان برویم و خودمان را بپذیریم.
raheleh ahmadi
والدین شما می‌توانند معلم معنوی شما نیز باشند. اگر با هرکدام طوری رفتار کنید که انگار آمده‌اند تا به شما درس باارزشی یاد بدهند، ارتباط شما با آن‌ها به‌طور طبیعی بهبود خواهد یافت. بااین‌وجود اگر با آن‌ها مانند دشمن یا فردی که از او تقاضای عشق دارید رفتار کنید، دراین‌صورت رنج و غمتان ادامه پیدا خواهد کرد.
ف
ما خودمان را تخریب می‌کنیم زیرا شناخت اشتباهی که از خودمان داریم را عمیقاً باور کرده‌ایم. شناختی که در کودکی ساخته‌ایم و باور کرده‌ایم.
raheleh ahmadi
بسیاری از ما تصمیم می‌گیریم والدینمان را به‌خاطر تربیتمان سرزنش کنیم. از اینکه خودشان را تغییر نمی‌دهند و اصلاح نمی‌کنند احساس ناامیدی می‌کنیم. اما با انجام این کار تنفر و خشم را به نسل بعدیمان منتقل می‌کنیم. به یاد داشته باشید پشت خشم، درد و رنج وجود دارد. پشت درد و رنج، عشق وجود دارد. زمانی که به‌اندازهٔ کافی تلاش کنید می‌توانید والدینتان را دوست داشته باشید.
ف
درون هر فرد بزرگسالی کودکی سکونت می‌کند که قبلاً بوده است و درون هر کودکی، بزرگسالی نهاده شده که به آن فرد تبدیل خواهد شد.
نسرین نیکبخت
پشت احساسات دردناکتان عشقی برای والدینتان وجود دارد.
hani
برخی از ما خاطرات کودکی ناخوشایندمان را به یاد داریم و فکر می‌کنیم از آن عبور کرده‌ایم و بر این باور هستیم که بر تمام رفتارهایمان کنترل داریم اما متوجه نیستیم که بسیاری از رفتارهایمان به صورت ناخودآگاه توسط تجربیات و درد و رنج‌های کودکیمان به ما تحمیل می‌شود. کودک درونمان درد و رنج را یادش می‌ماند و آن را در ذهن نگه می‌دارد. هرچند که این درد و رنج توسط والد درون به‌منظور محافظت از ما در برابر آسیب‌دیدن احساسات فقط سرکوب می‌شود.
elisa
اینکه قادر نیستید والدینتان را ببخشید باعث می‌شود شما در گذشته اسیر شوید.
Adam caelfield
سعی کنید نگرش آن‌ها را درک کنید و یا کاری انجام دهید که سخت‌بودن شرایط را آسان‌تر کند. اما مطمئن شوید با آگاهی‌ای که در لحظه دارید تمام تلاشتان را کرده‌اید و شما مسئول ناراحت‌بودن والدینتان نیستید. آن‌ها خودشان مسئول هستند
Adam caelfield
برای من شخصاً آگاهی به‌معنی تمرکز در زمان حال و توجه و آگاه‌بودن از افکار و احساسات روحی و جسمی‌ام است.
نسرین نیکبخت
والدین شما یا افراد دیگری به شما عشق بورزند یا شما را طوری که می‌خواهید تشویق کنند. زمانی که ما می‌پذیریم والدینمان هرگز آن‌طور که ما می‌خواهیم نمی‌شوند، می‌توانیم دیگر دنبال عشق و پذیرش از سمت آن‌ها نباشیم؛ دراین‌صورت دل‌هایمان شادتر می‌شود. چه ما را دوست داشته باشند چه نداشته باشند، دیگر بیشتر از این به والدینمان وابسته نباشیم. عشق‌ورزیدن به خودمان مسئولیتمان می‌شود و این چیزی است که همهٔ ما می‌توانیم آن را انجام دهیم چراکه ما خودمان منبع این عشق هستیم.
نسرین نیکبخت
بخشی از وظایف بزرگسال بودن مسئولیت‌پذیربودن است. کودکان نیازی ندارند تا مسئولیت کارهایشان را قبول کنند؛ چراکه والدینشان به‌جای آن‌ها بیشتر تصمیمات را می‌گیرند. اگر اشتباهی مرتکب شوند قابل درک است زیرا هنوز سنی ندارند. والدینشان باید کنارشان باشند تا آن‌ها را راهنمایی کنند.
farnaz3000
طبیعتاً والدین باید شیوه‌های تربیتشان را همراه با بزرگ‌شدن و تغییریافتن فرزندانشان، با آن‌ها تطبیق دهند. کنارآمدن با یک نوزاد با کنارآمدن با یک کودک پنج ساله متفاوت است و رفتارکردن با یک نوجوان و فردی که بالغ می‌شود متفاوت است. اما بیشتر والدین با فرزندان بزرگسالشان طوری رفتار می‌کنند که انگار آن‌ها کم‌سن‌وسال هستند. آن‌قدر عادت کرده‌اند مراقب خواسته‌های فرزندانشان باشند و همه‌چیز را به آن‌ها امرونهی کنند، که این کار برایشان عادت شده است. هیچ‌وقت به فرزندانشان این فرصت را نمی‌دهند که بزرگ‌بودن را تجربه کنند چه برسد به اینکه آن‌ها را برابر بدانند.
farnaz3000
زخم‌های کودکیمان هنوز هم به ما آسیب می‌رسانند و روی کارهای ما تاثیر می‌گذارند. اگرچه بزرگ شده‌ایم اما باز هم اگر بیشتر مواقع مانند کودک رفتار نکنیم، گاهی اوقات مانند آن‌ها رفتار می‌کنیم. همهٔ ما رفتارها و عادت‌هایی داریم که آن را از کودکی یاد گرفته‌ایم و درون خود پرورش داده‌ایم و هنوز هم به‌شدت به آن متکی هستیم.
farnaz3000
آیا از نیازهای خودتان به‌خوبی مراقبت می‌کنید؟ آیا بخشیدن برایتان آسان است و به‌دست‌آوردن دشوار؟ اگر دائم دوست دارید دیگران را راضی نگه دارید و دنبال تایید و تشویق از طرف آن‌ها هستید امتحان کنید و ببینید که والدینتان نیز به این کار تمایل دارند؟ ممکن است معیارهاتان را از رفتارهای والدینتان الگوبرداری کرده باشید. والدین شما در انتخاب‌هایتان تاثیرگذار هستند.
elisa

حجم

۱۱۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۱۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان