کتاب مغازه جادویی
معرفی کتاب مغازه جادویی
کتاب مغازه جادویی؛ جست و جوی یک جراح مغز و اعصاب برای کشف اسرار مغز و رازهای قلب نوشتهٔ جیمز آر دوتی و ترجمهٔ زهرا سلیمان است و انتشارات اردیبهشت آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب مغازه جادویی
مغازه جادویی (داستان واقعی یک جراح مغز و اعصاب) نوشتهٔ دکتر جیمز آر دوتی، جراح برجسته مغز و اعصاب و استاد جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه استنفورد است. این کتاب داستان زندگی جیمز آر دوتی را، از دوران سخت کودکی او که در فقر در کالیفرنیا رشد میکرد تا موفقیتهای بعدیاش بهعنوان جراح مغز و اعصاب و کارآفرین، روایت میکند. ماجرا از روزی شروع میشود که دوتی که در ایام کودکی خود به تمرین شعبدهبازی مشغول است؛ انگشت مصنوعی شعبدهبازی خود را گم میکند و برای خرید انگشت مصنوعی دیگری وارد یک مغازهٔ شعبدهبازی میشود. دوتی در این مغازه با زنی به نام روث روبهرو میشود و آشنایی او با روث پایهٔ هر آن چیزی است که در ادامهٔ داستان برای مخاطب روایت میشود. روث به دوتی مجموعهای از تکنیکهای ذهنآگاهی و تجسم را آموزش میدهد که به او کمک کند تا بر دوران دشوار کودکی خود غلبه کند و در زندگی حرفهای و شخصی خود به موفقیت دست یابد. تجربیات دوتی با روث او را به تحقیق در مورد ارتباطات بین مغز و قلب و کشف راههایی که ذهنآگاهی و شفقت میتواند بر سلامت جسمی و عاطفی ما تأثیر بگذارد، هدایت کرده است. مغازه جادویی کتابی جذاب و الهامبخش است که نکاتی خواندنی را در مورد اسرار مغز و قدرت قلب انسان ارائه میدهد. این کتاب خاطرات شخصی جیمز دوتی، علم و خودیاری را با هم ترکیب میکند تا به خوانندگان توصیههای عملی برای پرورش ذهنآگاهی و شفقت در زندگی خود ارائه دهد. این اثر به دلیل روایت داستانی جذاب، توضیحات قابلفهم مفاهیم پیچیده علمی، و پیام الهامبخش امید و شفا مورد ستایش قرار گرفته است.
خواندن کتاب مغازه جادویی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی با موضوع علم و توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مغازه جادویی
«وقتی پوست سر از جمجمه جدا میشود، صدای خاصی میدهد. مثل چسبی که باز میشود. صدا، بلند و عصبانی و کمی ناراحت کننده است. در دانشکده پزشکی، کلاسی وجود ندارد که بو و صدای جراحی مغز را یاد دهد. اما کاش یاد میدادند. وزوز سنگین متهای که جمجمه را میشکافد. اره استخوانی که حکاکی میکند و اتاق عمل را با بوی خاک اره تابستانی پر میکند. صدای بلند و اکراه آمیزی که جمجمه هنگام بلند شدن از سطح دورا، کیسه ضخیمی که مغز را میپوشاند و آخرین مدافع مغز در برابر دنیای خارج محسوب میشود، از خود تولید میکند. قیچی به آرامی، دورا را برش میدهد. وقتی مغز نمایان میشود، میتوانید حرکت موزون آن با ضربان قلب را ببینید و حتی گاهی صدای ناله اعتراضآمیزش را بشنوید که گویی از برهنگی و آسیبپذیریاش شاکی است و از اینکه اسرارش زیر نور چراغهای سنگین اتاق عمل، در معرض دید همگان قرار گرفته است میغرد. پسرک در روپوش بیمارستان، کوچک و ریزنقش به نظر میرسد و گویی تخت انتظار میخواهد او را ببلعد. «مامان بزرگم برای من دعا کرده. برای تو هم دعا کرده.» صدای دم و بازدم سنگین مادرش را از کنار تخت میشنوم. میدانم که سعی دارد به خاطر پسرش شجاع باشد. به خاطر خودش. شاید حتی به خاطر من. دستم را میان موهای پسرک میکشم. قهوهای و بلند است و هنوز به موی بچههای خردسال شبیه است. از تولد امسالش برایم میگوید. «قهرمان، دوست داری باز اتفاقات امروز رو برات توضیح بدم یا آمادهای؟» وقتی او را قهرمان و رفیق صدا میکنم، خوشش میآید. «من میخوابم. تو اون چیز زشت رو از تو سرم میکشی بیرون تا دیگه درد نگیره. بعد مامان و مامان بزرگ رو میبینم.»
حجم
۸۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۸۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
نظرات کاربران
چرا انقدر گروونهه من فکر کردم ده هزارتومنهه یهویی ۱۰۰تومن کم شده 😭
کتاب عالی هست من عاشق این کتابم مخصوصا جلد روشو چون بی تی اس هست
انقدر خوبه که توصیف کردنش غیر ممکن
عالییییییی عاشق کتابم
مغازه جادویی کتاب صوتیش کنین
خیلی عالی عشق کردم با خواندن کتاب