دانلود و خرید کتاب بند دیوان بهزاد قدیمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بند دیوان اثر بهزاد قدیمی

کتاب بند دیوان

معرفی کتاب بند دیوان

کتاب بند دیوان نوشتهٔ بهزاد قدیمی است و انتشارات کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است. بند دیوان داستانی فانتزی و حماسی است.

درباره کتاب بند دیوان

بند دیوان داستانی تودرتو و پر از خون و جادو است. داستان کتاب در جهانی خیالی و در سرزمینی به نام بهیران با حال و هوایی مانند ایران در واپسین سال‌های حکومت ساسانی، پیرامون موبدی به نام «راد» رخ می‌دهد. 

بند دیوان گشوده شده و دیوها در جهان آزاد شده‌اند. درحقیقت، موبدی که در جست‌وجوی جاودانگی بوده، عهدی با دیوها بسته و آن‌ها را رها کرده است. اما خیلی زود متوجه اشتباهش می‌شود و می‌خواهد بند دیوان را ببندد. اما در این راه باز هم به خطا می‌افتد. دوره، دورهٔ ساسانیان است اما دیوها در تمام زمان‌ها رها شده‌اند.

موبد قهرمان این داستان، راد، می‌بایست کاری کند؛ چراکه کارهایی است که تنها راد می‌تواند انجام دهد و چیزهایی است که تنها راد می‌داند.

خواندن کتاب بند دیوان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌هایی از ادبیات ژانر و گمانه‌زنی ایران پیشنهاد می‌کنیم. اگر می‌خواهید یک داستان فانتزی با مایه‌هایی از وحشت و ترس بخوانید که رگه‌هایی از تاریخ و اسطوره‌های ایران در آن وجود دارد حتما این داستان را بخوانید. بهزاد قدیمی کارش را بسیار خوب بلد بوده است.

بخشی از کتاب بند دیوان

«در آن روز دو جور ضربه زده شد. اولین نوع ضربه‌ها مال کلنگ‌هایی بود که به سنگ‌های طلسم‌شدهٔ درگاه می‌خوردند. گروهان ده‌نفری "سپاهِ سرمدی" هر کوبه به سنگ‌ها می‌آورد فقط جرقه از تیغهٔ تیشه‌هایشان برمی‌خاست؛ سنگ‌ها خرد که نه،‌ خراش هم برنمی‌داشت.

کوهستانی از سنگ خاره بود، دری در دلش. دو ستون صیقلی کنار درْ تا تیرکی افقی می‌رفت و درگاهی می‌ساخت در دل صخره‌های مخوف هزاران ساله. مقابل درگاه، نشسته بر "سحاب"، بهرام‌شاه عین سنگ‌تراشهٔ سرداران پیروز بعد از جنگ‌های افسانه‌ای، بی‌هیچ حرکتی گروهانش را نگاه می‌کرد. شعاع داغ نگاه خاموش و مستبد بهرام، یا کوبش کلنگ‌ها، یا خورشید بی‌رحم بیابان، یا ترس نفرین مسموم هزاران‌سالهٔ درگاه، هر چه بود گروهان را خیس عرق کرده بود. باید بند را می‌شکستند. به کار سخت یا به جادو برای بهرام فرقی نداشت. می‌دانست که نبرد اصلی بین ارادهٔ او و سختی سنگ‌هاست؛ عظمت طلسم هزارساله‌شان در دل قرص شاه پیروز لرزشی نمی‌انداخت که او با ترس بیگانه نبود؛ با ترس زیسته بود، خفته بود، برخاسته بود و هر آن در کنارش بود.

نیم ِروز را کلنگ زده بودند و دریغ از یک قلوه‌سنگ که افتاده باشد. کمند، افسر گروهان تیرداران سپاه، در ده قدمی بهرام از اسبش پایین آمد. قدم‌های چابکش از صداخفه‌کن نرمی‌ِ ورزیده‌شان شنیده نمی‌شد. رسید به نزدیکی سحاب و بهرام. اسب ابلق و شاهِ سوارش در پولاد براق می‌درخشیدند،‌ یکسره پوشیده در برگستوان و خفتان. کمند، موهایش کوتاه، دماغش شکسته، دست راست را کوبید به سینه‌اش و بی‌درنگ بانگ زد:

«شاه! دایه‌ات می‌گوید باید آتش بر آهن تیغه‌ها بگذارند.»

دستکش فلزی بهرام بالا آمد؛ نور خورشید بر سطح صیقلی دستکش برقی زد. پنجه‌اش به قدرت مشت شد. کمند از این علامت دانست که اذن دارد تیغه‌ها را آتشی کند. خوف در دلش خوابید که مشت بهرام محکم بود. پس کارها را سامان داد. آن‌جور که دایهٔ ساحره گفته بود تنها تیغهٔ داغ، سنگ را برمی‌داشت. مجمرهای بزرگ آوردند و کلنگ‌ها را در آتش نهادند. کمند در اسرع وقت ده گروه ده‌نفرهٔ یگانش را سامان داد. نیم‌تنهٔ سربازان برهنه بود که باد بخورند. دقیق شد که سربازان دستکش بر دستشان باشد. می‌دانست با وجود دستکش‌ها بازهم دست سربازانش از حرارت ابزار آهنی خواهد سوخت؛ زودبه‌زود گروه را تعویض می‌کرد. تشت آب در نزدیکی درگاه مهیا بود. سرباز خسته بدتر است از خصم نوخاسته. دختر به‌اندامی که کمند بود، چنان شاهین شکاری، بر کار نظارت می‌کرد. سبک میان سربازانش می‌رفت و این‌همه چابکی کمند، مثل باد خنک، مردانش را جان تازه می‌داد. بالأخره کارگر افتاد. ضربهٔ تیغهٔ گداختهٔ کلنگ، قلوه‌ای به‌قدر یک مشت از صخرهٔ ستبر درگاه کند. سرباز کلنگ به دست فریاد بلندی کشید:

«آخ!»»

نظرات کاربران

نیک
۱۴۰۲/۰۶/۰۲

بند دیوان... راستش شروع کار تا حدود فصل 8 و 9 این‌طوریم که بعد از یک فصل خسته شدم و نتونستم ادامه بدم بعدش خیلی روال کار سریع شد و داستان خیلی خوب جلو رفت. شخصیت راد یکی از عجیب ترین و جذاب

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۴۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۴۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان