کتاب کاندید یا خوش باوری
معرفی کتاب کاندید یا خوش باوری
کتاب کاندید یا خوش باوری نوشتهٔ ولتر و ترجمهٔ محمود گودرزی است. نشر افق این رمان کوتاه فلسفی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب کاندید یا خوش باوری
کتاب کاندید یا خوش باوری نوشتهٔ ولتر و داستان خوشباوری یک مرد است. ولتر در این رمان فلسفی با دیدی انتقادی به خوشباوری میپردازد. او افرادی را که همیشه خوشبین هستند، سادهلوح میشمارد و معتقد است زندگی سراسر خوشی نیست و پلیدی هم در دنیا وجود دارد. او با زبانی شوخ و البته همراه با تلخی به انتقاد از ادیان و اعتقادات مختلف میپردازد و به مخاطب کمک میکند تا با دیدی گسترده به جهان و هر آنچه در آن است نگاه کند. او «کاندید»، شخصیت اصلی کتابش را به سفر قهرمان میبرد. او را از یک دنیایی همچون بهشت به دنیای واقعی پرت میکند تا سرد و گرم زندگی را بچشد و از افکار پوچ و خوشباوارانهٔ خود دست بردارد. «کاندید» پسری است جوان که شخصیت و ضمیر سادهای دارد. او در قلعهٔ آقای «بارون» زندگی میکند و خواهرزادهٔ او است. آقای «بارون» از بانفوذترین اربابان «وستفالن» است، کافی است تا چشم بر هم بگذارد تا همهچیز برای او و خانوادهاش مهیا شود. خانم «بارون» ۱۷۰ کیلو وزن دارد، اما رفتارش باوقار و باطمأنینه است. آقا و خانم «بارون» دختر ۱۷ ساله، سرخ و سفید، تروتازه، تپل و دلفریب به نام «کونهگُند» دارند. «کاندید» در همچین فضایی بزرگ شده است و همهچیز برایش عین بهشت است. او معلمی دارد به نام آقای «پانگلُس». یکی از علتهای مهم خوشباوری و سادهلوحی «کاندید» همین آقای «پانگلُس» است. «کاندید» با باور او بزرگ شده است؛ باور به اینکه جهان با بهترین هدف و در بهترین حالت ساخته شده است. «پانگلُس» ذهنی غیرمنعطف داشت و ذهن کاندید را هم به همین صورت شکل داد، اما هرگز به او نگفت که ممکن است این ساختار ثابت و بهشتی که در آن هستی ناگهان بهدلیلی نابود شود. «کاندید» عاشق «کونهگُند» میشود و آقای «بارون» او را با اردنگی از قلعه بیرون میاندازد. حالا او در دنیایی قرار دارد که خیلی هم شکل گفتههای آقای «پانگلُس» نیست. او ناخواسته وارد سفری میشود که عذاب بسیاری در آن میکشد؛ از انجام کارهای سخت تا شکنجهشدن. با وجود این همه سختی، این سفر آوردههای درونی بسیاری برای او دارد. دچار آشفتگی ذهنی و درونی میشود. سؤالات بسیاری در ذهنش شکل میگیرد، اما کمکم قلب و ذهنش بزرگ و وسیع میشود. با عقاید و تفکرات مختلفی آشنا میشود. دنیا را با چشمان خود میبیند نه از دریچهٔ چشم یکی دیگر.
خواندن کتاب کاندید یا خوش باوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمان کلاسیک با درونمایهٔ فلسفه پیشنهاد می کنیم.
درباره ولتر
ولتر (فرانسوا ماری آروئه) متولد ۲۱ نوامبر ۱۶۹۴ در فرانسه است. او از نویسندگان و فیلسوفان فرانسوی عصر روشنگری است. ولتر در خانوادهای دیندار بزرگ شد و بر خلاف میل پدرش که میخواست او حقوقدان شود، به نویسندگی رو آورد. تقریباً در همهٔ سبکهای نوشتاری و ادبی مثل نمایشنامه، شعر، رمان، مقاله و... دستی بر قلم داشت. علت شهرت او بیشتر بهخاطر طرز تفکرش بوده است. او مخالف کلیسای کاتولیک بود و انتقاداتی به آن داشت و موافق آزادی مذهب، آزادی بیان و جدایی دین از سیاست بود. او معمولاً با شجاعت و بیپرده نظر میداد. این نکته در آثار بهجامانده از او هم دیده میشود. البته که این بیپرده سخنگفتنِ او تبعاتی نیز برایش داشت؛ مثل زمانی که ۱۱ ماه در قلعهٔ باستیل زندانی شد. علت زندانیشدن او اشعاری بود که بر ضد «فیلیپ دوم» از خاندان «اورلئان» سرود. با کمک هوادارانش آزاد شد، اما چنان ضعیف شده بود که به آدمیزاد شباهت نداشت. پس از بهبودی باز هم به جنگ مخالفان آزادی و آگاهی رفت. در سال ۱۷۲۳ نمایشنامهٔ «آنریاد» را دربارهٔ سلطنت هنری چهارم منتشر کرد و در سال ۱۷۲۴ آن را در پاریس به روی صحنه برد. در سال ۱۷۲۹ تراژدی «بروتوس» را نوشت و در سال ۱۷۴۸ نمایشنامهٔ «سمیرامیس» را منتشر کرد. در سال ۱۷۷۶ به انتقاد از آثار شکسپیر پرداخت. در طول زندگی خود بیش از ۲۰۰۰ کتاب نوشت. مهمترین اثر ولتر که امروزه بسیار مشهور است رمان «کاندید» است که یک رمان کوتاه فلسفی است.
بخشی از کتاب کاندید یا خوش باوری
«کاندید که از بهشت زمینی رانده شده بود، مدتی دراز بیآنکه بداند به کجا میرود راه سپرد، گریان و چشم بر آسمان، اغلب نگاهش را بهسوی زیباترین قلعهای میگرفت که زیباترین بارونزاده در آن بود؛ بیآنکه شام بخورد میان مزارع بین دو شیار دراز کشید؛ برف با دانههایی درشت فرو میبارید. روز بعد کرخت و بیحس، بدون پول و از شدت گرسنگی و خستگی رو به موت، پاکِشان به سمت شهر مجاور راه افتاد که والبرگهوف ـ تراربک ـ دیکدورف نامیده میشد. به حالتی تأثرانگیز دم در کافهای ایستاد.
دو مرد آبیپوش متوجه او شدند. یکی از آنها گفت: «رفیق، این هم جوانی بسیار خوشبنیه که قد و قامت لازم را دارد.» به سمت کاندید پیش رفتند و مؤدبانه از او خواهش کردند با آنها ناهار بخورد. کاندید با حجب و حیایی دلبرانه به ایشان گفت: «آقایان، شما به من لطف بزرگی میکنید، اما من آنقدر پول ندارم که دانگ خودم را بدهم.» یکی از آبیپوشان گفت: «آه! آقا، آدمهایی با این چهره و با این لیاقت هرگز بابت چیزی پول نمیدهند: قد شما یک متر و شصتوپنج سانتیمتر نیست؟» کاندید همانطور که به آنها کرنش میکرد، گفت: «چرا، آقایان، قدم همین اندازه است. «آه! آقا، بنشینید سر میز؛ ما نهفقط خرجتان را میدهیم، بلکه هرگز تحمل نمیکنیم مردی همچون شما بیپول بماند؛ انسانها برای این آفریده شدهاند که به یکدیگر کمک کنند.» کاندید گفت: «حق با شماست، آقای پانگلس هم همیشه همین را به من گفته است و حالا دارم میبینم که همه چیز در بهترین حالتِ خود است.» از او میخواهند چند سکهٔ پنج فرانکی قبول کند، آنها را میگیرد و میخواهد رسیدش را بنویسد؛ رسید نمیخواهند، سر میز مینشینند. «آیا شما محبتی صمیمانه نسبت به...؟» جواب میدهد: «آه! بله، من محبتی صمیمانه نسبت به دوشیزه کونهگند دارم.» یکی از آن دو آقا میگوید: «نه، از شما میپرسیم آیا محبتی صمیمانه به پادشاه بلغارها دارید؟» میگوید: «ابداً، چون هرگز او را ندیدهام.» «یعنی چه؟! او جذابترین پادشاه است و ما باید به سلامتیاش بنوشیم.» «آه! باکمال میل، آقایان.» و مینوشد. به او میگویند: «بس است، شما اکنون تکیهگاه، حامی، مدافع و قهرمان بلغارهایید؛ ثروتتان مقرر و شوکتتان تضمین شد.» بلافاصله به پایش بند مینهند و او را به هنگ میبرند. وادارش میکنند به راست و به چپ بچرخد، چوب را بالا ببرد، آن را پایین بیاورد، هدف بگیرد، شلیک کند، بر سرعت گامهایش بیفزاید و بعد سی ترکه کتک میخورد؛ روز بعد کمی بهتر تمرین را انجام میدهد و فقط بیست ضربه میخورد؛ دو روز بعد، فقط ده چوب میخورد و در نظر همقطارانش نابغهای مینماید.»
حجم
۱۲۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۲۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه