
کتاب مغازه جادویی
معرفی کتاب مغازه جادویی
کتاب الکترونیکی مغازهی جادویی نوشتهی جیمز رابرت داتی با ترجمهی زهرا رنجکش توسط نشر محراب دانش منتشر شده است. این اثر در قالب رمان روایت میشود و داستانی نیمهزندگینامهای را از زبان نویسنده که یک جراح مغز و اعصاب است، بازگو میکند. محوریت کتاب بر تجربههای دوران کودکی نویسنده و تأثیر یک زن مسن به نام روث بر شکلگیری شخصیت و مسیر زندگی اوست. مغازهی جادویی به موضوعاتی چون فقر، خانواده، امید، جادو و قدرت ذهن میپردازد و با روایتی داستانی، مخاطب را به سفری درونی و بیرونی میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مغازه جادویی
مغازهی جادویی اثری داستانی با رگههایی از زندگینامه است که جیمز رابرت داتی، جراح مغز و اعصاب، آن را نوشته است. این کتاب با نگاهی به دوران کودکی نویسنده، در دههی ۱۹۶۰ میلادی، در شهری کوچک و فقیرنشین در کالیفرنیا آغاز میشود. روایت کتاب از زبان اول شخص و با تمرکز بر تجربههای شخصی و خانوادگی نویسنده پیش میرود. ساختار کتاب به گونهای است که خاطرات، تأملات ذهنی و آموزههای زندگی را در قالب داستانی پیوسته و جذاب به هم میدوزد. محور اصلی روایت، آشنایی نویسنده با زنی به نام روث در مغازهای جادویی است که با آموزشهایی خاص، مسیر زندگی او را تغییر میدهد. کتاب بهگونهای نوشته شده که هم جنبهی داستانی دارد و هم به موضوعات روانشناختی و فلسفی دربارهی ذهن، امید، تابآوری و قدرت تغییر میپردازد. در کنار روایت زندگی، نویسنده به تأثیر محیط، خانواده و آموزشهای غیررسمی بر شکلگیری شخصیت انسان اشاره کرده است. مغازهی جادویی با ترکیب خاطره، داستان و تأملات ذهنی، تصویری از رشد فردی و معنوی را ارائه میدهد.
خلاصه داستان مغازه جادویی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان مغازهی جادویی با صحنهای از اتاق عمل و جراحی مغز آغاز میشود و بهسرعت به گذشتهی نویسنده بازمیگردد؛ زمانی که جیمز رابرت داتی کودکی فقیر در شهری کوچک است. او با مشکلات خانوادگی، فقر و بیماری مادرش دستوپنجه نرم میکند و پدرش اغلب غایب یا گرفتار اعتیاد است. جیمز که علاقهمند به جادو و شعبدهبازی است، روزی به مغازهای جادویی به نام خرگوش کاکتوس وارد میشود و با زنی به نام روث آشنا میشود. این آشنایی نقطهی عطفی در زندگی اوست. روث با مهربانی و درک عمیق، جیمز را به تمرین جادوی واقعی دعوت میکند؛ جادویی که نه در ابزار و حقه بلکه در ذهن و قلب انسان نهفته است. او به جیمز میآموزد که چگونه با تمرین ذهنآگاهی، آرامش و تمرکز، بر احساسات و افکار خود مسلط شود و از دل رنجها و محدودیتها، امید و قدرت خلق کند. جیمز هر روز به مغازه میرود و تحت راهنمایی روث، تمرینهایی برای شناخت احساسات، رهاکردن تنشهای بدنی و پرورش ذهن انجام میدهد. این آموزشها به او کمک میکند تا با واقعیتهای تلخ زندگیاش کنار بیاید و به تواناییهای درونی خود پی ببرد. در طول داستان جیمز با چالشهای خانوادگی، احساس شرم، ترس و ناامیدی روبهرو میشود اما با حمایت روث و تمرینهای ذهنی بهتدریج اعتمادبهنفس و امید را در خود پرورش میدهد. روایت کتاب سفر درونی یک کودک آسیبدیده بهسوی رشد، شفقت و خودشناسی را به تصویر میکشد، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب مغازه جادویی را بخوانیم؟
مغازهی جادویی با روایتی صمیمانه، تجربههای واقعی یک کودک را در مواجهه با دشواریهای زندگی به تصویر میکشد. این کتاب نهتنها داستانی دربارهی جادو و شعبدهبازی است بلکه به قدرت ذهن، تابآوری و نقش آموزشهای غیررسمی در شکلگیری شخصیت انسان میپردازد. خواندن این اثر فرصتی برای آشنایی با تأثیر روابط انسانی، مهربانی و امید در تغییر مسیر زندگی است. همچنین کتاب به مخاطب نشان میدهد که حتی در شرایط سخت میتوان با تمرین ذهن و قلب، مسیر تازهای برای خود ساخت و به تواناییهای پنهان خویش پی برد.
خواندن کتاب مغازه جادویی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای زندگینامهای، داستانهای رشد فردی و کسانی که به موضوعاتی مانند تابآوری، ذهنآگاهی و قدرت تغییر علاقه دارند، مناسب است. همچنین به نوجوانان و بزرگسالانی که با چالشهای خانوادگی یا شخصی روبهرو هستند و بهدنبال راهی برای مواجهه با مشکلات میگردند، پیشنهاد میشود.
درباره جیمز آر. داتی
جیمز آر. داتی (James R. Doty) پزشک، جراح مغز و اعصاب، دانشمند علوم اعصاب، کارآفرین و نیکوکار آمریکایی بود که در اول دسامبر ۱۹۵۵ زاده شد و در شانزدهم ژوئیه ۲۰۲۵ درگذشت. او استاد بالینی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه استنفورد و بنیانگذار و مدیر مرکز پژوهش و آموزش همدلی و نوعدوستی (CCARE) وابسته به مؤسسهی علوم اعصاب استنفورد بود. داتی نویسندهی کتاب پرفروش «درون فروشگاه جادو» (Into the Magic Shop) است؛ اثری که تلفیقی از علم عصبشناسی و آموزههای قلب و ذهن در مسیر خودشناسی و شفقت است. او همچنین ویراستار ارشد کتاب Oxford Handbook of Compassion Science (۲۰۱۷) بود که از آثار مرجع در زمینه علم شفقت بهشمار میرود. داتی تحصیلات کارشناسی خود را در رشتهی علوم زیستی در دانشگاه کالیفرنیا، ارواین آغاز کرد اما پس از پذیرش در دانشکدهی پزشکی دانشگاه تولین در سال ۱۹۷۷ بدون دریافت مدرک از ارواین خارج شد. او مدرک کارشناسی خود را در سال بعد از همان دانشگاه دریافت کرد و در سال ۱۹۸۱ از تولین فارغالتحصیل شد. وی بورسیهی نظامی ارتش آمریکا را پذیرفت و دورهی کارورزی خود را در مرکز پزشکی تریپلر در هونولولو گذراند، سپس دورهی تخصص جراحی مغز و اعصاب را در مرکز پزشکی ارتش والتر رید در واشنگتن دیسی تکمیل کرد. او آموزش فوقتخصصی جراحی مغز و اعصاب کودکان را در بیمارستان کودکان فیلادلفیا و دورهی پژوهشی در نوروفیزیولوژی را نیز گذراند. داتی در سال ۱۹۹۰ از هیئت آمریکایی جراحی مغز و اعصاب گواهی بورد تخصصی دریافت کرد و با درجهی سرگردی، نه سال در بخش پزشکی ارتش خدمت کرد.
در زمینهی پژوهش، علاقهمندی اصلی او توسعهی فناوریهایی برای درمان تومورهای مغزی و ضایعات نخاعی با استفاده از پرتوهای متمرکز، رباتیک و هدایت تصویری بود. داتی از متخصصان برجسته در زمینهی جراحی استریوتاکتیک و جراحی ستون فقرات کمتهاجمی بهشمار میرفت و چندین اختراع ثبتشده از جمله وسیلهای برای تثبیت ستون فقرات و الکترودی برای پایش فعالیت مغزی داشت. او در اواخر دههی ۱۹۹۰ عضو هیئت علمی استنفورد بود و پس از بازگشت به این دانشگاه در سال ۲۰۰۷، تحقیقات خود را بر علوم اعصاب شفقت و نوعدوستی متمرکز کرد. نتیجهی این تلاشها تأسیس رسمی مرکز CCARE بود که پژوهشهای آن از بررسی سازوکارهای مغزی شفقت تا آموزشهای مدیتیشن شفقتمحور را دربر میگرفت. داتی در کنار فعالیتهای علمی، در حوزهی نوآوری نیز نقش پررنگی داشت. در دههی ۱۹۸۰ با همکاری دکتر جان آدلر در توسعهی فناوری CyberKnife مشارکت کرد؛ دستگاهی نوآورانه برای درمان تومورهای مغزی با پرتودرمانی دقیق. او در تأسیس و مدیریت شرکت Accuray, Inc. که تولیدکنندهی این دستگاه بود نقش محوری داشت و توانست با جذب سرمایهگذاری خارجی، شرکت را از ورشکستگی نجات دهد. Accuray درنهایت در سال ۲۰۰۷ وارد بازار بورس نزدک شد و به ارزش ۱.۳ میلیارد دلار دست یافت. داتی علاوهبر فعالیتهای علمی و صنعتی، نیکوکاری برجسته بود. پس از تجربهی فرازونشیبهای مالی دوران رونق و سقوط داتکام، تمام سهام خود در شرکت Accuray را وقف امور خیریه کرد و حدود ۲۹ میلیون دلار به مؤسسات مختلف بخشید. او با حمایت از سازمانهایی مانند Global Healing، زمینهی تأسیس کلینیکهای درمانی در کشورهای مختلف را فراهم کرد و به پروژههای حمایت از مبتلایان به HIV کمک رساند. داتی از حامیان بزرگ دانشگاه استنفورد و دانشگاه تولین بود؛ او کرسی ریاست دانشکدهی پزشکی تولین را پس از توفان کاترینا تأسیس و کتابخانهی آن را بازسازی کرد و بورسیهای برای دانشجویان کمبرخوردار در مسیر خدمت اجتماعی فراهم ساخت.
در کنار همهی این فعالیتها، جیم داتی نویسندهای تأثیرگذار بود که آثارش ترکیبی از علم و معنویت بهشمار میرود. او در آثار خود از جمله مغازه جادویی و کتاب پس از آن، جادوی ذهن (Mind Magic)، از ارتباط میان مغز، ذهن، توجه، مدیتیشن، تجسم و شفقت سخن میگوید و نشان میدهد که چطور این نیروها میتوانند ساختار مغز را تغییر دهند و زمینهساز جهانی مهربانتر شوند. داتی بر این باور بود که تجلی آرزوها و تمرکز ذهنی تنها ابزار موفقیت فردی نیست بلکه راهی برای دگرگونی جمعی و شفابخشی جهان است. جیمز آر. داتی در طول زندگی خود پلی میان علم و انسانیت ساخت؛ پزشکی که مغز را میشناخت اما قلب را راهنما میدانست، و میراثش در علم، شفقت و نیکوکاری همچنان الهامبخش نسلها باقی خواهد ماند.
بخشی از کتاب مغازه جادویی
«روث با دستش به زانوی راستم فشاری وارد کرد. زانویم بیحرکت ماند. منتظر بودم که اگر حرکت عجیبی دیدم پا به فرار بگذارم. دستش را از روی زانویم برداشت. ـ طوری پاتو تکون میدادی که فکر کردم مضطربی. ـ بهنظرم بهخاطر اینه که تمایل دارم بدونم چی میخواین یادم بدین. ـ چیزی که میخوام بهت یاد بدم، خریدنی نیست. سالیانِ ساله این جادو وجود داره و فقط باید آموزش ببینیم. به نشانهٔ تأیید سری تکان دادم. ـ قبل از اینکه بهت یاد بدم، چیزی ازت میخوام. مصمم بودم تا هرچه میخواهد به او بدهم. جز دوچرخهام، چیزی از آنِ خودم نداشتم. ـ چی میخواین؟ ـ باید قولی بهم بدی. قول بده که این تابستون هرچی رو یاد میگیری به یکی دیگه هم یاد بدی و مثل من از اون بخوای به کسی یاد بده تا این چرخه ادامه پیدا کنه. قول میدی؟ نمیدانستم به چهکسی یاد بدهم یا حتی توانایی این کار را دارم یا نه، اما تنها راه این بود که به او قول بدهم. ـ قول میدم. داشتم فکر میکردم بهترین کار این است که انگشت اشارهام را روی انگشت وسطیام بگذارم. شاید نتوانستم کسی را برای یاددادن پیدا کنم، اما درنهایت سه انگشتم را مانند پسران پیشاهنگ بالا بردم و به نشانهٔ قولدادن بالا گرفتم. ـ خب حالا چشمهاتو ببند و تجسم کن که یک برگه هستی و با نسیمی تکون میخوری.»
حجم
۱۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۹۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
کتابی که واقعا من را مجذوب خودش کرد البته من خود کتاب را خواندم خواستم نظر خودم را هم اینجا بدهم
واقعا اثری رو بعد از خوندن درک میکنید که شاید مسیره زندگیتون رو عوض کنه
استفاده از عکس یک گروه موسیقی روی جلد این کتاب به صرف جلب توجه در واقع باعث کاهش اعتبار ناشر بوده
نسخه چاپی رو بنده خوندم .. بنظرم ارزش چندبار خوندن داره و اینکه کاش تمامی دکترا این کتاب رو یک مرتبه میخوندن .
من خیلی ازخوندنش لذت بردم مخصوصاشروع داستان که من روجذب خودش کرد و تونستم باهاش یه تصویرسازی ذهنی خوبی داشته باشم
یک داستان واقعی تاثیرگزار که پایه و مایه ی علمی هم دارد. بسیار توصیه میشود
عالی.بخصوص پیام آخرش (مهربانی.گذشت)
باسلام صوتی این کتاب وجود نداره ؟
داستان شروع جذابی داره به طوری که با اشتیاق ادامه میدی تا بفهمی ته ماجرا کجاست اما فقط یک سوم کتاب به این صورت هستش تو دسته کتاب های انگیزشی قرار میگیره اما برای من به شخصه به شدت حوصله
بد نبود ولی زیادی ازش تعریف کردن! و ارزش اون همه تعریف و نداشت ... جا داشت بهتر باشه