کتاب سایبانی برای زمین
معرفی کتاب سایبانی برای زمین
کتاب سایبانی برای زمین داستانی با درونمایه محیط زیستی از حمید نوایی لواسانی است. این داستان درباره نوجوانی است که به دلیل ابتلای ناگهانی پدربزرگش به بیماری فراموشی، درگیر مساله تخریب باغ قدیمی و خانوادگیشان میشود.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در سال ۱۳۴۴ پایهگذاری شد، گستردهترین شبکه کتابخانههای کودکان و نوجوانان را دارد و از برجستهترین تولیدکنندگان کتاب کودک است. این سازمان علاوه بر کتاب، محصولات فرهنگی دیگری مانند فیلم و سرگرمیهای سازنده و موسیقی نیز برای کودکان تولید میکند.
درباره کتاب سایبانی برای زمین
حمید نوایی لواسانی در کتاب سایبانی برای زمین، یکی از دغدغههای مرتبط با محیط زیست را مطرح کرده است و این موضوع نابودی و تخریب باغهای تهران است. باغهایی که به نام کمربند سبز تهران معروفند و در این شهر پر از دود و آلودگی، یکی از راههای نجات زمین و همچنین حفظ سلامت مردم محسوب میشوند.
در این داستان با پسرک نوجوانی آشنا میشویم که پدربزرگی دارد. پدربزرگش باغی سبز و پربار دارد اما ناگهان به بیماری فراموشی مبتلا میشود و این موضوع باعث میشود تا پای نوهاش هم به مساله تخریب باغ باز شود و همین، سرآغاز ماجراهایی است که برای او رخ میدهد.
کتاب سایبانی برای زمین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب سایبانی برای زمین داستانی جذاب است که برای نوجوانان نوشته شده است با اینحال به دلیل موضوعی که در زمینه محیط زیست مطرح میکند، میتواند برای تمام فعالان و دغدغهمندان محیط زیست نیز جالب باشد.
بخشی از کتاب سایبانی برای زمین
هوا گرم است و تمام بدنم کوفته. ته کلاس صندلی رنگ ورو رفته ای را پیدا میکنم و کنار پنجره مینشینم. بچه ها برای آشنایی با هم سر صحبت را باز میکنند. حوصله حرف زدن ندارم. کتاب زبان ترم جدید را برمیدارم و بیهدف آن را ورق میزنم. اصلا حال وحوصله سر کلاس نشستن و ادا درآوردن ندارم؛ منظورم ادای بچه زرنگهاست. واقعا ُمخم نمیکشد.کلهام بادکرده از نُه ماه درس خواندن و حفظ کردن کتابهای درسی. زور دارد وقتی هنوز هیجان و دلهره امتحانهای خردادماه تمام نشده و خستگی یک اسباب کشی جانانه هم به تَنت مانده، مجبورت کنند کلاس زبان ثبت نام کنی؛ انگار قرار بود تا چند روز آینده کل معلومات بشر از روی زمین محو شود و به قول صالح تَهدیگاش هم به ما نرسد. من زبان انگلیسی را دوست دارم و میدانم که در آینده برای دانشگاه و هزارجور کار دیگر به دردم میخورد، اما یادگیری هر چیزی حال و هوا و آمادگی خودش را میخواهد. از این دلخورم که بابامهران فکر میکند هر کاری جز تست زدن و کلاس کنکور رفتن، عمر هدر دادن است.
خدا نکند باهاش بحث کنی... برای قانع کردن آدم هزار جور دلیل تو آستینش دارد. به خیالش با گفتن «دلم میخواهد و دوست دارم» آدم تا حد یک بچه کم عقل و سربه هوا،کوچک میشود. بابامهران صندوقدار بانک است و اهل حساب و کتاب. با یک ماشین حساب کوچک میتوانست عمر برباد رفته آدمها را از نظر ارزش پولی آن محاسبه کند. آخ که چهقدر دلم لک زده برای تابستانی که از دست کلاسهای تقویتی، آن هم با پسوندهای عجیب وغریبی مثل آیندگان، فرزانگان، پویندگان، جویندگان و... خلاص شوم و هر جور دلم میخواهد از وقتم استفاده کنم. فهرست بلندبالایی از کارهای عقب افتاده دارم. کلی بازی کامپیوتری جدید به بازار آمده است که به خاطر امتحانات نهایی هنوز طرفشان نرفتهام. اگر اصرار بابامهران نبود، این سه ماه را فقط با کارگاه رباتیک پر میکردم. پارسال معلم آزمایشگاه مدرسه از ساخت ربات امدادگرمان تعریف کرد و از من و صابر و صالح خواست با کمی تغییر قطعات مکانیکیاش، آن را در مسابقات کشوری شرکت بدهیم. از همان موقع بود که دلم را صابون زدم تا با صابر و صالح تو کلاسهای برنامه نویسی هوش مصنوعی ثبت نام کنم.
کار آمادهسازی ربات را هم انداختیم تابستان که یک وقت از درسها عقب نیفتیم. تازه، جالب ترین قسمت ماجرا هم برنامه هایی بود که با مامان نرگس تنظیم کردم. قبل از امتحانات نهایی قرار گذاشتیم تا با هم از بابایوسف اجازه بگیریم و به باغ سرهنگ برویم. مامان نرگس میخواست تا هنوز دارودرختهای باغ نیست و نابود نشدهاند از فضای بِکر و درختهای کهنسالش عکس بگیرد. قبلا هم چند تابلوی معرق چوب از روی مناظر زیبای آنجا درست کرده بود. با صدای معلم میانسالی که به انگلیسی سلام و احوالپرسی میکند و وارد کلاس میشود، به خودم میآیم. سرم را از روی کتاب بلند میکنم. معلم پرانرژی و خونگرمی به نظر میرسد؛ اما چیزی نمیگذرد که یکی از کارکنان مؤسسه میآید و صدایش میزند. معلوم میشود اشتباهی سر کلاس ما آمده و باید به کلاس دیگری برود...
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
به نام خدا کتاب خیلی خوبی بود. داستان نوجوانهایی که برای چیزی که براشون مهمه میجنگن، فکر میکنن، برنامه میریزن، از بزرگترها کمک میگیرن و پیروزمیشن. نوجوونهایی که حتی از بزرگسالاشون عاقلتر و شجاعترن! نوجوونهایی که بیتفاوت نیستن و تموم دنیاشون